در مقالههای قبل شرح دادیم که ارادۀ خدا برای ما این است که از لحاظ روحانی رشد کنیم و به بلوغ برسیم.
او به این منظور، امکاناتی عالی در اختیار ما قرار داده، از جمله سکونتِ روحالقدس در درون ما، مطالعۀ مرتب کتابمقدس و دعای همیشگی. اما سهم ما نیز این است که با اشتیاق و به سعی و کوشش تمام، بکوشیم از این امکانات بهره بگیریم و به رشد برسیم. یکی از نشانههای رشد و بلوغ روحانی این است که خصائل و رفتارهای مسیحگونه در ما دیده شود. به بیانی دیگر، اگر رشد کرده باشیم، مانند مسیح رفتار خواهیم کرد. در این مقاله، به یکی دیگر از نشانههای رشد روحانی خواهیم پرداخت که خدمتِ مؤثر ما است.
هر کودکی وقتی مراحل رشد را پشت سر میگذارد، بهتدریج مسؤولیتهای بیشتری میپذیرد. او بعضی از کارهای خود را خودش انجام میدهد و رفته رفته وابستگی کمتری به والدین خود پیدا میکند. او همچنین میتواند در کارهای خانه نیز به والدین خود کمک کند. ما نیز بهتدریج که رشد میکنیم، میتوانیم مسؤولیت بیشتری در خانوادۀ خدا، یعنی کلیسا، برعهده بگیریم. میتوانیم خدمات بیشتری انجام دهیم. میتوانیم بیشتر ثمربخش باشیم.
بهترین الگوی خدمت برای ما کسی نیست جز خداوندگارِ ما عیسی مسیح. او خودْ فرمود که آمده است تا خدمت کند. پطرس رسول در مورد او چنین شهادت میدهد: “خدا عیسای ناصری را با روحالقدس و قدرتْ مسح کرد، به گونهای که همه جا میگشت و کارهای نیکو میکرد و همۀ آنان را که زیر ستم ابلیس بودند، شفا میداد، از آنرو که خدا با او بود.” (کتاب اعمال رسولان ۱۰:۳۸). زندگی عیسی مسیح برای خدا ثمربخش بود. وقتی سران یهود بر او خشم گرفتند که چرا در روز مقدس سبّت، یعنی شنبه، مردم را شفا میبخشد، فرمود: “پدر من هنوز کار میکند، من نیز کار میکنم.” (انجیل یوحنا ۵:۱۷). سپس فرمود: “کارهایی که پدر به من سپرده تا به کمال رسانم، یعنی همین کارها که میکنم، خودْ بر من شهادت میدهند که مرا پدر فرستاده است.” (انجیل یوحنا ۵:۳۶). زمانی نیز که میخواست کوری مادرزاد را شفا بخشد، به شاگردان خود فرمود: “تا روز است باید کارهای فرستندۀ مرا به انجام رسانیم؛” (انجیل یوحنا ۹:۴). او باز فرمود: “خوراک من این است که ارادۀ فرستندۀ خود را بهجا آورم و کار او را به کمال رسانم.” (انجیل یوحنا ۴:۳۴). به همین سبب، در دعایی که شب آخر کرد، میتوانست بگوید: “من کاری را که به من سپردی، به کمال رساندم، و این گونه تو را بر روی زمین جلال دادم.” (انجیل یوحنا ۱۷:۴). زندگی عیسی تماماً صرفِ خدمت به خدا میشد، خدمتی که از طریق کمک به نیازمندان و دردمندان صورت میگرفت.
