در این مقاله، هدف ما این خواهد بود که نشان دهیم متن عهدعتیق که امروز در دست داریم، از لحاظ تاریخی معتبر است و در طول زمان تغییر نیافته و تحریف نشده است.
همانطور که در مقالۀ قبل گفتیم، اعتقاد به الهامی بودن این کتاب، بستگی به ایمان ما دارد. اما وقتی به درستی و اصالت و اعتبار آن پی بردیم، ایمان آوردن به آن آسانتر خواهد شد. یادآوری میکنیم که منظور از عهدعتیق، همان تورات موسی، نوشتههای انبیای یهود و مزامیر است. برای اثبات درستی و اعتبار تاریخی عهدعتیق، دو معیار را بهکار خواهیم برد، یکی نحوۀ انتقال متن است و دیگری شواهد باستانشناسی.
نخست به نحوۀ انتقال متن عهدعتیق خواهیم پرداخت. برای این منظور، باید ببینیم نسخههای خطی عهدعتیق که کشف شدهاند، چه نکتهای را ثابت میکنند. باید خاطر نشان سازیم که ماجرای نسخههای عهدعتیق با نسخههای عهدجدید تفاوت دارد. اگر از عهدجدید نسخههایی از اواخر قرن دوم در دست داریم، قدیمیترین نسخۀ خطی عهدعتیق فقط متعلق به قرن نهم میلادی است. ممکن است این سؤال پیش آید که چرا نسخۀ خطی قدیمیتری از عهدعتیق در دست نیست. با توجه به این نکته، آیا نمیتوان نتیجه گرفت که شاید عهدعتیق، آنگونه که اکنون در دست ما قرار دارد، از اعتبار کافی برخوردار نیست؟ برای پاسخ به این سؤالها، باید به شیوۀ نسخهبرداری نزد یهودیان توجه کنیم.
یهودیان کتابی دارند به نام “تلمود” که احکام و رسوم شفاهی یهودیان را به شکل کتبی بیان کرده است. بر اساس مندرجات کتاب تلمود، میدانیم که کاتبان یهودی وسواس شدیدی برای نسخهبرداری از کتب مقدس خود بهکار میبردند. این نسخهبرداران را در زبان عبری، “ماسورِت” مینامیدند. ماسورتها مقررات خاصی برای نسخهبرداری داشتند. اگر در جایی از نسخهبرداری اشتباهی رخ میداد، آن نسخه را بهطور کامل از بین میبردند. ایشان برای اینکه از درستی نسخهبرداری مطمئن شوند، تمام حروف صدادار و بیصدا را در وسط هر خط شمارش میکردند و برای این کار، از محاسبات ریاضی پیچیدهای استفاده مینمودند. اما مهمتر از همه، وقتی نسخۀ جدید تهیه میشد، نسخۀ قدیمی را نابود میکردند و نسخۀ جدید جایگزین نسخۀ قدیمی میشد. همین نکته بیانگر این است که چرا نسخههای قدیمی بیشتری باقی نمانده است. البته نباید از یاد برد که متن عهدعتیق در کتابمقدس مسیحیان محفوظ مانده است، اما به یونانی یا زبانهای دیگر، نه به عبری، یعنی زبان اصلی عهدعتیق.
اما در سال ۱۹۴۷، اتفاق حیرتانگیزی افتاد که سبب شد نسخههای بسیار قدیمیتری از عهدعتیق کشف شود. در این سال، در ۱۳ کیلومتری جنوب شهر اریحا، در کنارۀ غربی دریای مرده، در سرزمین فلسطین، پسر چوپانی که بهدنبال بزِ گمشدهاش میگشت، بر حسب تصادف، خمرههایی سفالی یافت که در درون آنها طومارهایی قرار داشت. طی ماجراهایی هیجانانگیز، این طومارها در آخر، به دست محققانی افتاد که پی بردند آنها متون عهدعتیق هستند. وقتی تحقیقات علمی بهعمل آمد، کشف شد که این طومارها متعلق به سدۀ اول پیش از میلاد تا سدۀ نخست میلادی هستند. این نسخهها به “طومارهای دریای مرده” یا “طومارهای قمران” معروف هستند. به این ترتیب، اکنون نسخههایی از کتب عهدعتیق در دست است که متعلق به هزار سال پیش از قدیمیترین نسخهای هستند که تا پیش از این سال وجود داشت. وقتی این نسخهها را با نسخههای ماسورتی مقایسه کردند، اختلافی میان آنها نیافتند، جز چند نکتۀ املایی و بیاهمیت. این امر بیانگر این واقعیت است که در طول هزار سالی که میان این نسخهها فاصله بوده، چیزی در آنها تغییر نکرده است. بهراستی که عهدعتیق دستنخورده باقی مانده است.
