در پنج مقالۀ گذشته از این مجموعه، در بارۀ تعالیمِ نادرستی بحث کردیم که از اواسط قرن بیستم در کلیساها و محافل پروتستان رایج شده و متأسفانه به میان مسیحیانِ ایرانی نیز نفوذ کرده و فکر بعضیها را مغشوش ساخته است.
در این مجموعه، به موضوعات مختلفی اشاره کردیم، نظیر این که برخی از واعظین تعلیم میدهند که بعضی از حالتها یا رفتارهای ایمانداران بهخاطر این است که ارواح ناپاک در وجودشان ساکن شدهاند. همینطور دیدیم که بعضیها تعلیم میدهند که در زبانِ ما قدرتی جادویی هست. بعضی دیگر نیز تعلیم میدهند که اگر ایمان داشته باشیم، همۀ مشکلات مالیِ ما باید حل شود و هميشه در همۀ کارهایمان موفق باشیم. در مقالۀ گذشته نیز دیدیم که طبق تعلیم بعضیها، خداوندگارِ ما عیسی مسیح بعد از مرگش، به جهنم رفت و بهدست شیطان شکنجه شد و بهای رهایی ما از گناه را به او پرداخت کرد. ما مفصلاً به این نکات پرداختیم و از کتابمقدس نشان دادیم که چنین تعالیمی درست نیستند. اما مقالۀ حاضر را اختصاص میدهیم به یک موضوع بسیار مهم که در روزگار ما بحث داغی است و مرتب از برنامههای تلویزیونی یا از بالای منبرهای کلیساها راجع به آن صحبت میشود. این بحثْ مربوط میگردد به موضوع شفای تضمینی و حتمیِ ایمانداران.
از اواسط قرن بیستم، بعضی از واعظان آمریکایی، مانند کِنِت هِیگن (Kenneth Hagin) و کِنِت کوپلند (Kenneth Copeland)، این تعلیم را باب کردند که خداوندگارِ ما عیسی مسیح، بر روی صلیب، نه فقط بهطور قطعی، تاوان همۀ گناهان ما را پرداخت نمود، بلکه وسیلهای فراهم ساخت تا بهطور حتمی و قطعی، همۀ بیماریهای ما نیز شفا بیابند. این افراد معمولاً به رسالۀ اول پطرس ۲:۲۴ استناد میکنند که میفرماید: “او گناهان ما را در بدن خویش بر دار حمل کرد، تا برای گناهان بمیریم و برای پارسایی زیست کنیم، همان که به زخمهایش شفا یافتهاید.”. این واعظین میگویند که ما بهخاطر صلیب مسیح، هم از گناه نجات مییابیم و هم از بیماریها. میگویند که اگر ایمانِ کامل داشته باشیم، باید حتماً از هر بیماری شفا بیابیم. اگر شفا نیابیم، دلیلش یا این است که ایمانمان کامل و قوی نیست، یا اینکه گناهی در زندگیمان هست که از آن توبه نکردهایم.
ما در مقابل این عقیده، طبق عادتمان در طول این مجموعه، به بررسی کتابمقدس خواهیم پرداخت تا ببینیم در آن، چه نگرشی در بارۀ مسألۀ شفا وجود دارد. آیا واقعاً در کتابمقدس، تعلیمی یکدست و یکپارچه هست که بگوید همانطور که با ایمان به قربانی عیسی مسیح بر صليب، قطعاً همۀ گناهانمان بخشیده میشود، به همان صورت، قطعاً همۀ بیماریهایمان نیز شفا مییابند؟ آیا چنین تعلیمی در تمامیت و کلیت کتابمقدس دیده میشود؟
واقعیت این است که پاسخ به این سؤالْ چندان ساده نیست. در کتابمقدس آیاتی هست که بیان میکنند و نشان میدهند که در مسیح، شفا هست. مثلاً در کتاب خروج، یعنی دومین کتاب از توراتِ موسی، فصل ۱۵، آیۀ ۲۶ میفرماید که “من، یَهْوِه، شفادهندۀ تو هستم.”. یا در مزمورِ ۱۰۳:۲-۳ میفرماید: “ای جانِ من خداوند را متبارک بخوان! و جميع احسانهای او را فراموش مکن! که تمام گناهانت را میآمرزد و همۀ مرضهای تو را شفا میبخشد.”. در انجیل متی ۸:۱۶-۱۷ نیز چنین آمده: “هنگام غروب، بسیاری از دیوزدگان را نزدش آوردند و او با کلام خودْ ارواح را از آنان بهدر کرد و همۀ بیماران را شفا داد. بدینسان، پیشگویی اشعیای نبی به حقیقت پیوست که “او ضعفهای ما را برگرفت و بیماریهای ما را حمل کرد.”.
