باز نوروز فرارسيد. باز بهار آمد. طبیعت جانی تازه گرفت و تر و تازه و سبز شد. این مرا به یاد مزمور ۹۲: ۱۳-۱۴ میاندازد که میفرماید: “آنان که در خانۀ خداوند غرس شدهاند، در صحنهای خدای ما خواهند شکفت. در پیری نیز میوه خواهند آورد و تر و تازه و سبز خواهند بود،”
چه مناسبت بهجایی دارد که همراه با نو شدن طبیعت، فکر و جان ما هم نو و تر و تازه گردد! بهراستی که همۀ ما به تازگی روحانی نیاز داریم، هرچند که قبلاً از طریق مسیح با خدا مصالحه کرده و فرزند خدا باشيم باز هم نیاز داريم که تر و تازه و سبز بشویم.
اشعیای نبی میفرماید: “حتی جوانان هم درمانده و خسته میگردند و شجاعان بکلّی میافتند. امّا آنانی که منتظر خداوند میباشند قوت تازه خواهند یافت و مثل عقاب پرواز خواهند کرد. خواهند دوید و خسته نخواهند شد. خواهند خرامید و درمانده نخواهند گردید.” (اشعیا ۴۰: ۳۰-۳۱). طبیعت، در پاییز و زمستان به استراحت میپردازد ولی در بهار جانی تازه میگیرد. ما انسانها نیز مانند طبیعت، گاه بهلحاظ روحی خسته و درمانده میشویم. در اینجا است که نیاز به جانی تازه داریم. نیاز داریم توسط روح مقدس خدا احیا شویم و به فرمودۀ اشعیای نبی، “قوت تازه” بیابیم که بدویم و خسته نشویم. آیا احساس نمیکنید که به این جان تازه نیاز دارید؟
اما چگونه میتوانیم این جان تازه را بهدست بیاوریم؟ خداوندگارِ ما عیسی مسیح، در مورد پیروانش فرمود: “من آمدهام تا ایشان حیات داشته باشند و از آن به فراوانی بهرهمند شوند.” (انجیل یوحنا ۱۰: ۱۰). مسیح دربارۀ مذهبی جدید سخن نمیگفت. او مذهب و احکام شرعی نیاورده بود. آنچه او برای بشر به ارمغان آورده بود، حیاتِ درونیِ تازهای بود، حیاتی که از رابطهای جدید با خدا برمیخیزد. سرایندۀ مزمور ۱۰۴ دربارۀ منشأ این حیات تازه میفرماید: “چون روح خود را میفرستی، آفریده میشوند، و روی زمین را تازه میسازی!” (مزمور ۱۰۴: ۰۳). مسیح نیز فرمود: “روح است که زنده میکند؛ جسم را فایدهای نیست. سخنانی که من به شما گفتم، روح و حیات است.” (انجیل یوحنا ۶: ۶۳). آنچه امروز به آن نیاز داریم تا درون ما احیا و تازه شود، مذهب نیست، احکام شرعی و انجام تشریفات دینی نیست، بلکه روح خدا است، همان روحالقدس. پولس رسول نیز با اشاره به مذهب موسی، احکام شرعی و تشریفات و مناسک مذهبی را “حرف” يا “نوشته” میخواند، یعنی چیزی که بیجان و مرده است. در مقابل آن، کار روحالقدس را مطرح میسازد و میفرماید: “او ما را کفایت بخشیده که خدمتگزاران عهد جدید باشیم – عهدی که بر کار روح استوار است، نه بر آنچه نوشتهای بیش نیست. زیرا نوشته میکـُشد، لیکن روحْ حیات میبخشد.” (رسالۀ دوم به قرنتیان ۳: ۶). ما امروز به بارش باران بهاری و تازگی نیاز داریم، به بارش روحالقدس بر زمين تشنۀ جان و قلبمان.
