رادیو مژده

فرقه‌های منحرف در دنيای مسيحيت – “شاهدان یهوه” -۱

تاریخچه: از همان سدۀ نخست، زمانی که مسیحیت شروع به گسترش کرد، عده‌ای به‌منظور کسب محبوبیت و یا دستیابی به منافع مادی، تعالیم درستی را که در تعلیم رسولان و نوشته‌های ایشان یافت می‌شد، تغییر می‌دادند و فرقۀ جدیدی ایجاد می‌کردند.

در کتاب عهدجدید نیز شاهد این هستیم که چگونه پولس و یوحنا با این گروههای بدعتگذار مبارزه می‌کردند و ایمانداران را تشویق می‌نمودند تا بر روی تعالیم درستی که از ایشان شنیده یا خوانده بودند، استوار بایستند. در سده‌های دوم و سوم میلادی، گروههای بدعتکاری وارد میدان شدند که الوهیت مسیح را انکار می‌کردند و این عقیده را رواج می‌دادند که خداوندگار ما عیسی مسیح از ذات خدا نیست و فقط مخلوقی است در سطح فرشتگان یا انسانی است که خدا او را به‌سبب تقوایش به الوهیت پذیرفته است. کلیسای راستین به‌گونه‌ای استوار در برابر این بدعت‌ها و فرقه‌های انحرافی ایستاد و بر اساس کتاب عهدجدید (انجیل‌ها و رسالات رسولان مسیح)، اصول درست عقاید را حفظ کرد و به ما انتقال داد. اما متأسفانه عقاید انحرافی این فرقه‌ها، بارها در طول تاریخ قد علم کردند و به شکل‌های جدید عرض اندام نمودند. یکی از این فرقه‌ها که در اواسط قرن نوزدهم در آمریکا به‌وجود آمد، فرقۀ “شاهدان یَهُوَه” است که احتمالاً نامش برای خوانندگان آشنا است. در این مجموعه از مقالات، به بررسی تاریخچۀ این فرقه و عقاید منحرف آن خواهیم پرداخت. بخش نخست این مجموعه، اختصاص دارد به تشریح این نکته که این فرقه توسط چه کسانی به‌وجود آمد و دچار چه تحولاتی شد. در بخشهای بعدی نیز به اصول انحرافی اعتقادات آن پرداخته، آنها را با تعالیم صحیح انجیل خداوندگار ما عیسی مسیح مقایسه خواهیم کرد.

شاید کمتر کسی باشد که نام “شاهدان یهوه” را نشنیده باشد. به‌حق باید گفت که این گروه، فعال‌ترین گروه مذهبی است که به تبلیغ عقاید خود دست می‌زند. شاید آنها درِ خانۀ شما را نیز کوبیده باشند. این افراد به‌گونه‌ای در بارۀ کتاب‌مقدس سخن می‌گویند که اگر شنونده وارد نباشد، فکر می‌کند که اینها تمام کتاب‌مقدس را از بر می‌دانند. اما واقعیت غیر از این است. این افراد فقط قسمت‌ها و آیات مشخصی از کتاب‌مقدس را آموخته‌اند و همانها را با اطمینان و قاطعیت تکرار می‌کنند. اینها وقتی با یک مسیحی مسلط بر کتاب‌مقدس و بر تعالیم صحیح مواجه بشوند، یا میدان را خالی می‌کنند یا پاسخ سؤالات را به رهبرانشان ارجاع می‌دهند. اگر هم بیش از حد کلافه بشوند، با ذکر آیاتی نظیر متی ۱۰:‏۱۴ منزلتان را ترک می‌کنند. این آیه می‌فرماید: “هر که شما را قبول نکند یا به سخن شما گوش ندهد، از آن خانه یا شهر بیرون شده، خاک پایهای خود را بر‌افشانید.”. اینها تجربیات شخصی نویسندۀ این مقاله بوده است.

راستی اینها از کجا آمده‌اند؟ اعتقاداتشان چیست؟ چرا با چنین اطمینانی سخن می‌گویند، گویی مسیحیت بعد از نوزده قرن، تازه از طریق ایشان برای نخستین بار احیا شده و تبلیغ می‌شود!