زندگی من و شما چگونه است؟ آیا ما نیز میتوانیم در هر مرحله از زندگی خود بگوییم که کار خدا را به کمال رساندهایم و او را در میان مردمان جلال دادهایم؟ آیا اینقدر رشد کردهایم که ثمربخش باشیم؟ آیا مانند پولس، در پایان عمر خود میتوانیم بگوییم: “زیرا من، هماکنون، همچون هدیهای ریختنی، در حال ریخته شدنم و زمان رحلتم فرارسیده است. جنگِ نیکو را جنگیدهام، مسابقه را به پایان رسانده و ایمان را محفوظ داشتهام. اکنون تاج پارسایی برایم آماده است، تاجی که خداوند، آن داور عادل، در آن روز به من عطا خواهد کرد- نه تنها به من، بلکه به همۀ آنان که مشتاق ظهور او بودهاند.” (رسالۀ دوم به تیموتائوس ۴:۶-۸). پولس پس از ایمان آوردن به مسیح، تمام زندگی خود را وقفِ خدمت به خداوندگارش کرد و به همین جهت، میتوانست چنین چیزی بگوید. من و شما زندگی خود را صرف چه چیزی میکنیم؟
روزی در میان شاگردان بر سرِ مقام و بزرگی، اختلاف و تنش بهوجود آمد. عیسی ایشان را فراخواند و به آنان فرمود: “شما میدانید آنان که حاکمانِ دیگر قومها شمرده میشوند بر ایشان سروری میکنند و بزرگانشان بر ایشان فرمان میرانند. امّا در میان شما چنین نباشد. هر که میخواهد در میان شما بزرگ باشد، باید خادم شما شود. و هر که میخواهد در میان شما اوّل باشد، باید غلام همه گردد. چنانکه پسر انسان نیز نیامد تا خدمتش کنند، بلکه آمد تا خدمت کند و جانش را چون بهای رهایی به عوض بسیاری بدهد.” (انجیل مرقس ۱۰:۴۲-۴۵). بزرگی در مسیحیت به خدمت است. اما افسوس که چه بسیاری از ایمانداران، حتی از میان رهبران مسیحی نیز این مفهوم را درک نکردهاند و در پی مقام و منزلت و شهرت و محبوبیت هستند. آیا ما مانند مسیح میتوانیم بگوییم که آمدهایم تا خدمت کنیم؟ خدمتِ ما و فایدهمند بودنِ ما نشانۀ رشد روحانی ما است.
در شبِ آخر، وقتی عیسی و شاگردانش شام آخر را صرف میکردند، عیسی از سفره برخاست و جامه از تن بیرون آورد و شروع کرد به شستن پاهای شاگردان. این کاری بود که نوکرانِ خانه انجام میدادند. وقتی مهمانان از کوچههای خاکی وارد منزل میشدند، نوکرانِ خانه پاهای ایشان را میشستند. اما در اینجا میبینیم که این کار را عیسی انجام میدهد. وقتی عیسی این کار را به پایان رسانید، جامه به تن کرد و باز بر سرِ سفره نشست و به شاگردانش فرمود: “آیا دریافتید آنچه برایتان کردم؟ شما مرا استاد و سرورتان میخوانید و درست هم میگویید، زیرا چنین هستم. پس اگر من که سرور و استاد شمایم پاهای شما را شستم، شما نیز باید پاهای یکدیگر را بشویید. من با این کار، سرمشقی به شما دادم تا شما نیز همانگونه رفتار کنید که من با شما کردم. آمین، آمین، به شما میگویم، نه غلام از ارباب خود بزرگتر است، نه فرستاده از فرستندۀ خود. اکنون که اینها را میدانید، خوشابهحالتان اگر بدانها عمل کنید.” (انجیل یوحنا ۱۳:۱۲-۱۷). بله، زندگی مسیحی یعنی خدمت کردن. آیا اکنون که این را میخوانید، به یاد دارید که در روزهای اخیر خدمتی به کسی کرده باشید؟
روزی یکی از علمای دین یهود از عیسی پرسید که کدام حکمِ شریعتِ موسی از همه مهمتر است. عیسی در پاسخِ او فرمود: “مهمترین حکم این است، بشنو ای اسرائیل، خداوندْ خدای ما، خداوندِ یکتاست. خداوندْ خدای خود را با تمامی دل و با تمامی جان و با تمامی فکر و با تمامی قوّت خود محبت نما. دوّمین حکم این است، همسایهات را همچون خویشتن محبت کن. بزرگتر از این دو حکمی نیست. آن عالم دین به او گفت، نیکو فرمودی، استاد! براستی که خدا یکی است و جز او خدایی نیست، و به او با تمامی دل و با تمامی عقل و با تمامی قوّت خود مهر ورزیدن و همسایۀ خود را همچون خویشتن محبت کردن، از همۀ هدایای سوختنی و قربانیها مهمتر است. چون عیسی دید که عاقلانه پاسخ داد، به او فرمود، از پادشاهی خدا دور نیستی.” (انجیل مرقس ۱۲:۲۸-۳۴). کاش که همۀ ما مفهوم این تعلیم را بهدرستی درک میکردیم. طبق تعلیم خداوندگارِ ما مسیح، دو حکمِ اعظم هست: محبت به خدا و محبت به همسایۀ خویش بهاندازۀ خویشتن. از نظر ما، محبت کردن به خدا کار سادهای است، زیرا هیچ کس، حتی خودمان، نمیتواند آن را بسنجد و ارزیابی کند. اما این حکمِ اول از حکمِ دوم جدا نیست. ما نه فقط باید خدا را دوست بداریم، بلکه اگر او را دوست میداریم، باید همسایۀ خود را نیز دوست بداریم و او را خدمت کنیم. محبت و خدمت کردن به انسانها قابل سنجش و ارزیابی است. اگر با خود صادق باشیم، میتوانیم خود را بسنجیم که به انسانها خدمت میکنیم یا نه. به قول معروف، آیا خیرمان به کسی میرسد؟
اما ممکن است بپرسید که همسایۀ من کیست. عیسی با بیان حکایتی، به این سؤال پاسخی تکاندهنده داد؛ او به یکی از فقیهان که همین سؤال را از او کرده بود، فرمود: “مردی از اورشلیم به اَریحا میرفت. در راه به دست راهزنان افتاد. آنها او را لخت کرده، کتک زدند، و نیمهجان رهایش کردند و رفتند. از قضا کاهنی از همان راه میگذشت. اما چون چشمش به آن مرد افتاد، راه خود را کج کرد و از سمت دیگر جاده رفت.
