در مقالۀ پیشین، گفتیم که کتابمقدس در طول حدود ۱۵۰۰ سال و به دست تقریباً ۴۰ نفر نوشته شده است. برخلاف سایر کتابهای مذهبی که در طول مدت زمانی کوتاه و در دورۀ زندگی بنیانگذارشان نوشته شدند، کتابمقدس به دست افراد مختلف و در زمانهای گوناگون و در مکانهای مختلف به نگارش در آمد. حال، این سؤال پیش میآید که بخشهای مختلف کتابمقدس که به این شکل نوشته شدند، چگونه در کنار هم قرار گرفتند و کتاب واحدی را تشکیل دادند که ما آن را کتابمقدس میخوانیم؟
ابتدا به نحوۀ انتقال عهدعتیق میپردازیم. عهدعتیق کتابی است که شامل تورات موسی، تاریخ قوم اسرائیل، زبور داوود، نوشتههای انبیا و چند کتاب مقدس دیگر میباشد. از همان آغاز، یعنی از زمان موسی، این کتابها مقدس شمرده میشدند و توسط مردان خدا، یعنی انبیا و کاهنان یهود حفظ گردیده، نسخهبرداری میشدند. اما بهخاطر قدیمی بودن این کتابها، متأسفانه از کمّ و کیف ماجرا اطلاع نداریم. اما این را میدانیم که یهودیان، زمانی که ایشان را به بابل به تبعید بردند، یعنی حدود ۶۰۰ سال پیش از میلاد مسیح، به خود آمدند و بر آن شدند تا میراث مذهبی و ملی خود را احیا کنند. در این میان، ایشان ارزش کتب مقدس خود را دریافتند و در حفظ و تعلیم آنها همت گماشتند. ایشان وقتی به فرمان کورش کبیر آزادی یافتند که به زادگاه خود بازگردند، یک بار برای همیشه پرستش بتها را کنار گذاشتند و عمیقاً به مذهب خود چسبیدند. یکی از اقدامات ایشان، تثبیت کتب تورات و سایر نوشتههای انبیا بود. در این خصوص، نقش عزرای کاهن و انبیای آن روزگار بسیار حائز اهمیت است. در این میان، چند کتاب دیگر به فهرست کتب مقدس یهود افزوده شد، بهطوری که در پایان دورۀ انبیای یهود، یعنی در حدود ۴۰۰ پیش از میلاد، کتب عهدعتیق، آنگونه که اکنون در دست داریم، تثبیت و تکمیل گردید.
اتفاق بسیار مهمی که حدود دو قرن پیش از میلاد مسیح افتاد، ترجمۀ تمامی کتب عهدعتیق از زبان عبری، یعنی زبان یهودیان، به زبان یونانی بود. این ترجمه که برای یهودیان ساکن اسکندریه، واقع در مصر امروزی، تهیه شده بود، شامل تمام ۳۹ کتابی است که اکنون نیز در عهدعتیق موجود هستند. این ترجمۀ یونانی را “سپتوآگینت” مینامند، یعنی “هفتاد” که در فارسی تحت عنوان “ترجمۀ هفتادتنان” معروف است، زیرا طبق احادیث، هفتاد تن در ظرف هفتاد روز، این ترجمه را تهیه کردند. چنین ترجمهای در آن زمان، نشان میدهد که این ۳۹ کتابِ عهدعتیق، بسیار پیش از این، مورد پذیرش و کاربرد یهودیان قرار داشت. این امر در نقطۀ مقابل نظر بعضی از دانشمندان غربی و مسیحیتستیز قرار دارد که نوشته شدن کتب عهدعتیق را به زمانی بعد از بازگشت یهودیان از تبعید مربوط میدانند. افزون بر این، عیسی مسیح و رسولان او نیز بر درستی و الهامی بودن کتب عهدعتیق شهادت میدهند. پولس رسول در این زمینه میفرماید: “تمامی کتب مقدّس الهام خداست و برای تعلیم و تأدیب و اصلاح و تربیت در پارسایی سودمند است،” (رسالۀ دوم به تیموتائوس ۳: ۱۶).