بنیانگذار فرقۀ انحرافی شاهدان یهوه، شخصی بود به نام چارلز تِیز راسل (Charles Taze Russell). او در سال ۱۸۵۲ در آمریکا، در خانواده‌ای ثروتمند به‌دنیا آمد. خانوادۀ او عضو شاخۀ پرزبیتری از کلیسای پروتستان بود. اما راسل در شانزده سالگی شروع کرد به شک کردن، نه فقط به اعتقادات کلیسای خودش، بلکه به کتاب‌مقدس و حتی به وجود خدا. درست در این وضعیت بحران روحی بود که راسل با یک واعظ اَدْوِنتیست ملاقات کرد و تحت تأثیر او قرار گرفت. ادونتیتست‌ها گروهی از مسیحیان بودند که در سال ۱۸۱۶ پیشگویی کرده بودند که عیسی مسیح در سال ۱۸۴۴ به این جهان باز خواهد گشت. اما پیشگویی ایشان طبیعتاً عملی نشد، زیرا مسیح خودش فرموده بود که از زمان بازگشت او هیچ کس خبر ندارد، جز خدای پدر.

راسل چند سال تحت تأثیر واعظان و معلمین ادونتیست به مطالعۀ کتاب‌مقدس پرداخت. سپس با دوستان خود جلسات کوچکی برای مطالعۀ کتاب‌مقدس ترتیب داد. این افراد او را رهبر یا شبان خود می‌دانستند. راسل در ۲۳ سالگی، یعنی در سال ۱۸۷۶، مجله‌ای از یکی از گروههای ادونتیست دریافت کرد. این گروه اعتقاد داشتند که عیسی مسیح در سال ۱۸۷۴ به‌صورت نامرئی به جهان باز گشته است. این عقیده به نظر راسل جالب آمد. به همین دلیل، شروع کرد به حمایت مالی از این مجله و همکاری با سردبیر آن. راسل و سردبیر این مجله این بار پیشگویی کردند که در سال ۱۸۷۸، ایمانداران به آسمان ربوده خواهند شد. اما این پیشگویی نیز عملی نشد و موجب بروز اختلاف میان راسل و سردبیر مجله گردید، طوری که راسل از او جدا شد و مستقلاً مجله‌ای منتشر کرد به نام “برج دیدبانی صهیون”.

تا این زمان، راسل در کلیساهای پروتستان موعظه می‌کرد و پیروانش خود را از بقیۀ مسیحیان جدا نمی‌کردند. اما از سال ۱۸۷۹ به بعد، او به‌تدریج به هواداران خود هویتی مستقل بخشید و ایشان او را به‌عنوان “شبان” خود پذیرفتند. اتفاق مهم دیگری که باعث جدایی کامل هواداران راسل از کلیساهای پروتستان و ادونتیست شد، این بود که در سال ۱۸۸۲، رسماً اعتقاد به تثلیث را رد کرد و علیه آن شروع به موعظه نمود.

راسل دست به پیشگویی دیگری زد و آن این بود که جهان در اوائل اکتبر ۱۹۱۴ به پایان خواهد رسید. درست دو سال بعد از این تاریخ، زمانی که او در اکتبر سال ۱۹۱۶ در بستر مرگ قرار داشت، دنیا نه تنها به پایان نرسیده بود، بلکه در آتش نخستین جنگ جهانی می‌سوخت!

جانشین راسل، وکیل زبردستی بود به نام جوزف راترفورد (Joseph Rutherford). او بر خلاف دستورالعمل راسل در خصوص شیوۀ رهبری گروهی، شخصاً تمام قدرت مؤسسه “برج دیدبانی” را به دست خود گرفت، هیأت مدیرۀ مؤسسه را منحل کرد و افراد مورد نظر خود را در رأس قدرت قرار داد. هم‌او بود که در سال ۱۹۳۱، مؤسسۀ “برج دیدبانی” را برای نخستین بار، “شاهدان یهوه” نامید.

