به کجا وصل هستیم؟
چند روز پیش، تلفنی با یکی از دوستان غیرمسیحی خود صحبت میکردم. میگفت که در محفلی شرکت داشته که در آن، بعضیها از رفتار یکدیگر انتقاد میکردند و جوّ تلخی بر آن محفل حاکم بود.
…
چند روز پیش، تلفنی با یکی از دوستان غیرمسیحی خود صحبت میکردم. میگفت که در محفلی شرکت داشته که در آن، بعضیها از رفتار یکدیگر انتقاد میکردند و جوّ تلخی بر آن محفل حاکم بود.
…
هاله دختر سادهای از خانوادهای خوب بود که در یکی از استانهای جنوبی کشور و به دور از زادگاهش زندگی میکرد.
…
یادم هست که از همان اوائل دورۀ جوانی، فقط یک چیز به من امید و هدف میبخشید، و آن هم “خدمت به خداوند” بود. وقتی در مؤسسات بازرگانی کار میکردم، گرچه همیشه بهعنوان کارمندی کوشا و وظیفهشناس مشهور بودم، ولی از کارم لذت نمیبردم. دلم میخواست به کاری مشغول باشم که “ارزشی ابدی” داشته باشد.
…
یکی از دوستانم در فضای مجازی، مطلب جالبی نوشته بود که مرا خیلی تحت تأثیر قرار داد. ماجرا چنین بود:
…
سالها پیش، از “ویلیام بوث”، مؤسس سازمان مسيحی “سپاه نجات”، پرسیدند که نگرانیاش برای کلیسای قرن آینده چیست؟ او پاسخ داد: “بالاترین خطری که با آن مواجه خواهیم بود، مذهبِ بدون روحالقدس، مسیحیتِ بدون مسیح، آمرزش بدون توبه، رستگاریِ بدون تولد تازه، سیاستِ بدون خدا، و بهشتِ بدون جهنم است!”
…
امروز وقتی کتاب اعمال رسولان را میخواندم، در همان فصلهای نخست، نکتهای توجهم را جلب کرد، و آن، یکدلی رسولان و توجه ایشان به نیازهای دیگران بود. ناگاه این نکته به ذهنم خطور کرد که مدتهاست تنها برای نیازهای خودم دعا میکنم. تمام توجهم روی مسائل مربوط به زندگی خودم است و منتظر هم هستم که خداوند هرچه زودتر به آنها پاسخ دهد!
…
شهرهایی که تاریخچهای کهن دارند، همیشه برایم جذاب بودهاند. در یکی از سفرهایم در خارج از ايران، وارد فروشگاهی شدم که صنایع دستی میفروخت. آنجا مجسمههایی با شمایلهای عجیب و غریب نیز وجود داشت. فروشنده با دیدن کنجکاویام، توضیح داد که آن مجسمهها، خدایان یا بتهای روزگاران کهن هستند.
…
چند روز پیش در اخبار خواندم که رفتگری درستکار در بجنورد کیفی حاوی یک میلیارد تومان مییابد و آن را با امانت کامل به صاحبش میرساند و در مقابل، پاداش بسیار اندکی دریافت میدارد. چه فداکاری و ایثاری! وقتی این را خواندم، اولین فکری که به ذهنم آمد این بود
…