در مقابل این آیات، بعضی از متفکرین مسیحی اعتقاد دارند که منظور از “شفا” در این آیات، شفای روحانی است، نه جسمانی. اینها معتقدند که دورۀ معجزات و شفاها با خاتمۀ دورۀ رسولان مسیح، به پایان رسیده و امروز خدا جز در مواردی اندک، معجزه انجام نمیدهد. اما عدۀ دیگری از رهبران مسیحی بر این باورند که در هیچ جای کتابمقدس گفته نشده که معجزاتِ الهی مخصوص دورۀ خاصی بوده، و لذا خدا امروز نیز معجزه میکند. این عده میگویند که در رساله به عبرانیان ۱۳:۸ آمده که “عیسی مسیح دیروز و امروز و تا ابد همان است.”؛ و چون مسیح در طول زندگی بشری خود معجزه میکرد، بنابراین، او امروز نیز همان معجزات را انجام میدهد و با همان قوت و قدرت، بیماریها را شفا میبخشد. این دو عقیده، یعنی تمام شدن دورۀ معجزات و اعتقاد به وجود معجزات در دورۀ ما، امروز در کنار هم قرار دارند و ذهن مسیحیان را به خود مشغول ساختهاند.
بله، درست است که عیسی مسیح در طول زندگیِ بشریِ خود، معجزه میکرد و بیماران را شفا میداد. این هم درست است که او دیروز و امروز و تا ابد همان است. اما در این بین، باید ببینیم خداوندگار ما مسیح با چه هدفی اینهمه معجزه میکرد. در کتابهای انبیای یهود پیشگویی شده بود که مسیحای موعود وقتی ظهور کند، به دردهای مردم خواهد رسید و بینوایان را مورد تفقدِ الهی قرار خواهد داد. عیسای ناصری که بهظاهر انسانی عادی بهنظر میرسید، همۀ این کارها را انجام داد و معجزه بهعمل آورد تا ثابت کند که همان مسیحای موعودی است که انبیا قبلاً پیشگویی کرده بودند. در واقع، معجزات عیسای ناصری و رسولان او، نویدبخش آغاز دورۀ مسیحایی بود. مردم با دیدن این معجزات و شفاها، ایمان میآوردند که او همان مسیحِ موعود است. پس دلیل معجزات عیسای ناصری تنها این نبود که به درد مردم برسد، بلکه برای این هم بود که ثابت کند او همان مسیحِ موعود است. وقتی یحیای تعمیددهنده در زندان بهسر میبرد، و متوجه شد که این عیسای ناصری شمشیر به کمر نمیبندد و رومیهای اشغالگر را از سرزمین فلسطین بیرون نمیکند و سلطنت اسرائیل را بار دیگر برقرار نمیسازد، دچار شک شد که آیا او واقعاً همان مسیح موعود است یا نه. برای همین شاگردان خود را نزد عیسی فرستاد تا از طرف او از او سؤال کنند که آیا او همان کسی است که میبایست ظهور کند یا نه. عیسی بیدرنگ در مقابل چشمان ایشان عدهای از بیماران را شفا داد و فرمود: “بروید و آنچه میبینید و میشنوید به یحیی بازگویید، که کوران بینا میشوند، لنگان راه میروند، جذامیان پاک میگردند، کران شنوا میشوند، مردگان زنده میگردند و به فقیران بشارت داده میشود.” (متی ۱۱:۴-۵). منظور عیسی این بود که او چون پیشگوییهای انبیا را تحقق میبخشد، پس همان مسیحِ موعود است و یحیی نباید به او شک کند. همین معجزات بود که ثابت میکرد او مسیحِ موعود است.
