در طول سالهایی که مبتلا به افسردگی بودم، هرگاه دوستان و آشنایان جویای حالم میشدند، صادقانه میگفتم که کسالت دارم و حالم خوب نیست.
تقریباً اکثر این افراد شروع به دادن شعارهای زیبا میکردند و میگفتند که چطور خودشان در مشکلات زندگی، ایستادگی کردهاند و هیچگاه دچار افسردگی و کسالت روحی نشدهاند. در نتیجه، مرا نیز تشویق میکردند که به مشکلات نیندیشم و افکار مثبت داشته باشم و اعتراف مثبت بکنم. اما بعد از مدتی، میدیدم که دیگر از این افراد خبری نیست. وقتی سراغشان را میگرفتم، میگفتند که درگیر فلان مشکل شدهاند و حال و حوصلۀ تماس را نداشتهاند. من حیرتزده میماندم! پس کجا رفت آن شعارهای زیبا و افکار و اعترافات مثبت؟ پس چرا ایشان خودشان آنها را بهکار نمیگیرند؟
چه آسان است شعار دادن دربارۀ دردهای دیگران آن گاه که در خوشی هستیم! پولس رسول میفرماید: “با کسانی که شادمانند، شادی کنید، و با کسانی که گریانند، بگریید.” (رساله به رومیان ۱۲:۱۵). در جای دیگر نیز جمع ایمانداران را به اعضای بدن انسان تشبیه کرده، میفرماید: “اگر یک عضو دردمند گردد، همۀ اعضا با او همدرد باشند.” (رسالۀ اول به قرنتیان ۱۲:۲۶).
پس عزیزان، بهجای شعار دادن، با دردهای یکدیگر همدردی کنیم. آمین.