رادیو مژده

شنیدنی‌ها

از بند رها شده | نقشه الهی

آيا با اين گفته موافقيد که: “درخشان‌ترين نقشۀ انسان برای خودش، با آنچه خدا برای انسان در نظر دارد، قابل مقايسه نيست”. آقای والتر، به خودش و نقشه‌هايش اعتماد زيادی داشت، اما آنچه خدا برای او و همسرش در نظر داشت، بهترين بود.

از بند رها شده | نجات هميشگی

گلوريا، ظاهراً خانم موفقی بود و ثروت وُ شهرت دنيوی داشت. اما در وجودش جايی خالی بود که با اين چيزها پُر نمی‌شد. با اينکه به روانپزشک و پزشک رو آورد، ولی وضع او بهتر نشد و حتی زندگی زناشويی‌اش در حال متلاشی شدن بود. اما زمانی که زندگی خود را مانند قطعات خرد شدۀ شيشه ديد، از شخصی کمک طلبيد که برای هميشه او را نجات داد.

از بند رها شده | معنای زندگی

آقای رابرت، می‌خواست در هر زمينه‌ای بهترین باشد و البته موفق هم بود. او در رشته‌های فوتبال، نوازندگی و شطرنج قهرمان بود، یعنی تقریباً هر چه می‌خواست داشت. اما او يک چیز کم داشت که باعث می‌شود زندگی، خالی و بی‌معنی به‌نظر برسد!

از بند رها شده | قهرمانی زورآور

پال، در وزنه برداری، قهرمانی سرشناس شد و لقب “قوی‌ترين مرد جهان” را به خود اختصاص داد. در سال ۱۹۵۷ ميلادی، اسم او در کتاب رکوردهای جهانی گينِس ثبت شد. اما، او در درونش آرام و قرار نداشت تا اينکه رؤيايی را که خدا به او داده بود دنبال نمود و خادم عيسی مسيح گرديد.

از بند رها شده | قدرت عشق

جان که مردی دانمارکی بود عاشق خانمی هلندی شد، اگرچه زبان يکديگر را نمی‌فهميدند! آنها ازدواج کردند و صاحب سه فرزند شدند، اما زندگی زناشويی موفقی نداشتند. زن، آنقدر ناراضی و آشفته خاطر بود که می‌خواست به زندگی خودش و فرزندانشان خاتمه بدهد! ولی در همان شرايط بد و نااميد کننده، اتفاق خاصی افتاد! شخصی با مرد خانواده صحبت کرد و خبر عجيبی را به او داد!

از بند رها شده | قدرت خلاقۀ خدا

آيا امکان دارد که از يک واقعۀ ناگوار و ناخوشايند، چيز خوبی بيرون آيد؟ اگر دست خدا وارد شود و انسان به او اعتماد کند، البته که امکان دارد. خدا از روی محبت و لطفش، از آنچه که در زندگی آقای جف، بد و منفی بنظر می‌رسيد، چيزهای‌ خوب و زيبا بيرون آورد.

از بند رها شده | عضويت در خانوادۀ الهی

استيو، در خانواده، پسر وسطی بود و با دو برادر ديگر خود، پيوسته از پدرشان کتک می‌خوردند. پدر مست می‌کرد و به طرز وحشيانه‌ای پسرها را کتک می‌زد و آزار می‌داد. او در ١٣ سالگی، از خانه فرار کرد و حتی برای مدتی شبها در زير پل می‌خوابيد. تا اينکه او با پدری کاملاً خوب و آسمانی آشنا شد.

از بند رها شده | شاهزادۀ آسمانی

خانم جو، مانند سیندرلا، یتیم و مطرود و بدون محبت بزرگ شد. او آرزو داشت لباس‌های قشنگ پوشيده و راهی پیدا کند تا از کارهای پرزحمت و اهانت‌های داخل خانه آزاد شود. جو، با فرار کردن از خانه، نزدیک بود شانس به‌دست آوردن دنیای رؤیایی خود را از دست بدهد. اما مادر خواندۀ روحانی‌اش، او را با شاهزاده‌ای آشنا کرد که زندگیش را برای همیشه تغییر داد!

از بند رها شده | سرچشمۀ آزادی

تونی، در دانمارک بدنيا آمد و بزرگ شد. اما بخاطر خوشحالی و آزادی‌ای که در مردم آمريکا مشاهده کرد، آرزو داشت در آنجا زندگی کند. رؤيای او بوقوع پيوست، و وقتی سرچشمۀ آزادی را کشف کرد، می‌خواست که همه کس در دانمارک از آن باخبر شود.