زمانی که اورشلیم و معبد بزرگ آن، در پی قیام یهودیان علیه حاکمیت روم در سال ۷۰ میلادی، به دست این امپراطوری ویران شد، تنها مرجع مذهبیای که برای یهودیان باقی مانده بود، همین کتب مقدس بود. ایشان برای اینکه بهطور قطعی مشخص کنند کدام کتابها بهراستی الهامی هستند و میتوانند منشأ اعتقاد و عمل یهودیان قرار گیرند، در حدود همان سال، شورایی در شهر یمنیه، در نزدیکی یافا در سرزمین فلسطین، تشکیل دادند و فقط همان ۳۹ کتاب را بهعنوان کتب الهامی تثبیت کردند. در اصطلاح الاهیاتی، این فهرست را “کانـُن” مینامند. کانـُن کلمهای است یونانی، بهمعنی میزان یا قانون یا قاعده. امروزه نیز یهودیان همین ۳۹ کتاب را بهعنوان کانـُنی قبول دارند. مسیحیان پروتستان نیز فقط همین کتابها را کانـُنی میدانند. در خصوص اصطلاح کانـُن و مفهوم آن، در بخشهای بعدی این مقاله توضیح داده خواهد شد.
اما مشکلی که وجود دارد، این است که در ترجمۀ “هفتادتنان”، یعنی همان ترجمۀ یونانی از عهدعتیق، ۹ کتاب اضافی هست که در کانـُن یهودیان نیست. مشکل در اینجا است که رسولان مسیح در نوشتههای خود، از همین ترجمۀ یونانی “هفتادتنان” استفاده کردهاند. وقتی در قرن چهارم میلادی، ژروم، دانشمند مسیحی، عهدعتیق را از یونانی به لاتین، یعنی زبان قدیمی ایتالیا، ترجمه کرد، این ۹ کتاب هم طبیعتاً ترجمه شدند و وارد عهدعتیق کلیسا گردیدند. به همین دلیل است که در کلیساهای کاتولیک و اُرتودُکس، عهدعتیق شامل آن ۳۹ کتاب، به اضافۀ این ۹ کتاب میباشد. این ۹ کتاب را “کتب کانـُنی ثانی” مینامند که هنوز هم مورد قبول کاتولیکها و ارتودکسها هستند. مسیحیان پروتستان این ۹ کتاب را قبول ندارند، گرچه بعضی از ایشان، مطالعۀ آنها را سودمند میدانند. این ۹ کتاب را مسیحیان پروتستان، “آپوکریفا” یعنی “مشکوک” مینامند.
و اما در خصوص کتابهای عهدجدید. این کتابها شامل چهار انجیل، کتاب اعمال رسولان، ۲۱ رساله و کتاب مکاشفۀ یوحنا هستند، یعنی ۲۷ بخش یا کتاب. همانطور که در مقالات گذشته گفتیم، عیسی مسیح شخصاً کتابی ننوشت. این رسولان او بودند که بخشهای گوناگون کتاب عهدجدید را نوشتند. این بخشها یا کتابها که عهدجدید را تشکیل میدهند، همگی به زبان یونانی نوشته شدهاند. بخشهای مختلف عهدجدید بین سالهای ۵۰ تا ۹۰ میلادی به نگارش درآمدند. آنها در نقاط مختلف خاورمیانه، اروپای شرقی و روم نوشته شدند.