یکی از اقدامات مهم راترفورد این بود که به‌جای تأکید بر “رشد شخصیت” که سیاست راسل بود، بر تبلیغِ گسترده تأکید داشت، سیاستی که هنوز نیز شدیداً دنبال می‌شود. به این ترتیب، از سال ۱۹۲۷، این فعالیت‌های تبلیغی به‌صورت خانه به خانه، جزو مهم‌ترین فعالیت‌های شاهدان یهوه شد. راترفورد نیز مانند راسل، دست به پیشگویی زد و گفت که ابراهیم و اسحاق و یعقوب در سال ۱۹۲۵ زنده خواهند شد و بر جهان حکومت خواهند کرد. وقتی این پیشگویی عملی نشد، راترفورد علناً به شکست خود اعتراف کرد.

پس از مرگ راترفورد در سال ۱۹۴۲، ناتان نـُور (Nathan Knorr) جانشین او گردید. نـُور که فاقد قدرت رهبری و شخصیت نافذ راترفورد بود، کوشید تعهد اعضای شاهدان یهوه را به “سازمان مادر” جلب کند، نه به خودش. تحت رهبری نـُور، شاهدان یهوه آموزش دیدند که وقتی خانه به خانه به تبلیغ می‌پردازند، بتوانند با شیوایی و فصاحت، در بارۀ مطالب کتاب‌مقدس سخن بگویند.

اما رهبران شاهدان یهوه باز از پیشگویی غافل نماندند. ایشان اعلام کردند که مسیح به‌جای سال ۱۸۷۴، در سال ۱۹۱۴ به‌صورت نادیدنی باز گشته است. در ضمن، پیشگویی کردند که در پاییز سال ۱۹۷۵، جنگ “حارْمَجـِدّون” رخ خواهد داد. این جنگی است که در کتاب مکاشفه پیشگویی شده و طبق آن، در زمان‌های آخر، همۀ ملت‌ها جمع خواهند شد تا با هدف ضديت در مقابل بازگشت دوبارۀ مسيح به زمين، با خدا بجنگند، اما خدا آنها را نابود خواهد ساخت. امروزه، بسیاری از شاهدان یهوه این پیشگویی را انکار می‌کنند، اما آن رسماً در نشریات “برج دیدبانی” ثبت شده است.

ناتان نـُور در سال ۱۹۷۷ در گذشت و جانشین او، فردریک فرانتس (Frederick Frantz)، مؤسسه‌ای پر از مشکلات را به ارث برد. در این زمان، برای نخستین بار، نرخ رشد شاهدان یهوه کاهش یافت و بسیاری از اعضاء، این مؤسسه را ترک کردند. علت اصلی این امر سؤالاتی بود که افراد در زمینۀ عدم تحقق پیشگویی مربوط به سال ۱۹۷۵ در ذهن داشتند. واکنش مؤسسه در مقابل چنین شکستی بسیار عجیب بود. کسی که عضویت در این مؤسسه را ترک می‌کرد، از معاشرت با سایر اعضای آن محروم می‌شد، حتی اگر اینها عضو خانوادۀ خودِ شخص بوده باشند. در واقع، عضو سابق تکفیر می‌شد. این امر حتی شامل برادرزادۀ رهبر شاهدان یهوه نیز شد و ماجرا چنان جنجالی به پا کرد که مجلۀ تایم در ۲۲ فوریه ۱۹۸۲، یک صفحۀ کامل را به این موضوع اختصاص داد.

فردریک فرانتس در سال ۱۹۹۲ در گذشت و پس از آن، رهبری شاهدان یهوه به دست افراد سالخورده‌ای افتاد که حاضر نبودند تغییری در مواضع سنتی مؤسسه به‌وجود بیاورند. این وضع تا به‌امروز نیز ادامه دارد.

