استيو، در خانواده، پسر وسطی بود و با دو برادر ديگر خود، پيوسته از پدرشان کتک میخوردند. پدر مست میکرد و به طرز وحشيانهای پسرها را کتک میزد و آزار میداد. او در ١٣ سالگی، از خانه فرار کرد و حتی برای مدتی شبها در زير پل میخوابيد. تا اينکه او با پدری کاملاً خوب و آسمانی آشنا شد.