دیروز رفته بودم پیش دندانپزشک. باز یکی از دندانهایم نیاز به پر کردن داشت. بیاختیار به یاد این آیات افتادم که میفرمایند:
“آفرینندۀ خود را در روزهای جوانیت به یاد آور، قبل از اینکه روزهای سخت زندگی فرارسد، روزهایی که دیگر نتوانی از آنها لذت ببری. آفرینندۀ خود را به یاد آور قبل از اینکه . . . دستهای تو که از تو محافظت میکنند، بلرزند و پاهای قوی تو ضعیف گردند؛ دندانهایت کم شوند و دیگر نتوانند غذا را بجوند . . .” (کتاب جامعه ۱۲:۱-۳).
بهراستی که والدینم درست میگفتند که عمر خيلی سریع میگذرد. وقتی بچه بودم، فکر میکردم که زندگی من ابدی است. اما اکنون در این سن و سال، به گفتۀ ایشان اعتقاد پیدا کردهام. بهراستی که عمر بسیار سریع میگذرد و از تمام تلاشهای انسان چیزی برایش باقی نمیماند، بهجز آنچه برای خدا انجام داده است. تنها چیز باارزشی که در زندگی خود میبینم، آن لحظاتی است که با مسیح گذراندهام و صرف شناخت بیشتر او کردهام.
توصیۀ من به همه، خصوصاً به جوانان، این است که تا دیر نشده، زندگی خود را به خداوندگاری مسیح بسپارند، به او که آمد تا به انسان رستگاری و حیات جاودانی ارزانی دارد، تا به این ترتیب، ثمرۀ نیکویی در زندگی خود بهبار آورند. آمین.