از شواهد و قرائن تاریخی چنین برمیآید که در روزگار رسولان، یعنی در قرن اول میلادی، نوشتههای متعددی دربارۀ زندگی و تعالیم عیسی مسیح در گردش بوده است. برای مثال، لوقا انجیل خود را با اشاره به همین نکته آغاز کرده، میفرماید: “از آنجا که بسیاری دست به تألیف حکایت اموری زدهاند که نزد ما بهانجام رسیده است، درست همان گونه که آنان که از آغاز شاهدان عینی و خادمان کلام بودند به ما سپردند، من نیز که همه چیز را از آغاز بهدقـّت بررسی کردهام، مصلحت چنان دیدم که آنها را به شکلی منظم برای شما، عالیجناب تِئوفیلوس، بنگارم، تا از درستی آنچه آموختهاید، یقین پیدا کنید.” (انجیل لوقا ۱: ۱-۴). طبق این آیات، نوشتههای متعددی در زمینۀ زندگی و تعالیم مسیح وجود داشته است. اما چرا تنها چهار روایت از میان آنها جزو عهدجدید یا کتب الهامی، به دست ما رسیده است؟ چرا عهدجدید فقط شامل همین ۲۷ بخش است، نه بیشتر و نه کمتر.
ماجرا به این شکل بوده که از اوائل قرن دوم میلادی، زمانی که همۀ رسولان مسیح دیگر چشم از جهان فرو بسته بودند، جانشینان آنان شروع به گردآوری دقیق نوشتههای آنان کردند. ایشان نوشتههایی را مورد پذیرش قرار میدادند که به دست خود رسولان، یا شاگردان ایشان که نقش منشی ایشان را داشتند، نوشته شده باشند. بهتدریج، این نوشتهها در میان تمام کلیساهای قرن دوم مقبولیت عام یافتند. در این میان، سایر نوشتههای مربوط به قرن اول که به دست پدران کلیسا در گردش بودند، مورد پذیرش قرار نگرفتند، زیرا خودِ رسولان بهطور مستقیم یا غیرمستقیم نویسندۀ آنها نبودند، و در نتیجه، از مرجعیت و الهام الهی برخوردار نبودند. نوشتههای این پدران اولیۀ کلیسا، بههمّت باستانشناسان و محققین کشف شدهاند و امروز به زبانهای غربی در دسترس میباشند که مطالعۀ آنها میتواند ما را از اوضاع و احوال مسیحیت در روزگاران اولیه آگاه سازد. سرانجام، در دو شورای بینالکلیسایی، متشکل از اسقفان کلیساهای مختلف، مشخص شد که همین ۲۷ کتاب، الهامیافته از روحالقدس هستند. به این شکل، کانـُن عهدجدید نیز تثبیت گردید.
اکنون میتوانیم معنای کلمه “کانـُن” و کاربردهای آن را دقیقتر بررسی کنیم. این واژه کلمهای است یونانی به معنی “نِی”. در قدیم، از نِی برای اندازهگیری استفاده میشد. این واژه بهتدریج، معنای “معیار” را به خود گرفت. یکی از پدران اولیۀ کلیسا، به نام اُریجـِن، در سدۀ دوم میلادی، از این کلمه برای توصیف “اصل ایمان” و سنجش و ارزیابی آن استفاده کرد. بعدها، این واژه معنای “فهرست” یا “مرجع” را به خود گرفت. در خصوص کتابمقدس، کلمۀ “کانـُن” به معنای فهرستی است از کتابها که رسماً مورد پذیرش قرار گرفتهاند. توجه به این نکته مهم است که کلیسا کتب مقدسِ کانـُنی را پدید نیاورد و مشخص نساخت که کدام کتابها میتوانند جزو کتابمقدس یا کلامِ الهامشدۀ خدا باشند. در واقع، کلیسا این موضوع را تصدیق نمود یا بهتر است بگوییم کشف کرد که چه کتابهایی از بدو نگارششان الهامی بودهاند. بهعبارت دیگر، اگر کتابی کلام خداست، نه به این دلیل است که از سوی قوم خدا پذیرفته شده، بلکه به این دلیل که کلام خدا است، از سوی قوم خدا پذیرفته شده است. یعنی اینکه مرجعیت الاهی یک کتاب، نه از قوم خدا، بلکه از خود خدا میآید. قوم خدا صرفاً تصدیقکنندۀ مرجعیت الاهیای است که خدا به کتابمقدس بخشیده است.