روزی مسیح از دیار سامره عبور میکرد (رجوع کنید به انجیل یوحنا، فصل چهارم). یهودیان با سامریان دشمن بودند و سعی میکردند از آن منطقه عبور نکنند. اما عیسی که تعصبها را درهم میشکست، برای عزیمت از دیار جنوبی به دیار شمالی، بههمراه شاگردانش، از این منطقۀ مرکزی، یعنی سامره عبور کرد. در میانۀ راه، به شهری به نام سوخار رسیدند. تقريباً ظهر بود. عیسی خسته از سفر، در کنار چاهی نشست. در همان وقت، زنی سامری برای کشیدن آب، به سر چاه آمد. این زن از شهرت خوبی برخوردار نبود. به همین جهت، برای آنکه با سایر زنان شهر خود برخورد نداشته باشد، برخلاف آنان، در گرمای ظهر به سر چاه آمد، نه صبح زود. شاگردان عیسی برای تهیۀ خوراک به شهر رفته بودند. عیسی چون آن زن را دید، به او فرمود: “جرعهای آب به من بده.” زن شگفتزده شد، زیرا یهودیان از سامریان چيزی نمیخواستند. بهعلاوه، طبق سنت آن روزگار، مردان در ملأ عام، حتی با همسر خود حرف نمیزدند، چه برسد با زنی بیگانه. بنابراین، به عیسی عرض کرد: “چگونه تو که یهودی هستی، از من که زنی سامریام آب میخواهی؟”
عیسی این فرصت را غنیمت شمرد تا نیاز روحانی آن زن را به حیاتی نوین، به او یادآوری کند؛ پس فرمود: “اگر موهبت خدا را درمییافتی و میدانستی چه کسی از تو آب میخواهد، تو خود از او میخواستی، و به تو آبی زنده عطا میکرد.” در این جمله، “آب زنده” میتواند هم به معنای آب حیاتبخش باشد و هم آب روان، نه آب ساکن چاه. زن که متوجه مقصود روحانی عیسی نشده بود و فقط به فکر نیازهای مادی خود بود، عرض کرد: “سرورم، سطل نداری و چاه عمیق است، پس آب زنده از کجا میآوری؟ آیا تو از پدر ما یعقوب بزرگتری که این چاه را به ما داد، و خود و پسران و گلههایش از آن میآشامیدند؟”ما نیز ممکن است به همین شکل واکنش نشان دهیم. ممکن است از خود بپرسیم که چه کسی و چگونه میتواند تشنگی روحانی ما را فروبنشاند و جانی تازه به ما ببخشد. درضمن، این زن فوراً مسائل مذهبی را پیش کشید. یعقوب که نام دیگرش اسرائیل بود، جدّ بزرگ همۀ یهودیان بود و حدود چهار هزار سال پیش میزیست. برای همین است که نسل او را “بنیاسرائیل” مینامند. گویا آن زن بهنوعی مقصود روحانی عیسی را درک کرد، و به همین دلیل، او را با یعقوب یا اسرائیل، بنیانگذار قوم یهود، مقایسه کرد و گفت که “آیا تو از پدر ما یعقوب بزرگتری؟” بسیاری از انسانها نیز وقتی با هدیۀ رایگان حیات نوین مواجه میشوند که عیسی ارزانی میدارد، فوراً به اعتقادات سنتی خود اشاره میکنند و ممکن است بگویند: “من خودم مذهب پدران خود را دارم. مگر مذهب خودم چه اشکالی دارد؟ اگر قرار باشد وارد مسائل روحانی شوم، چرا به مذهب خودم نچسبم؟”
