رادیو مژده

آیا می‌توان اعتماد کرد؟

اعظم، تمام بدنش می‌لرزید! مدام به خودش می‌گفت: “پس کو این اسم من؟ نکنه نباشه؟ اگه قبول نشده باشم، چی؟ پدرم دیگه نمی‌ذاره درس بخونم”.

اعظم، خدا خدا می‌کرد که توی کنکور قبول شده باشه. می‌دونست که این آخرین شانسش برای ادامۀ تحصیل و پیشرفته. پدرش معتقد بود که دختر وقتی دیپلمش رو گرفت، باید بره سرِ خونه و زندگیش. برای همین، اعظم می‌ترسید که در کنکور قبول نشده باشه. اون‌قدر اضطراب داشت که از اسمش رد شد و ندید که قبول شده!

اعظم، به آرزوش رسیده بود. با تمام مخالفت‌های خونواده، اون راهی تهران شد. خونواده‌اش حاضر نبودن بهش کمک مالی کنن. اما اعظم مصمّم بود که ادامۀ تحصیل بده. او با سادگی‌ای که یه دختر شهرستانی داشت، وارد شهر بزرگ تهران شد، با تمام مشکلات و سختی‌هاش. اما اعظم هدف بزرگی داشت. او با پس‌انداز کمی که داشت، ثبت نام کرد. ولی خیلی زود متوجه شد که نمی‌تونه از پسِ شهریۀ سنگین دانشگاه و هزینه‌های اجارۀ اتاق و خورد و خوراک بربیاد.

چاره‌ای نبود جز پیدا کردن کار. اما کو کار؟ او دنبال آگهی‌های کار می‌گشت. هرچی روزنامه بود، ورق می‌زد، به اين امید که کار مناسبی پیدا کنه که هم بتونه در کلاس‌هاش شرکت کنه و هم هزینه‌ها رو تأمین کنه. اما به هر جا که سر می‌زد، یا دست‌مزدش کم بود یا ساعت‌هاش با کلاس‌هاش جور در نمی‌اومد.

یه روز که توی خیابون‌ها قدم می‌زد و روی ویترین مغازه‌ها دنبال آگهی استخدام می‌گشت، چشمش به یه آگهی افتاد. اون‌جا یه آتلیۀ بزرگ عکاسی و فیلم‌برداری بود و به کسی برای فیلم‌برداری توی مجالس و مهمونی‌ها احتیاج داشتن. اعظم، فوراً مشغول کار شد. مدیر اون‌جا وقتی فهمید اعظم دانشجوست و نیاز شدید مالی داره، کارهای بیشتری بهش ارجاع می‌کرد. اما شهریۀ دانشگاه بالاتر رفته بود و دست‌مزد اعظم کفاف مخارجش رو نمی‌داد. برای همین، مجبور شد بره پیش مدیر آتلیه و تقاضا کنه که بهش کار بیشتری بده.

مدیر آتلیه که مرد میان‌سالی بود و زن و بچه داشت، خیلی به اعظم کمک کرد و در ضمنِ این کار، با اعظم طرح دوستی ریخت. اعظم که سن و سال اونو می‌دید و می‌دونست خونواده داره، بهش اعتماد کرد. ساسان، یعنی مدیر آتلیه، چند بار شهریۀ دانشگاه اعظم رو داد و همین باعث شد که اعظم مطمئن بشه که اون نیّت خیری داره. در این روابط دوستانه بود که اعظم فهمید ساسان رابطۀ خوبی با همسرش نداره و مرد تنهایی‌یه. اما چیزی نگذشت که ساسان شروع کرد به سوءاستفادۀ جنسی از اعظم. وقتی اعظم اعتراض کرد، ساسان تهدیدش کرد که اونو از کار اخراج می‌کنه و موضوع رو هم به خونواده‌اش اطلاع می‌ده تا آبروش بره. اعظم احساس می‌کرد که نه راه پس داره و نه راه پیش. او قربانی هوس‌های شیطانی یه مرد شده بود. افسوس می‌خورد که چرا به اون مرد اعتماد کرده که کارش به این‌جا کشیده بشه.

