رادیو مژده

وبلاگ‌ها

آیا در کنار کسانی می‌ایستید که احساس تنهایی می‌کنند؟

مدتی پیش در کتابی مطلبی خواندم که مرا بسیار متأثر کرد. این مطلب دربارۀ شب آخر زندگی زمینی خداوندگار ما، عیسای مسیح بود. او در آن شب، به‌همراه شاگردان خود به باغی در بیرون از اورشلیم رفت تا دعا کند، و منتظر بماند که شاگرد خیانت‌پیشه‌اش، همراه با مأموران برای بازداشت او سر برسد. سپس سه تن از شاگردان مُقرّب خود را برداشت و کمی دورتر از بقیه رفت و به ایشان گفت: “از فرط اندوه، به حال مرگ افتاده‌ام. در اینجا بمانید و با من بیدار باشید.” (انجیل متی ۲۶: ‌۳۸).

وای که در چه دنیای تاریکی زندگی می‌کنیم!

مدتی است که دیگر علاقه‌ای به خواندن اخبار سیاسی ندارم. چند ماه پیش، یکی از دوستانم لینکی فرستاد که با دیدن آن، از واقعیتی بسیار تلخ و دردناک آگاهی یافتم، این واقعیت که آنچه در دنیا رخ می‌دهد، به دست عده‌ای اندک در جهت منافع اقتصادی چند گروه تعیین و دیکته می‌شود، گروههایی که پشت پرده هستند و کمتر کسی از وجود آنها آگاهی دارد.

خواب شیرین!

اشخاصی را می‌شناسم که شبها خواب آرام و شيرين ندارند. این امر می‌تواند علت‌های گوناگون داشته باشد، اما اکثر مواقع، نداشتن خواب راحت، به علت اضطراب و نگرانی و تشویش است. گاه نیز به علت احساس گناه و تقصیر و عذاب وجدان.

پیروی کامل

مدتی پیش، یک نجوای درونی این فرمایش مسیح را به یادم آورد که می‌فرمايد: “بیدار شو و آنچه را بازمانده و در آستانۀ مرگ است، استوار گردان! چرا که اعمال تو را نزد خدایم کامل نیافتم.” (مکاشفه ۳: ‏۲).

آیا دستورات خدا برایمان جدی است؟

خداوند این افتخار را به من عطا فرمود که از اوائل نوجوانی انجیل را بخوانم. به همین دلیل، بسیاری از قسمت‌های کلام خدا را از حفظ می‌دانم. اما! در اینجا یک “امّای” بزرگ هست. فقط مدتی پیش بود که متوجه شدم که با اینکه دستورات خدا را در زمینه‌های مختلف از حفظ می‌دانم، اما همیشه آنها را انجام نمی‌دهم.

آیا اطرافیان‌مان می‌دانند ما مسیحی هستیم؟‌

چند روز پیش، با برادر کوچکترم صحبت می‌کردم. او گفت، به خاطر می‌آوَرَد که چطور من، وقتی نوجوان بودم و تازه به مسیح ایمان آورده بودم، به هر که برمی‌خوردم، شهادت می‌دادم که به عیسای مسیح ایمان آورده‌ام و نجات یافته‌ام.