اما عیسی چیز دیگری ارزانی میدارد. پس در ادامه، به آن زن فرمود: “هرکه از این آب مینوشد، باز تشنه میشود. امّا هر که از آن آب که من به او دهم بنوشد، هرگز تشنه نخواهد شد، بلکه آبی که من میدهم در او چشمهای میشود که تا به حیات جاویدان جوشان است.” بله، دوستان عزیز، عیسی مذهب جدید نمیدهد؛ او یک “چشمه” میدهد که دائماً در درون ما جوشان است. مذاهب، حتی مسیحیت اگر مذهب تلقی شود، مانند “چاه” هستند. باید هر روز متحمل زحمت شویم و به سر چاه بیاییم و مقداری محدود آب بکشیم. باید مراسم عبادی خاصی انجام دهیم، روزه بگیریم، به زیارت برویم، صدقه بدهیم تا بلکه موهبتی روحانی از خدا دریافت کنیم و مورد خشنودی او قرار گیریم. این کارها را باید همیشه در طول زندگی خود بهجا بیاوریم. اما هدیهای که مسیح عطا میفرماید، “چشمهای است در درون خود ما”. دیگر نیازی به رفتن به سر “چاه” و آب کشیدن هرروزه نداریم. این چشمهای است “جوشان” در درون ما. از این رو است که دیگر احساس تشنگی نخواهیم کرد. کافی است به لب “چشمۀ درون” برویم و سیراب شویم و هرگز احساس عطش نکنیم. آیا تفاوت “چاه مذهب” با “چشمۀ روحالقدس” را مشاهده میکنید؟
اما افسوس که زن سامری هنوز مقصود معنوی و روحانی عیسی را درک نکرده بود، همانطور که بسیاری از انسانها نیز هنوز درک نکردهاند. او به فکر نیازهای مادی خود بود. ما نیز مانند این زن، فکر میکنیم که اگر در این سال جدید، درآمدی بیشتر، خانهای بزرگتر، وسایل بهتری برای خانه، یا کشور بهتری برای اقامت داشته باشیم، دیگر “تشنه” نخواهیم شد و به چیزی نیاز نخواهیم داشت. بسیاری از ما مانند این زن به عیسی میگوییم: “سرورم، از این آب به من بده، تا دیگر تشنه نشوم و برای آب کشیدن به اینجا نیایم.”
اما خداوندگار ما مسیح، وقتی کسی را برمیگزیند تا رستگار سازد، او را رها نمیکند. به همین جهت، از راه دیگری وارد شد و آن زن را با واقعیت زندگی خودش مواجه ساخت و فرمود: “برو، شوهرت را بخوان و بازگرد.” آن زن در پاسخ گفت: “شوهر ندارم.” عیسی فرمود: “راست میگویی که شوهر نداری، زیرا پنج شوهر داشتهای و آن که هماکنون داری، شوهرت نیست. آنچه گفتی راست است!” این زن بهراستی “تشنه” بود. داشتن پنج شوهر نیز نتوانسته بود “تشنگی” او را برطرف سازد. برای همین، برخلاف عرف زمانه، بهطور نامشروع و بدون ازدواج رسمی، با مردی زندگی میکرد. بهراستی که او به نجات روحانی و حیاتی نو نیاز داشت. عیسی صداقت او را تحسین کرد.
آن زن واقعیت زندگی خودش را دید. او با حقیقت روبرو شد. او از نظر روحانی یک قدم جلوتر آمد و گفت: “سرورم، میبینم که نبی هستی. پدران ما در این کوه پرستش میکردند، امّا شما میگویید جایی که در آن باید پرستش کرد اورشلیم است.” میبینیم که در این مرحله، این زن تشخیص داد که عیسی یک “نبی” است. خداوند قدم به قدم برگزیدگان خود را بهسوی حقیقت هدایت میکند. او ما را بهسوی شناخت عمیقتر خود رهبری میفرماید تا حیاتی نو و جاودانی به ما ارزانی دارد.