نخستین دلیل برای گردآوری و حفظ کتب الهامی این بود که این کتابها نبوتی بودند، به این معنی که چون آنها به دست یک رسول یا نبی خدا نوشته شده بودند، پس باید ارزشمند میبودند و چون ارزشمند بودند، میبایست حفظ میشدند. این استدلال در زمان رسولان، استدلالی قوی بود، زیرا مشاهده میکنیم که نامههای پولس رسول گردآوری شده، در میان کلیساهای مختلف، دست به دست میگشت (ر.ک. رسالۀ دوم پطرس ۳: ۱۵-۱۶؛ رساله به کولسیان ۴: ۱۶).
دلیل دوم این است که کلیساها نیاز داشتند بدانند کدام کتابها باید خوانده شده، تکریم گردند و اینکه چگونه تعالیم آنها را در محیطی خصمانه بهکار گیرند. این کلیساها با مسائل بسیاری روبرو بودند که میبایست حل میشد. به این منظور، میبایست بدانند کدام کتابها میتوانند آنها را در این مسیر هدایت کنند. همچنین، کلیساها باید میدانستند برای مبارزه با تعالیم نادرست، از کدام کتابها میتوانند استفاده کنند و کتب الهامی را از کتب جعلی که بهتدریج ظهور میکردند، تشخیص دهند. در ضمن، مسیحیان باید میدانستند که وقتی دستور نابودی کتب مقدس از سوی امپراطوران صادر میشد، جان خود را در راه کدام کتابها فدا کنند.
بسیاری از دوستان ایرانی ما میپرسند که محتوای کتابهای غیرکانـُنی چه بوده است. این عده کنجکاوند که بدانند آنها حاوی چه مطالبی هستند. در پاسخ باید گفت که تعدادی از آنها نوشتههای پدران معتبر کلیسا هستند که تعالیم درست را ارائه دادهاند، اما از مرجعیت الاهی برخوردار نبوده، الهامی بهشمار نمیآیند. از میان آنها، میتوان به رسالۀ کلمنت اهل روم (Clement) اشاره کرد که در اواخر سدۀ نخست میلادی نوشته شده است. همچنین، کتاب مفید “دیداکه” یا “تعلیم دوازده رسول” هست که کتابی است بسیار روشنگر دربارۀ زندگی روحانی مسیحیان اولیه و رسوم آنان. این کتابها همگی موجود هستند و مطالعۀ آنها میتواند سودمند باشد، گرچه الهامی نیستند.
اما بعضی دیگر از این نوشتهها مخالف با تعالیم رسولان بودند، یعنی تعالیمی که در ۲۷ کتاب کانـُنی آمده و در سنـّت کلیسا نیز حفظ شده بود. از میان آنها، میتوان به انجیل توما اشاره کرد که طبق نظر محققین، در قرن دوم میلادی نوشته شده و محتوای آن گرچه تا حدی با انجیلهای کانـُنی مطابقت دارد، اما رایحهای از فلسفۀ عرفانِ گنوسی از آن به مشام میرسد، فلسفهای که میگوید برای کسب نجات، علاوه بر ایمان به مسیح، باید شناختی سِرّی از حقیقت یافت، و این حقیقت را تنها عدۀ کمی از برگزیدگان میتوانند به دست آورند. همچنین، میتوان به انجیل به روایت عبرانیان نیز اشاره کرد که در اواخر قرن اول میلادی نوشته شده و تصویری نادرست از شخصیت مسیح به دست میدهد.
در خاتمه، باید خاطر نشان کرد که آنچه امروز تحت عنوان “کتابمقدس” در دست داریم، با وجود قدمت بسیار آن، کاملاً صحیح به دست ما رسیده است. این امر علت دیگری جز قدرت و مشیت الهی نمیتواند داشته باشد، زیرا او مقدر فرموده تا از طریق حقایق این کتاب، انسان بتواند با یگانه راه نجات، یعنی عیسی مسیح، آشنا شود.