یک عشق کور!
سهیلا، سرش رو بین دو دستش گرفته بود و درحالیکه اشک میریخت، بهزحمت حرف میزد. اون گفت، من و حیدر توی کلاس موسیقی باهم آشنا شدیم.
…
سهیلا، سرش رو بین دو دستش گرفته بود و درحالیکه اشک میریخت، بهزحمت حرف میزد. اون گفت، من و حیدر توی کلاس موسیقی باهم آشنا شدیم.
…
پای درددل فریبا نشستم. وجودش پُر از نفرت بود. او نسبت به تمام اطرافیانش بدبین و از همه گریزان بود. با اونچه که بر سرش اومده بود، چیزی جز این هم نمیشد ازش انتظار داشت. ماجرای او برمیگرده به یک سال پیش، زمانی که اون پُر از نشاط و شادابی و شور و هیجان نوجوانی بود. خودش ماجرا رو اینطور تعريف میکنه:
…
ای پدر آسمانی ما، تو را ستایش میکنم که در شخص پسرت، عیسای مسیح، انسان شدی و همچون انسانی تمامعیار زندگی کردی و هر تجربۀ تلخ را که ما میچشیم، تو نیز چشیدی. سپاست میگویم که تو خدایی نیستی که در دوردستها و در عرش برین بهسر میبری و
…
امید، همینطور که داشت وسایلش رو توی ساک میذاشت، با حمید، برادر بزرگش، جرّوبحث میکرد. آخه مدتی بود که حمید کتابی میخوند که خیلی روی رفتار و زندگیش اثر گذاشته بود و اونو بهکلی عوض کرده بود.
…
گویا خطرناکترین زمان برای انتخاب دوست، آن هنگام است که در سردرگمی و استیصال قرار داریم، زمانی که تنهایی بر روح و فکرمان فشار وارد میآورد و میخواهیم به هر قیمتی که شده، با کسی طرح دوستی بریزیم. اما مهم است به اندرز پولس رسول توجه کنیم که میفرماید: “فریب مخورید، معاشِر بد، اخلاق خوب را فاسد میسازد.” (اول قرنتیان ۱۵: ۳۳).
اون روز غرق در افکار خودم بودم. از محل کارم به خونه برمیگشتم. در همون حال، سختیهای زندگی مثل یه فیلم از جلوی چشمام رد میشد.
…
بسیاری از افراد از شغلشان هیچ احساس رضایتی نمیکنند، بلکه فقط برای امرار معاش کار میکنند. چه حالت بدی!
…
همۀ ما با دشواریهای دوران قرنطینه و محدودیتهای اجتماعی دست و پنجه نرم کردهايم. این ايام برای بسیاری از ما واقعاً طاقتفرسا بوده است، گویی در سلول انفرادی قرار داشتهایم!
…
از کنار ویترین مغازهها میگذشتم و با حسرت به اونها نگاه میکردم و در دلم آه میکشیدم. چقدر دلم میخواست توی کیفم اونقدر پول داشتم که با غرور و اعتمادبهنفس میرفتم توی فروشگاه و هرچی دلم میخواست، میخریدم.
…
ما ايماندارانِ به مسيح، در بعضی موارد، در دعا درخواستی از خدا میکنیم، اما برآورده نمیشود. از خود میپرسیم که چرا خدا درخواست مرا اجابت نفرموده است!
…