علاوه بر نسخههای متعلق به سال ۹۰۰ میلادی و نسخههای قمران، شواهد معتبری از نسخههای غیرعبری، یعنی در ترجمهها و غیره، در دست داریم. مهمترین آنها، ترجمۀ یونانیِ عهدعتیق است، به نام “سپتوآگینت” یا ترجمۀ “هفتادتنان” که در مقالات گذشته به آن اشاره کردیم. این، ترجمهای است نسبتاً آزاد از عهدعتیق که مورد استفادۀ یهودیانِ ساکن در مناطق یونانیزبان قرار داشت. رسولان نیز از همین ترجمه برای نقل قول از عهدعتیق استفاده کردهاند. این ترجمه، تأییدکنندۀ متن عبری است. اثر قدیمی دیگری که در دست هست، متن “هگزاپلا” یا “شش ستون” است، یعنی اینکه متن عهدعتیق را در شش ستون ارائه داده است. این ستونها حاوی متن عبری، آوانویسی عبری به یونانی، ترجمۀ هفتادتنان و ترجمههای دیگر عهدعتیق هستند. همچنین، باید به تلمود و میدراش نیز اشاره کرد. میدراش همانا تفسیر عهدعتیق است. همۀ اینها گواه بر این واقعیت هستند که متن عبریای که از نسخههای قدیمی به دست ما رسیده، دقیق و درست میباشد.
حال، به معیار دوم میپردازیم، یعنی به کمکهایی که باستانشناسی به اثبات درستی مطالب عهدعتیق کرده است. باید یادآور شویم که تا حدود قرن نوزدهم، یعنی تا حدود صد و پنجاه سال پیش، اکثر رویدادهای تاریخی و اسامی مندرج در عهدعتیق، افسانه پنداشته میشدند. اما در طول صد و پنجاه سال اخیر، اطلاعات تاریخی عهدعتیق یک به یک مورد تأیید باستانشناسی قرار گرفت و نشان داده شد که آنها اصیل و درست هستند. اکنون به ذکر چند مورد از آنها خواهیم پرداخت.
در کتاب پیدایش، نخستین کتابِ تورات، به واژگونی دو شهر فاسد سدوم و عموره اشاره شده است. این رویداد در زمان حضرت ابراهیم رخ داد، یعنی در حدود ۴۰۰۰ سال پیش. در این روایت، آمده که خدا از آسمان، بر این دو شهر، گوگرد و آتش بارید. باستانشناسان در محلی که این دو شهر واقع بودهاند، چاههای نفت و قیر کشف کردهاند و مشخص نمودهاند که این چاهها منفجر شدهاند و تمام آن نواحی را از میان بردهاند.
رویداد دیگر، تصرف و نابودی شهر اریحا توسط قوم اسرائیل و به رهبری یوشع، جانشین موسی میباشد. در روایت کتاب یوشع آمده است که لشکر اسرائیلیان هفت روز دور شهر گشتند و در روز هفتم، وقتی شیپور نواختند، دیوارهای شهر به سمت بیرون ریخت و ایشان وارد شهر شدند و آن را بدون اینکه غارت کنند، به آتش کشیدند و نابود ساختند. باستانشناسان بقایای این شهر را کشف کردهاند و با نهایت حیرت، مشاهده نمودهاند که دیوارهای این شهر به سمت بیرون ریختهاند. اولاً اگر برخلاف مندرجات کتاب یوشع، لشکر اسرائیلیان این شهر را به شکلی سنتی مورد حمله قرار میدادند و دیوارهای آن را در هم میکوبیدند، دیوارها میبایست به سمت داخل شهر ریخته میشد، نه به سمت بیرون، در حالی که طبق کشفیات باستانشناسان، دیوارها واقعاً به طرف بیرون فروریختهاند. ثانیاً باستانشناسان کشف کردهاند که شهر، بدون اینکه غارت شود، به آتش کشیده شده است؛ در نتیجه، ایشان به بقایای اشیاء قیمتی ساکنان این شهر دست یافتهاند.