دوستان عزیز، با خواندن این ماجرا، حتماً از خود می‌پرسید که آیا می‌توان در این دنیا، به کسی اعتماد کرد! سئوال شما کاملاً به‌جا است. اعتماد کردن به انسان‌ها در این دنیای پُر از گناه و ناراستی بسیار دشوار است. این مرا به‌یاد فرمایش مسیح می‌اندازد که فرمود: “من شما را همانند گوسفندان به میان گرگان می‌فرستم. پس همچون مارْ هوشیار باشید و مانند کبوترْ ساده. از مردم برحذر باشید”. (انجیل متی ۱۰: ‏۱۶-‏۱۷). مسیح ما را فراخوانده تا مانند کبوتران، ساده و بی‌آزار باشیم. کسانی که به مسیح ایمان می‌آورند و از احکام او پیروی می‌کنند، در اثر کار روح‌القدس، همانند کبوتر بی‌آزار می‌شوند. ايمانداران راستين مسيحی تبدیل می‌شوند به اشخاصی که بی‌آزارند و مردم می‌توانند به ایشان اعتماد کنند. بله، مسیحیان باید مشهور شوند به کسانی که، امین و قابل اعتماد هستند. مسیح فرمود: “خوشا به حال نرم‌خویان، زیرا آنان زمین را به میراث خواهند برد”. منظور از “نرم‌خو” کسی است که انتقام‌جو نیست، بلکه ملایم و بردبار است و از حق خود می‌گذرد. سپس فرمود: “خوشابه‌حال پاکدلان، زیرا آنان خدا را خواهند دید”. پاکدل کسی است که ظاهر و باطنش یکی است و شخصیت شفافی دارد. سپس افزود: “خوشابه‌حال صلح‌جویان، زیرا آنان فرزندان خدا خوانده خواهند شد”. (انجیل متی ۵: ‏۵، ۸ و ۹). این‌ها خصوصیات کسانی است که از طريق ايمان به مسیح و واقعيت مرگ و قيام او از مردگان، تولد تازۀ روحانی یافته‌اند. ایشان باید نرم‌خو، بردبار، ملایم، پاکدل، شفاف، و صلح‌جو باشند. فقط چنین اشخاصی هستند که می‌توانند مورد اعتماد مردم قرارگیرند. اگر شما نیز مایلید تبدیل به چنین اشخاصی شوید، امروز به مسيحِ زنده و واقعيت مرگ و قيامش ايمان آوريد و از خداوند بخواهيد تا خداوند به شما نيز تولد روحانی عطا فرماید، گناهان‌تان بخشيده شود و تبديل به اشخاصی روحانی و قابل اعتماد که نرم‌خو و صلح‌جو هستند شويد.

اما مسیح، به کسانی که این‌چنین تولد تازه یافته‌اند و افرادی قابل‌اعتماد شده‌اند، هشداری داده است. باز به این آیه استناد می‌کنیم که می‌فرماید: “من شما را همانند گوسفندان به میان گرگان می‌فرستم. پس همچون مارْ هوشیار باشید و مانند کبوترْ ساده. از مردم برحذر باشید”. مسیح به پیروان خود هشدار می‌دهد که مراقب روابط خود با دیگران باشند. کسانی که تولد تازه نیافته‌اند و از خصوصیات مسیح‌گونه برخوردار نیستند، ممکن است مانند گرگ باشند. در این دنیا، نمی‌توان به هر کس اعتماد کرد. از این‌رو مسیحیان باید همچون مارْ هوشیار باشند و به‌سادگی به هر کسی اعتماد نکنند.

پولس رسول به تیموتائوس، شاگرد جوان خود، مطالبی دربارۀ روزهای آخر ارائه می‌دهد و می‌فرماید: “آگاه باش که در روزهای آخر، زمانهای سخت پیش خواهد آمد. مردمانْ خودپرست، پولدوست، لاف‌زن، متکبر، ناسزاگو، نافرمان به والدین، ناسپاس، ناپاک، بی‌عاطفه، بی‌گذشت، غیبت‌گو، بی‌بندوبار، وحشی، دشمن نیکویی، خیانتکار، عجول و خودپسند خواهند بود. لذت را بیش از خدا دوست خواهند داشت و هر‌چند صورتِ ظاهرِ دینداری را دارند، منکر قدرت آن خواهند بود. از چنین کسان دوری گزین” (رسالۀ دوم به تیموتائوس ۳: ‏۱-‏۵). دقت کردید، نکاتی که پولس رسول بیان فرمود، چقدر با خصوصیات مردم روزگار ما یکسان است؟ به‌راستی که مردم بی‌عاطفه، بی‌گذشت و خیانت‌کار هستند. چقدر شنیده‌ام که خویشان و دوستانم از کسانی که در معاملات‌شان شریک بوده‌اند، صدمه ديده‌اند و بر سرشان کلاه گذاشته‌ شده است. شما نیز یقیناً همین تجربه را داشته‌اید.

توصیۀ ما امروز به شما این است که، به عيسی مسيح، مظهر خدا و مرگ و قيام او برای پرداخت گناهان بشر و خودتان، ايمان آوريد، تا او به شما تولد تازه و حيات ابدی عطا فرماید. عزيزان، شما می‌توانيد از طريق عيسی مسيح، تبدیل به فردی امین و قابل‌اعتماد بشويد. هم‌چنین، توصیه می‌کنیم که مانند مارْ هوشیار باشید و در اعتماد کردن به دیگران شتاب‌زده عمل نکنید. باشد که خدا همۀ ما را در این امور هدایت فرماید. آمین.