اما سؤالی که در اینجا مطرح میشود، این است که آیا امروز نیز لازم است برای اینکه ثابت شود عیسی همان مسیحِ موعودِ انبیای یهود است، معجزه صورت بگیرد؟ آنچه که ما از زندگی و خدمت رسولان مسیح در کتابِ اعمال رسولان و رسالههای ایشان میبینیم، این است که معجزات و شفاها جاری میشد، اما نه همیشه. برای مثال، در فصل هفدهمِ کتاب اعمال رسولان، میبینیم که پولسِ رسول در شهر آتن، پایتخت یونانِ امروزی، پیام مسیح را به بزرگان و فیلسوفان شهر موعظه میکند، اما هیچ معجزهای از او سر نمیزند و عدۀ کمی ایمان میآورند. اما مدتی بعد، وقتی به شهر افسس، واقع در غرب ترکیۀ امروزی میرسد، معجزاتی از او آشکار میشود که گویا بیسابقه بود. در فصل نوزدهمِ این کتاب، در آیات ۱۱ و ۱۲ در این مورد چنین میخوانیم: “خدا بهدست پولسْ معجزات خارقالعاده ظاهر میساخت، بهگونهای که مردمْ دستمالها و پیشبندهایی را که با بدن او تماس یافته بود، برای بیماران میبردند، و بیماری آنها بهبود مییافت و ارواح پلید از ایشان بیرون میرفت.”. در واقع، از این ماجراها پی میبریم که شفا و معجزات چیزی نبود که دائماً از دست رسولان صادر گردد. این امر بستگی داشت به ارادۀ خدا. این خدا بود که تشخیص میداد کجا معجزه بشود و کجا نشود. پولس رسول همین نکته را در فصل دوازدهمِ رسالۀ اول به قرنتیان توضیح میدهد. او در آیۀ ۷ میفرماید: “ظهور روح، به هر کس برای منفعت همگان داده میشود.”. یعنی اینکه وقتی روحالقدس قدرت خدا را جلوهگر مینمايد، برای منفعتِ تمام کلیساست، نه برای اینکه مردم انگشت به دهان بمانند و فقط افرادی خاص نفع ببرند. و بعد در آیۀ ۱۱ میفرماید: “اما همۀ اینها را (یعنی همۀ این معجزات و کارهای خارقالعاده و فوق طبیعی را) همان یک روح (یعنی روحالقدس) بهعمل میآوَرَد و آنها را به ارادۀ خود تقسیم کرده، به هر کس میبخشد.”. یعنی اینکه انجام معجزاتْ وسیلهای نیست که هميشه در اختیار شخص خاصی باشد تا هر وقت او خودش خواست، از آنها استفاده کند. این روحالقدس است که بنا بر “صلاحدید” و “ارادۀ” خود، این کارها را بهعمل میآورد. بنابراین، نتیجه میگیریم که معجزات و کارهای خارقالعاده و شفاها، در هر دورهای میتواند ظاهر بشود، اما مطابق خواست و ارادۀ خدا.
نکتۀ دیگری که باید تذکر دهیم، این است که در کتابمقدس، بیماریها همیشه و در همه جا بهطور حتمی و قطعی، شفا پیدا نمیکردند. برای مثال، میدانیم که پولس رسول بیمار بود. او خودش این نکته را بهروشنی در غلاطیان ۴:۱۳-۱۴ بیان کرده، میفرماید: “چنانکه میدانید، نخستین بار، بیماری جسمیام سبب شد که بشارت انجیل را به شما برسانم. اما هرچند وضعِ جسمیِ من برای شما آزمایشی بود، لیکن به من به دیدۀ تحقیر یا با کراهت نگاه نکردید. برعکس، چنان مرا به گرمی پذیرا شدید که گویی فرشتهای از جانب خدا و یا خودِ مسیحْ عیسی بودم.”. پولس نمیگوید بیماریاش چه بود. اما او بههر حال بیمار بود. پس طبق گفتۀ مبلغین شفای تضمینی و قطعی در صليب مسيح، آيا میتوان گفت که ایمان پولسْ کم بود، یا اینکه گناهی در زندگیاش وجود داشت؟ منظور ما از شفای تضمینی این است که شخصْ اگر ایمانِ کامل داشته باشد یا گناهی در زندگیاش نباشد، حتماً و بهطور قطعی باید از هر بيماری شفا بیابد.