لاویای نیز از آنجا میگذشت. او نیز چون به آنجا رسید و آن مرد را دید، راه خود را کج کرد و از سمت دیگر جاده رفت. امّا مسافری سامری چون بدانجا رسید و آن مرد را دید، دلش بر حال او سوخت. پس نزد او رفت و بر زخمهایش شراب ریخت و روغن مالید و آنها را بست. سپس او را بر الاغ خود گذاشت و به کاروانسرایی برد و از او پرستاری کرد. روز بعد، دو دینار به صاحب کاروانسرا داد و گفت، از این مرد پرستاری کن و اگر بیش از این خرج کردی، چون برگردم به تو خواهم داد. حال به نظر تو کدامیک از این سه تن، همسایۀ مردی بود که به دست راهزنان افتاد؟ پاسخ داد، آن که به او ترحم کرد. عیسی به او گفت، برو و تو نیز چنین کن. (انجیل لوقا ۱۰:۲۹-۳۷). برای درک درست این حکایت، باید بدانیم که آن مردِ مجروح، یک یهودی بود. آن کاهن و آن لاوی نیز از سران مذهبی یهود بودند. اما آن سامری، مذهبی متفاوت داشت. هیچیک از یهودیان به آن مردِ یهودی که طبق شریعت، همسایۀ ایشان بود، ترحم نکردند. اما آن مردِ بیگانه که یهودی نبود و یهودیان ایشان را نجس میشمردند، بر او ترحم کرد و در حق او همسایگی نمود. این درس بزرگی است برای ما. ما میپرسیم که به چه کسانی باید بهاندازۀ خویشتن محبت کنیم. پاسخ عیسی طبق این حکایت این است، درست به همان کسانی که از نظر ما لایق محبت نیستند! همان کسانی که ما مطرود و کافر و غیرمسیحی و غیره مینامیم! درست همانها همسایۀ ما هستند! ما باید به همۀ انسانها خدمت کنیم، صرف نظر از مقام و موقعیت و جایگاه اجتماعی، اقتصادی و مذهبی ایشان. این نوع خدمت بلاعوض، درست نشانۀ رشد روحانی ما است.
مسیح در شب آخر به شاگردانش فرمود: “آمین، آمین، به شما میگویم، آن که به من ایمان داشته باشد، او نیز کارهایی را که من میکنم، خواهد کرد، و حتی کارهایی بزرگتر از آن خواهد کرد، زیرا که من نزد پدر میروم.” (انجیل یوحنا ۱۴:۱۲). مسیح مدتزمانی کوتاه در این جهان خدمت کرد، و خدمت او نیز بهلحاظ جغرافیایی محدود بود. اما ما که شاگردان او هستیم و کلیسای او را تشکیل میدهیم، یعنی جمع ایمانداران را، در سراسر جهان پراکنده هستیم و میتوانیم خدماتی را انجام دهیم که او فرصت انجامش را نداشت. ایمانداران در سراسر جهان، اکنون میتوانند با زندگی مقدس و خصائل مسیحگونۀ خود، به همگان شهادت دهند. ایشان با سخنان خود نیز میتوانند بشارت دهند که مسیح، پسر خدا، برای گناهان بشر مُرد و در روز سوم زنده شد. ما میتوانیم ایمانداران را تشویق کنیم که ایشان نیز در مسیر رشد و بلوغ روحانی پیش بروند و از زندگی مقدسی برخوردار باشند. میتوانیم از طریق آگاهی از ارادۀ نیکو و پسندیدۀ خدا بهواسطۀ مطالعۀ دقیق کلام خدا، به اطرافیان خود مشورتهای خردمندانه و خداپسندانه بدهیم. میتوانیم به عیادت بیمارانی برویم که در بیمارستانها بهسر میبرند و کسی را ندارند که به عیادتشان بیاید. میتوانیم به ملاقات زندانیان برویم و کلامی دلگرمکننده به ایشان بگوییم. میتوانیم از گرسنگان و تنگدستان دستگیری کنیم و نان خود را با ایشان تقسیم نماییم.
