در تماسهایی که با جوانان دارم، جوانانی که در ایران زندگی میکنند، اغلب میشنوم که از نداشتن آزادی مینالند. اما اکثراً منظورِشان آزادی سیاسی نیست، بلکه میخواهند آزاد باشند تا هرطور که میخواهند لباس بپوشند، آرایش کنند، تفریح کنند،
دوست پسر یا دوست دختر بگیرند و با هم بیرون بروند. برای همین، در آرزوی این هستند که از ایران خارج شوند و به غرب بیایند تا به این نوع آزادی دست پیدا کنند. اما وقتی با هزار مشکل و دردسر پایشان به خارج میرسد، خیلی زود متوجه میشوند که آن نوع آزادی که در پی آن بودند، سراب و خيالاتی بیش نبوده است. بعد از مدت کوتاهی، لذت آزادی در پوشاک و آرایش و گوش کردن به موسیقی، جای خود را به رویارویی با مشکلاتِ پیدا کردن کار و امرار معاش میدهد. درد تنهایی و دلتنگی که دیگر جای خود دارد ! آیا بهراستی راه رسیدن به آزادی این است؟ آیا آزادی در این است که هرطور که دوست داریم لباس بپوشیم و آرایش کنیم و برقصیم؟ اگر اینطور بود، پس چرا افسردگی و پژمردگی تا این حد میان جوانان غرب شایع است؟
مسیح فرمود: “اگر در کلام من بمانید، براستی شاگرد من خواهید بود. و حقیقت را خواهید شناخت، و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد . . . اگر پسر (یعنی مسیح) شما را آزاد کند، براستی آزاد خواهید بود.” (انجیل یوحنا ۸:۳۱-۳۲، ۳۶).
آزادی واقعی، همانا نجات از گناه و رهایی از خواستههای گناهآلود نفسانی است. آزادی واقعی، لازمهاش یک تغيير و تحول درونی است. و این را تنها مسیحِ از مردگان قيام نموده و زنده، میتواند بوجود آورد. آیا مایلید براستی آزاد باشید؟