روحالقدس – او کیست؟
با فیض خداوند به درس دیگری از سری درسهای تعالیم اساسی کتاب مقدس میپردازیم.
…
نوروزِ زیبا بار دیگر از راه میرسد، با عطرهای دلانگیز! همه چیز نو میشود، طبیعت، خانه در اثر خانهتکانی، و حتی لباسهایمان! بچه که بودیم، چقدر از همۀ اینها لذت میبردیم! خانهمان تمیز بود و مرتب و آماده برای پذیرایی از مهمانها! پدرم عود روشن میکرد که هنوز بوی آن، در مشامم هست. چه روزهایی!
…
خواهران عزیزم، امیدوارم که در مسیح قویدل باشید و با امیدی که هر روز از خداوند بهوسیلۀ خواندن کلامش، یعنی کتابمقدس و تعمق در آن و دعا کردن بهوجود میآید، زندگی کنید.
…
درود بر شما خواهران عزیز. در درس قبلی بيان نمودم که چقدر زندگی کردن در دنیا سختتر شده. خودخواهی و بیمحبتی غوغا میکند، وفاداری و فداکاری و بخششِ متقابل کمتر دیده میشود و خانوادهها در حال از هم پاشیده شدن هستند. جوانان بیشتری معتاد شده و به روابط جنسی خارج از ازدواج و حتی تنفروشی کشیده شدهاند.
…
مسيحيت چيست؟- نام کتابی است که اعتقادات موجود در مسيحيت را بطور جامع و قابل درک، برای خواننده بيان میکند. در اين کتاب سعی شده به سؤالات گوناگونی که در زمينۀ عقايد مسيحی مطرح گرديده پاسخ داده شود و خوانندۀ جويای حقيقت و خواهان رستگاری، به سوی نجاتدهندۀ بشر عيسی مسيح، هدايت گردد.
…
يک خانم مسيحی، شهادت ايمان خود را اينطور بيان نموده است: من در ايران به دنيا آمدم. چون مذهبم را از پدر و مادرم به ارث برده بودم در سالهايی که بزرگتر شدم، در درک و پيروی از آن، با يک نبرد روحانی در درون خود مواجه شدم. سؤالات بسياری درباره مذهب خانوادگیام و اعتقادات آن داشتم، اما هيچکس نمیتوانست جواب قانع کنندهای به من بدهد. در واقع، خدايی را که در جستجويش بودم هنوز پيدا نکرده بودم.
…
يک برادر مسيحی، شهادت کارهای خارقالعاده عيسی مسيح را در زندگی خود و همسرش به اين صورت شرح داده است:
…
دوستی آشوری که در اثر شرکت نمودن در يک گردهمآئی مسيحی و شنيدن خبر خوش نجات بوسيلۀ يک مبشر مسيحی، شخصاً زندگی خود را به مسيح میسپارد و ايماندار و پيرو واقعی عيسی مسيح خداوند میشود، حکايت شگفتانگيز زندگی خود را اينطور شرح میدهد:
…
يک خانم مسيحی که در يکی از کشورهای اروپايی زندگی میکند، تجربۀ روحانی خود و ماجرای تعميد گرفتنش را اينچنين تعريف کرده است:
…
من بچۀ طلاقم. دختری هفت ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدن. دادگاه بدون اینکه نظر منو بپرسه، نگهداری منو به پدرم سپرد. اونموقع، من از اتفاقاتی که در اطرافم میگذشت، چیزی نمیفهمیدم. اما یادم هست که پدر و مادرم با هم دعواهای سختی میکردن.
…