دیشب میزبان دوستانی بودیم که در این هفته های اخیر در خانۀ کوچکشان، پذیرای افرادی بودند. آنها تعریف می کردند که یکی از مهمانانشان، دختر جوانی بود که بیماری “اماس” داشت.
او با شگفتی به دوستانم گفته بود: “شما مسیحیان، افراد عجیبی هستید زیرا با این که مرا نمی شناختید، درِ خانهتان را به رویم گشودید و مرا چنان محبت کردید که انگار سالهاست مرا می شناسید!”. جالب است که آن دختر، همان روز توبه کرده و به عیسای مسیح ایمان آورده بود.
یاد جمله ای افتادم که این روزها کسی برایم ایمیل کرده بود: “ارزش دستانی که دستهای دیگران را می گیرند، بیشتر از دستانی است که رو به آسمان بلند می شود!”. دوست دیگری را به یاد آوردم که با اينکه موقعیت مالی چندان خوبی نداشت، اما همواره آمادۀ خدمت به افرادی بود که در تنگنای مالی قرار داشتند. او می گفت: “باشد که این عملِ من در این شرایط بحرانی، یادآور حضور خداوند و بلند شدن دست او به سوی زندگی این افراد باشد!”
گویی این دوستان جزو کسانی بودند که مشتاقانه در دامنۀ کوه به موعظۀ عیسی گوش سپرده بودند که میفرمود: “شما نمک جهانيد . . . شما نور جهانيد . . . پس بگذارید . . . کارهای نیکتان را ببینند و پدر شما را که در آسمان است، بستایند.” (متی ۵: ۱۶).