مدتی پیش، در حالی که از افسردگی عذاب میکشیدم و آرزو میکردم که کاش نبودم، ناگهان به یاد آیاتی افتادم که برایم بسیار عزیز هستند. پولس به مسیحیان شهر افـَسُس، واقع در غرب ترکیۀ امروزی، میفرماید که برایشان دعا میکند تا چشمان دلشان روشن شود، . . . و از قدرت بینهایت عظیم خدا نسبت به ما که ایمان داریم، آگاه شوند.
این فرمایش پولس رسول ناگهان در ذهنم قوت گرفت. برخاستم و این آیات را دوباره خواندم. از خودم پرسیدم که پس چرا این “قدرت بینهایت عظیم” در من عمل نمیکند؟ چرا من باید در قعر ناامیدی، عذاب بکشم؟ وقتی این آیات را با دقت و کلمه به کلمه بررسی کردم، متوجه مشکل خود شدم. پولس ابتدا میفرماید که “از . . . آن پدر پرجلال، میخواهم که روح حکمت و مکاشفه را در شناخت خود به شما عطا فرماید،” پس، من اول باید حکمت و مکاشفۀ لازم را در شناخت خدا از روح خدا دریافت کنم. سپس در ادامه میفرماید: “تا چشمان دلتان روشن شده، . . .” (رساله به افسسیان ۱: ۱۷-۱۹). اما چشمان دل من روشن نبود! من نه حکمت و مکاشفۀ لازم را داشتم، و نه چشمان دلم روشن بود!
بهناگاه تغییری بزرگ در من پدید آمد. شروع کردم به دعا و درخواست اینکه خدا چشمان دل مرا طوری روشن سازد تا “از قدرت بینهایت عظیم او”، آگاه شوم. رنج روحیام، همچون طوفان، ناگهان فروکش کرد و دریای متلاطم دلم آرام گرفت.