در کتابهای داوران و اول سموئیل، از کتابهای عهدعتیق، به استفاده از قلابسنگ توسط مردان جنگی اشاره شده است. جالب این است که استحکامات شائول، نخستین پادشاه قوم اسرائیل در جبعه، مورد حفاری قرار گرفته است. یکی از مهمترین کشفیات این بود که قلابسنگ یکی از سلاحهای اصلی آن روزگار بوده است. این امر نه فقط ماجرای کشتن جـُلیات به دست داوود با قلابسنگ را تأیید مینماید، بلکه داوران ۲۰: ۱۶ را نیز ثابت میکند که میفرماید هفتصد مرد کارآزموده بودند که “هر یکی از آنها مویی را به سنگفلاخـُن (قلابسنگ) میزدند و خطا نمیکردند.”
بهدنبال مرگ شائول، در کتاب سموئیل آمده که اسلحۀ او را در معبد عشتاروت، الهۀ حاصلخیزی کنعانیان، در شهر بتشان گذاشتند، در حالی که کتاب تواریخ میگوید که سر او را در معبد داجون، خدای ذرت فلسطینیان گذاشتند. تا مدتی پیش تصور میشد که این یک تناقض و اشتباه است، زیرا ممکن نیست که یک ملت، در آن واحد، دو معبد در یک محل داشته باشند. اما حفاریها آشکار ساخته که در این محل، واقعاً دو معبد وجود داشته که توسط یک راهرو از هم جدا میشدند: یکی برای داجون و دیگری برای عشتاروت. فلسطینیان قاعدتاً الهۀ کنعانیان را نیز میپرستیدند.
اکتشافات باستانشناسی نکات جالبی را در زمینۀ تسخیر اورشلیم به دست داوود روشن ساخته است. شرح ماجرا در کتاب دوم سموئیل ۵: ۶-۸ و اول تواریخ ۱۱: ۶، بدون کمک شواهد باستانشناسی مبهم است. برای مثال، به دوم سموئیل ۵: ۸ و اول تواریخ ۱۱: ۶ توجه کنید که میفرماید: “و در آن روز داود گفت، هر که یبوسیان را بزند، و به قنات رسیده . . .”. “. . . رئیس و سردار خواهد شد. پس یوآب بن صرویه اول برآمد، و رئیس شد.” تا پیش از کشفیات باستانشناسی، کسی نمیدانست منظور از قنات چیست. بعضی تصور میکردند که منظور، ناودانیهایی است که بر روی دیوار نصب شده بود.
اورشلیم در آن روزگار، شهر کوچکی بود بر یک تپۀ مرتفع، که بعدها شهر بزرگ اورشلیم بر آن بنا شد. موقعیت آن، نقطۀ قوت طبیعیاش بود، زیرا از هر سه طرف، با درههایی عمیق محصور بود. به همین علت بود که یبوسیان با افتخار میگفتند که حتی کور و لنگ نیز میتوانند شهر را در مقابل حملۀ دشمن محافظت کنند. اما منبع آب شهر، نقطۀ ضعف آن بود؛ اهالی شهر تماماً وابسته به چشمهای بودند که بیرون شهر، در سرازیری تپه قرار داشت. مردم برای اینکه بتوانند به آب دسترسی داشته باشند، بدون اینکه مجبور باشند به سر چشمه بروند، یک سیستم پیچیده متشکل از تونلهای افقی و عمودی ساختند که از میان صخرهها میگذشت. یک تونل افقی، آب را تا زیر شهر میرساند. سپس، یک تونل عمودی به ارتفاع ۱۵ متر کندند که با پلکانی به سطح شهر میرسید و ساکنان شهر میتوانستند از این پلکان پایین بروند و آب بکشند. بعد، محل چشمه را از بیرون پوشاندند، طوری که دشمن نتواند آن را پیدا کند. اما جنگآوران اسرائیلی وارد تونل شدند، از تونل عمودی بالا رفتند و پیش از آنکه کسی از اهالی شهر حدس بزند که ممکن است فردی چنین شجاعتی بهخرج دهد، قدم به داخل شهر گذاشتند و آن را به تصرف درآوردند. به این ترتیب، مندرجات کتابمقدس بار دیگر به اثبات رسید.
