اخيراً فیلمی دیدم که داستان آن واقعی بود. قهرمان فیلم، نویسندهای بود که ناگهان دچار بیماری نادری گردید و تمام بدنش به جز چشمانش، فلج شد. اما همین مرد تصمیم گرفت با کمک پرستارش، کتابی بنویسد و البته اين کار بسيار سخت و طاقتفرسا بود.
بهراستی که این همه تلاش و امیدواری او در آن وضعیت اسفناک جسمی، مرا خيلی تحت تأثیر قرار داد.
آیا ما، نسبت به مسئولیتهایی که خداوند در این زندگی برعهدۀ هر یک از ما گذاشته، وفادار هستیم؟ یا اينکه بهآسانی از کنار آنها با “اما و اگرها” و دلیلتراشیهای مختلف میگذریم و چنین استدلال میکنیم که “این از عهدۀ من برنمیآید”، یا “این با رؤیاهای من سازگار نیست” و یا “بارِ این مسئولیت، با توجه به شرایطم، بسیار سنگین است”؟ آيا از یاد بردهایم که در مسيح خداوند و با تکیه بر فیض او، قادر به انجام هر کاری هستیم (بر اساس فيليپيان ۴: ۱۳).
پس بیایید آن خدمتگزار وفاداری باشیم که بتوانیم در برابر تخت داوری او بایستیم و بگوییم: “سرورا، به من پنج قنطار سپردی، این هم پنج قنطار دیگر که سود کردهام.” و با خوشحالی پاسخ او را بشنویم که میفرماید: “آفرین، ای خادم نیکو و امین! در چیزهای کم امین بودی، پس تو را بر چیزهای بسیار خواهم گماشت. بيا و در شادی ارباب خود شريک شو!” (متی ۲۵: ۲۰-۲۳).