رادیو مژده

شنیدنی‌ها

از بند رها شده | زندگی پيروزمند مسيحی

آقای کولاده، در زمان جنگ وحشيانۀ داخلی در آفريقا، عضو قبيله ای بود که به صورت دسته جمعی زندگی می کردند. هرچند که زندگی او با مردم شهرنشين در بسياری از کشورها متفاوت بود، اما درگيری هايش با نيروهای شرارت، همانند هرکس ديگر در هرجای ديگر می باشد!

از بند رها شده | زندگی تازه

آقای برايان، با خلافکاری‌های جور‌بجور بزرگ شد. در نوجوانی به مصرف مواد مخدر و فروش آن مشغول شد. یک بار به‌خاطر حمل غیر مجاز اسلحه، به زندان افتاد. اما وقتی آزاد شد، اتفاقاتی در زندگی‌اش افتاد که او را در مسیر کاملاً جدیدی قرار داد.

از بند رها شده | زحمت و جفا بخاطر مسيح – قسمت دوم

آيا کار نيکويی را که خدا در اثر ايمان و اعتماد قلبی هر انسانی به مسيح، در وجود و زندگی او شروع می‌کند، می‌توان بوسيلۀ جفا و آزار و اذيتها متوقف کرد؟ آيا می‌توان ايمان واقعی مسيحی را از دل يک ايماندار بيرون کشيد و آنرا از بين برد؟ آقای پيتر که در چين کمونيست متولد شد، بخاطر ايمانش به مسيح، با اذيت و آزارهای زيادی مواجه گرديد.

از بند رها شده | زحمت و جفا بخاطر مسيح – قسمت اول

اگر بخاطر ايمان و اعتقادات خود، با جفا و آزار و شکنجه و يا حتی با مرگ روبرو می‌شديد، چه عکس‌العملی داشتيد؟ آقای پيتر که در چين کمونيست متولد و بزرگ شد، چنين بحران و جفا و آزارهايی را تجربه کرد.

از بند رها شده | رهايی از مسيرهای خطرناک

آقای کِوين گمراه بود و در مسيرهای خطرناکی سير می‌کرد، هرچند به خيال خودش امن و امان بود! تا اينکه فهميد زندگی و آينده‌اش در مخاطره است، آنوقت شهامت يافت که تصور غلطش را اصلاح کند.

از بند رها شده | رهايی از غصه و ماتم

ماتمی که مهار نگردد، میتواند به دلسوزی برای خود، خشم و تنهايی و يا زندگیِ پوچ و بی هدف منتهی گردد! غم و اندوه زياد، نزديک بود آقای آلبرت را از بين ببرد، اما او با شخصی آشنا شد که زندگی اش را عوض کرد و به او زندگی جديد و ثمربخشی داد، که خدا و ديگران را خدمت کند.

از بند رها شده | رهايی از ترسِ مرگ

نُبويا، در زمان جنگ جهانی دوم در ژاپن زندگی می‌کرد. وقتی او پسربچه‌ای بيش نبود، به خاطر ايمانش به مسيح دچار زحمت می‌شد. يک‌بار وقتی با جنازه‌های مردمی روبرو شد که در اثر بمباران هوايی کشته شده بودند، دچار ترس از مرگ شد. آيا او از بندِ اين ترس رهايی يافت؟

از بند رها شده | رهايی از ترس و وحشت

کريستينا، فقط چهار سال داشت که برای بار اول سعی کرد به زندگيش خاتمه دهد. در بزرگسالی، بيماری روانی، بيش از ده سال او را در ترس و وحشت از آينده نگهداشت. اما او امروز، با شادی و آزادی زندگی می‌کند.

از بند رها شده | رفع کمبود درونی

وقتی انسان فکر می‌کند که کمبودی ندارد، در واقع بزرگترين کمبود خود را ناديده گرفته است! آقای هِنری، با وجود همسر و فرزندان و شغل و رفاه مادی، خوشبخت و خوشحال نبود تا اينکه کمبود واقعی‌اش برطرف شد!

از بند رها شده | رسيدن به بندرگاه امن

کريستين، دختری يازده ماهه بود که سرپرستی‌اش به پدر و مادر بزرگش واگذار شد. هرچند از بچگی با انجيل و تعاليم مسيحيت آشنا شده بود، اما روح ناآرامش، او را به خلافکاری‌های مختلف می‌کشاند. تا اينکه حاضر شد تغيير جهت داده و به شخصی اعتماد کند که قادر بود زندگی او و عزيزانش را دگرگون سازد!