همینطور، میدانیم که پولس دچار یک عارضۀ جسمی بود که مشخص نیست چه بود. او در رسالۀ دومِ خود به قرنتیان ۱۲:۷-۹ در این مورد میفرماید: “اما برای اینکه عظمت بیاندازۀ این مکاشفات مغرورم نسازد، خاری در جسمم به من داده شد، یعنی عامل شیطان، تا آزارم دهد و مرا از غرور باز دارد. سه بار از خداوند تمنا کردم آن را از من برگیرد، اما مرا گفت: فیض من تو را کافی است، زیرا قدرت من در ضعف بهکمال میرسد.”. ما نمیدانیم منظور پولس از این “خاری در جسم” چیست، اما هر چه بود، یک عارضۀ جسمی بود که او را آزار میداد. پس آیا باید بگوییم که پولسْ ایمان کامل نداشت؟ یا اینکه در زندگی او گناهی وجود داشت؟ به هیچ وجه! ما در دنیایی سقوطکرده زندگی میکنیم که هیچ چیز در آن در حد کمال وجود ندارد. تنها کمالی که وجود داشته و دارد، خودِ خداوندگارِ ما عیسی مسیح است که جلال بر نامش باد!
در ضمن، میدانیم که بعضی از یارانِ پولس رسول نیز بیمار بودند و او ایشان را شفا نداد. او در رسالۀ دومِ خود به شاگردشْ تیموتائوس، در ۴:۲۰، میفرماید که “تـْروفیموس را در میلیتوس، بیمارْ بر جا گذاشتم.”. همینطور، در رسالۀ به فیلیپیان ۲:۲۵-۲۷، در بارۀ بیماریِ همکارش، اِپافـْرودیتوس، سخن گفته، میفرماید: “بهراستی که بیمار و حتی در آستانۀ مرگ بود. اما خدا بر او رحم کرد، و نه تنها بر او، بلکه بر من نیز، تا غمی بر غمهایم افزوده نشود.”. طبق این آیات، همکارِ پولس شدیداً بیمار بود. ارادۀ خدا این نبود که او بهدست پولسْ شفای معجزهآسا بگیرد، بلکه از آیهای که خواندیم، چنین برمیآید که او بهخاطر رحمت خدا شفا یافت. آیا در این دو موردی که ذکر کردیم، ایمان این همکارانِ بیمارِ پولس ضعیف بود؟ یا ایمانِ خودِ پولس ضعیف بود؟ یا در زندگی آنان گناهی وجود داشت؟ به هیچ وجه! بهجز در مورد خداوندگارِ ما عیسی مسیح، در هیچیک از رسولان او قدرتی دائمی و مطلق، برای شفا و معجزات وجود نداشت.
نتیجهای که از این بحث میگیریم، این است که خدای ما خدای معجزات است، اما هرگاه که خودش اراده بفرماید. بر اساس تمام آیاتی که به آنها اشاره کردیم، نمیتوانیم بگوییم که اگر ایمانِ قوی و زندگی مقدسی داشته باشیم، شفا باید بهطور تضمینی جاری شود. شفا هست، اما وقتی که ارادۀ خدا باشد. معجزه هست، اما زمانی که خدا بر حسب حکمتِ خود لازم بداند. وظیفهای که بر دوش ما هست، این است که وقتی خودمان یا عزیزانمان بیمار میشویم، با ایمان به قدرت مسیح دعا کنیم و او که دیروز و امروز و تا ابد همان است، “اگر ارادهاش باشد”، ما را شفا خواهد داد. گاه پیش میآید که خدا در حکمتِ نامحدودِ خود، میخواهد از سختیها و مشکلات و حتی بیماریها، درسی به ما يا حتی به ديگران بدهد یا ما را نسبت به خطایی در زندگیمان هشیار سازد یا یک قدم ما را در توکل به خودش جلو ببرد. به همین دلیل، باید تسلیم ارادۀ خدا باشیم. مسیح، در دعایی که به شاگردانش تعلیم داد و به دعای “ای پدر ما . . .” معروف است، فرمود که به پدرِ آسمانی بگوییم: “ارادۀ تو چنانکه در آسمان است، بر زمین نیز کرده شود.”. پس ما باید مطیع ارادۀ خدا باشیم. در ضمنِ اینکه باید با ایمانِ کاملْ دعا کنیم، باید توجه داشته باشیم که در نهایت، این ارادۀ خداست که باید انجام شود، نه ارادۀ ما. ارادۀ خدا این است که انسان با ایمان آوردن به عیسی مسیح، نجات بیابد. و بقیۀ امور هم از جمله شفا، بستگی به ارادۀ متعالِ خدا دارد و ما هميشه باید در مقابل این اراده، سرِ تسلیم فرود بیاوریم. آمین.