در اینجا بود که آن زن توانست مهمترین سؤال مذهبی خود را مطرح سازد، زیرا دید که عیسی “نبی” است و میتواند حقیقت را به او بگوید. برای همین گفت: “پدران ما در این کوه پرستش میکردند، امّا شما میگویید جایی که در آن باید پرستش کرد اورشلیم است.” آن زن میخواست تفاوت مذهب پدران خود را با مذهب یهودیان بداند و چه کسی بهتر از یک نبی میتوانست به سؤال او پاسخ دهد، نبیای که از جزئیات زندگی او باخبر بود. پس عیسی او را یک قدم جلوتر هدایت کرده، فرمود: “ای زن، باور کن، زمانی فرا خواهد رسید که پدر را نه در این کوه پرستش خواهید کرد، نه در اورشلیم . . . زمانی میرسد، و هماکنون فرارسیده است، که پرستندگانِ راستین، پدر را در روح و راستی پرستش خواهند کرد، زیرا پدر جویای چنین پرستندگانی است. خدا روح است و پرستندگانش باید او را در روح و راستی بپرستند.” به این ترتیب، مسیح تعلیم خود را دربارۀ “چشمۀ درون” بهکمال میرساند. طبق این تعلیم، “محل” خاصی برای پرستش خدا وجود ندارد. محل پرستش دیگر مهم نیست؛ آنچه مهم است، کیفیت پرستش و عبادت است، پرستشی که باید “در روح و راستی” صورت گیرد، یعنی با کمک روحالقدس و به شکلی حقیقی، با تمام دل و وجود، نه به شکل وردهایی که حفظ شده و تکرار میگردد، بدون آنکه مفهوم آن را درک کنیم. دعا و پرستش باید آمیخته با فیض روحالقدس و با تمام فکر و ذهن و دل و وجود باشد. باید “لب چشمۀ درون” باشد.
در اینجا، آن زن آرزوی دیرینۀ خود را بر زبان آورد و عرض کرد: “میدانم که مسیح (معنای آن “مسح شده” است) خواهد آمد؛ چون او آید، همه چیز را برای ما بیان خواهد کرد.” این زن با گفتن “میدانم”، اشتياق قلبی و انتظار خود را برای ظهور مسيح موعود ابراز کرد. وقتی عیسی چنین اشتياق و انتظاری را در او دید، او را به نقطۀ اوج مکاشفۀ الهی رساند و فرمود: “من که با تو سخن میگویم، همانم.” عیسی حتی با شاگردانش نیز اینچنین صریح دربارۀ هویت خود سخن نگفته بود. پس میبینیم که این زن که شهرت خوبی نداشت و در تباهی زندگی میکرد، چگونه مورد رحمت و فیض خدا قرار گرفت. در ادامۀ ماجرا میخوانیم که او به شهر رفت و به همۀ مردم گفت: “بیایید مردی را ببینید که هرآنچه تاکنون کرده بودم، به من بازگفت. آیا ممکن نیست او مسیح باشد؟” به این شکل، این زن نه فقط برای نخستین بار، واقعیت تلخ زندگی خود را علناً اعتراف کرد، بلکه بهصورتی جالب سؤالی را با مردم شهر در میان گذاشت و ایشان را بهسوی مسیح موعود هدايت کرد. چه کسی تصور میکرد که زنی بدنام اینچنین مورد لطف خدا قرار گیرد که نه تنها با سرچشمۀ آب حيات آشنا گردد، بلکه دیگران را نیز بهسوی مسيح هدایت کند.
عزیزان، همۀ ما نیاز داریم در آستانۀ سالی نو، از مسيح زنده برکت بيابيم. عیسی مسیح، پسر یگانۀ خدا، از آسمان به جهان ما آمد و به شکل انسان ظاهر شد. او آمده بود تا انسانها “حیات داشته باشند و از آن به فراوانی بهرهمند شوند.” او به این منظور، جان خود را در راه بخشایش گناهان ما کفاره کرد و بر صلیب جان فدا نمود. اما او که برای بخشیدن حیات آمده بود، نمیتوانست در قبر بماند. بههمین جهت، خدا او را در روز سوم پس از مرگش روحاً و جسماً زنده ساخت و او هميشه زنده است. مسيح فرمود: “هر که تشنه است، نزد من آيد و بنوشد. هر که به من ايمان آوَرَد، . . . از بطن او نهرهای آب زنده روان خواهد شد.” (يوحنا ۷: ۷۳- ۸۳). آیا مایلید در این سال جدید، بهوسيلۀ ايمان به عيسی مسيح، از او حیاتی نو بيابيد و يا در اتحاد با مسيح، برکات تازهای را تجربه نماييد؟ بهخاطر داشته باشيم که آغوش عيسی مسيحِ زنده، برای همۀ مشتاقان و تشنگان باز است.