این بود تاریخچۀ مختصر فرقۀ شاهدان یهوه. تمام این مشکلات به این علت بوده که رهبران این مؤسسه، حاضر نبوده و نیستند تا تمام حقایق کتاب‌مقدس را آن گونه که هست بپذیرند. یکی از حقایقی که در انجیل خداوندگار ما عیسی مسیح به‌وضوح تعلیم داده شده، موضوع بازگشت او به جهان است. همان طور که دیدیم، یکی از مشکلات فرقۀ منحرف شاهدان یهوه، پیشگویی‌هایی است که در مورد زمان بازگشت او یا برقراری ملکوت خدا بر روی زمین کرده‌اند. برای مثال، عیسی مسیح خودْ علناً فرمود که هیچ کس از زمان پایان دنیا خبر ندارد. او در انجیل مرقس ۱۳:‏۳۲ فرموده: “ولی از آن روز و ساعت، غیر از پدرْ هیچ کس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم.”. یعنی حتی خودِ خداوندگار ما مسیح نیز از زمان دقیق روز آخر خبر نداشت. در آن روزی نیز که مسیح می‌خواست به آسمان صعود کند، در پاسخ به سؤال رسولانش در بارۀ زمان برقراری ملکوت خدا، فرمود: “از شما نیست که زمان‌ها و اوقاتی را که پدر در قدرت خود نگاه داشته است، بدانید.” (اعمال ۱:‏۷). پولس رسول نیز در رساله به تسالونیکیان ۵:‏۱-‏۳ چنین می‌فرماید: “اما ای برادران، در خصوص وقت‌ها و زمان‌ها، احتیاج ندارید که به شما بنویسم. زیرا خودِ شما به‌تحقیق آگاهید که روز خداوند چون دزد در شب می‌آید. زیرا هنگامی که می‌گویند سلامتی و امان است، آنگاه هلاکتْ ایشان را ناگهان فرو خواهد گرفت، چون دردِ زهْ زن حامله را و هرگز رستگار نخواهند شد.”. در این زمینه، آیاتِ بسیاری هست. برای مثال، در لوقا ۱۷:‏۲۶-‏۳۰، مسیح می‌فرماید: “و چنانکه در ایام نوح واقع شد، همانطور در زمان پسر انسان نیز خواهد بود، که می‌خوردند و می‌نوشیدند و زن و شوهر می‌گرفتند، تا روزی که چون نوح داخل کشتی شد، طوفان آمده، همه را هلاک ساخت. و همچنانکه در ایام لوط شد که به خوردن و آشامیدن و خرید و فروش و زراعت و عمارت مشغول می‌بودند، تا روزی که چون لوط از سدوم بیرون آمد، آتش و گوگرد از آسمان بارید و همه را هلاک ساخت. بر همین منوال خواهد بود در روزی که پسر انسان ظاهر شود.”.

از تمام این آیات کاملاً مشخص است که روز آخرْ بطور ناگهانی فرا خواهد رسید و کسی قادر به پیشگویی آن نیست. به همین دلیل، ما مسیحیان نباید فکر خود را مشغول پیدا کردن تاریخ‌هایی بکنیم که فقط خدای پدر از آن اطلاع دارد. وظیفۀ ما در این زندگی این است که هر لحظه در پاکی و قدوسیت و اطاعت از احکام خدا زندگی کنیم. باید طوری پاک و مطیع باشیم که اگر مسیح همین امروز باز گردد، آمادگی استقبال از او را داشته باشیم، و طوری خدمت کنیم که گویی او هزار سال دیگر باز خواهد گشت. ما باید هر آن و هر لحظه آماده باشیم. بر خلاف پیشگویی‌های شاهدان یهوه و ادونتیست‌ها یا هر گروه دیگری، زمان بازگشت مسیح را کسی نمی‌داند. اما او به شاگردانش فرمود: “آنچه به شما می‌گویم، به همه می‌گویم، بیدار باشید!” (مرقس ۱۳:‏۳۷). شاهدان یهوه، اهمیت بسیاری به پیشگویی‌های کتاب دانیال می‌دهند و می‌کوشند از روی آن ثابت کنند که ما اکنون در آستانۀ آخرت هستیم. ایشان زمانی ادعا می‌کردند که تشکیل سازمان ملل قدم آخر در رسیدن به آخرت است. اما دوره‌های مختلف زمانی آمدند و رفتند و هیچ یک از پیشگویی‌ها و تعلیمات آنان جامۀ عمل نپوشید. به این شکل است که می‌توانیم فرقه‌های بدعتکار را از کلیساهای راستین تشخیص دهیم. هر فرقه‌ای که دست به پیشگویی تاریخ روز آخر بزند، منحرف و بدعتکار است.