مسیح در زندگی بشری خود الگوی مناسبی از تمام اینها برای ما گذاشت. او در حکایتی فرمود که در روز داوری، مردمان را به دو گروه تقسیم خواهد کرد. به گروهِ سَمتِ راست خواهد گفت: “بیایید، ای برکتیافتگان از پدر من، و پادشاهیای را به میراث یابید که از آغاز جهان برای شما آماده شده بود. زیرا گرسنه بودم، به من خوراک دادید؛ تشنه بودم، به من آب دادید؛ غریب بودم، به من جا دادید. عریان بودم، مرا پوشانیدید؛ مریض بودم، عیادتم کردید؛ در زندان بودم، به دیدارم آمدید.”. آنان خواهند گفت که چه زمانی برای او چنین کارهایی کردهاند. مسیح در پاسخ به ایشان خواهد گفت: “آمین، به شما میگویم، آنچه برای یکی از کوچکترین برادران من کردید، در واقع برای من کردید.” سپس به گروه سَمتِ چپ خواهد گفت که هیچیک از این کارها را برای او انجام ندادهاند و ایشان را به مجازات جاودان خواهد فرستاد و در جواب ایشان خواهد گفت: “آمین، به شما میگویم، آنچه برای یکی از این کوچکترینها نکردید، در واقع برای من نکردید.” (انجیل متی ۲۵:۳۱-۴۵). از کجا میدانیم که نیازمندی که امروز بر سرِ راه ما قرار گرفت، مسیح یا فرشتۀ او نبود؟ آیا در خدمت به انسانها ساعی و کوشا هستیم؟
کلیسای زمان رسولان با پیروی از الگوی مسیح، تشکیلاتی ترتیب داد تا به بیوهزنان رسیدگی شود. در آن روزگار، زنی که بیوه میشد، هیچ سرپناه و کمکی نداشت. لذا کلیسا کمک به آنان را در رأس کار خود قرار داد. پولس رسول همیشه در فکر فقرای سرزمین مادری خود بود و چند بار برای آنان اعانه و صدقه جمعآوری کرد تا به ایشان برساند. در این زمینهها، در کتاب اعمال رسولان مفصلاً توضیح داده شده است.
ما گرچه با کارهای نیک خود نمیتوانیم نجات بیابیم و رستگاری ما تنها بهواسطۀ فیض و لطف خدا و مسیح است، اما وقتی نجات یافتیم، باید کارهای نیک بهجا بیاوریم. پولس در رسالۀ خود به ایماندارانِ شهر افسس، واقع در غرب ترکیۀ امروزی، پس از آنکه شرح میدهد نجات ما تنها بهواسطۀ فیض مسیح و از طریق ایمان به او است و نه از طریق اعمال نیک ما، میفرماید که پس از ایمان آوردن، باید به انجام کار نیک بپردازیم؛ او فرموده: “زیرا ساختۀ دست خداییم، و در مسیحْ عیسی آفریده شدهایم تا کارهای نیک انجام دهیم، کارهایی که خدا از پیش مهیا کرد تا در آنها گام برداریم.” (رساله به افسسیان ۲:۱۰).
بله، خدمت کردن به انسانها نشانۀ دیگری از رشد ما است. هرچقدر بیشتر رشد کرده باشیم، بیشتر برای مردم کارهای نیک خواهیم کرد. زندگی من و شما چگونه است؟ آیا همسایۀ خود را همچون خویشتن محبت میکنیم؟ آیا با اعمال خود نشان میدهیم که بهواسطۀ فیض خدا حیات تازه یافتهایم و در مسیر رشد و بلوغ مسیحی حرکت میکنیم؟