سنگنبشتهای متعلق به قرن نهم میلادی، یعنی حدود هشتصد سال پیش از میلاد، کشف شده که به خاندان داوود و پادشاهان اسرائیل اشاره میکند. این نخستین باری است که نام داوود در کتیبههای باستان، خارج از خودِ کتابمقدس یافت میشود. نکتۀ مهم این است که این سنگنبشته نه فقط به شخص داوود، بلکه به خاندان او، یعنی سلسلهای که از این پادشاه بزرگ اسرائیل باقی ماند، اشاره میکند. این احتمالاً قدیمیترین اشاره به اسرائیل، خارج از کتابمقدس و در نوشتههای سامی میباشد. کمترین نتیجهای که از این سنگنبشته میگیریم، این است که هم اسرائیل و هم یهودا، برخلاف ادعای برخی از دانشمندان کتابمقدس، حکومتهای مهمی در این دوره از زمان بودهاند.
در سال ۱۹۶۴، بقایای شهری به نام “اِبلا” در نزدیکی شهر حلب، در سوریه، کشف شد و از آن، ۰۰۰ر۱۵ لوح سنگی و مصنوعات به دست آمد که مربوط به هزارۀ سوم قبل از میلاد میشوند، یعنی تقریباً به ۴۰۰۰ سال پیش که دورۀ زندگی حضرت ابراهیم و اسحاق و یعقوب میباشد. در این لوحها و کتیبهها، نامهایی شبیه به نامهای افراد و اسامی شهرهایی که در کتاب پیدایش و سایر کتابهای تاریخی عهدعتیق ذکر شده، کشف گردیده است. از این میان، به طوفانی شبیه به طوفان نوح، به برج بابل، به رسوم اجتماعی و فرهنگی که در کتاب پیدایش ثبت شده بر میخوریم. برای مثال، بر اساس این لوحها، مشخص شده که در آن روزگار، تعهدات شفاهی که افراد میدادند، در حکم سند کتبی بود و اعتبار بسیار داشت. طبق همین رسوم بود که وقتی اسحاق، پسر کوچکتر خود، یعقوب را برکت داد، دیگر نمیتوانست تعهد خود را بشکند و عیسو را نیز برکت بدهد، چون سخن شفاهی او بهمنزلۀ تعهدی معتبر بود. مثال دیگر، مجسمۀ خدایان لابان، پدر زنهای یعقوب بود که راحیل، یکی از دختران لابان و همسر دوم یعقوب، آنها را بدون اطلاع شوهرش دزدیده بود. لابان مسافت زیادی پیمود تا آنها را نزد خانوادۀ یعقوب بیابد. برای خوانندۀ امروزی این ماجرا، عجیب است که این مجسمهها اینقدر حائز اهمیت باشند. اما طبق اسناد اِبلا، کشف شده که مالکیت این مجسمهها بهمنزلۀ حق ملک و میراث بود و هر که آنها را داشت، میتوانست مطالبهای رسمی از مالک قبلی آنها بکند.
متأسفانه، در اینجا مجال آن نیست که به صدها رویداد و ماجرای کتب تاریخی عهدعتیق اشاره کنیم که از طریق این کشفیات ثابت شدهاند. اما شاید ذکر این نکته کافی باشد که تمام آنچه باستانشناسی کشف کرده است، در جهت تأیید مندرجات عهدعتیق بوده است. در مورد سایر مطالبِ این کتاب نیز باید منتظر کشفیات جدیدتری باشیم که هر ساله صورت میپذیرند. باید خدا را شکر کنیم که کتابی که ما مسیحیان به آن اعتقاد داریم، کتابی است که مورد تأیید کشفیات باستانشناسی قرار گرفته است. گرچه این کشفیات ثابت نمیکنند که این کتاب، الهامیافته از خدا است، اما تاریخی و درست بودن آن را قویاً ثابت مینمایند. بله، مسیحیت دینی است که ریشه در تاریخ موثق دارد و از اعتبار بالایی برخوردار است.