دوستان گرامی، تبریکات صمیمانۀ ما را بهمناسب فرارسیدن نوروزی دیگر و بهاری ديگر بپذیرید. چه دلپذیر و خوشایند است که بار دیگر زمستان سرد را پشت سر گذاشتهایم و
باز رایحۀ دلانگیز بهار و نو شدنِ طبیعت به مشاممان میرسد! براستی که جان انسان بیاختیار شاد میشود، حتی اگر زیر بارِ سنگین مشکلات کمر خم کرده باشیم، باز گویی جرقهای از امید در دلمان میدرخشد. شاید احساس کنیم که اگر طبیعت نو میشود، ممکن است زندگی دشوارِ ما نیز سرانجام تغییر کند و بار دیگر، طعم شادی و سعادت را بچشیم. کاش که اینطور باشد!
اما مناسب است که از این فرصتِ فرخنده استفاده کنیم و کمی دربارۀ پیامی که این موقعیت، یعنی نو شدنِ طبیعت، میتواند برایمان داشته باشد، بیندیشیم. نوروز و بهار میتواند پیامهای متعددی دربر داشته باشند. امسال، به یکی از این پیامها خواهیم پرداخت، این پیام که حال که طبیعت نو میشود، آیا فرصت برای این امر مناسب نیست که این “نوروز” و این “بهار” را وارد دل خود نیز بسازیم؟ آیا مناسب نیست که دل و ذهن و فکر خود را نو سازیم، همانطور که طبیعت نو میشود؟ خدا دنیای ما را بهگونهای خلق فرموده که فصلهای پی در پی داشته باشد؛ این قانون را خدای خالق وضع کرده و طبیعت، بهطور خودکار، از آن تبعیت میکند. اما ذهن و فکر و دل ما، متأسفانه به طور خودکار تغییر نمیکند و نو نمیشود، مگر اینکه خودمان مايل باشيم و با تکیه بر قدرت خدا، دل و فکر خود را نو بسازیم.
پولس رسول این پیام را در رسالۀ خود به مسیحیان شهر اَفـَسُس، واقع در غرب ترکیۀ امروز، مورد بحث قرار داده است. او ابتدا شرح میدهد که “ذهنِ” انسانهای دور از خدا چگونه عمل میکند؛ میفرماید: “پس این را میگویم و در خداوند تأکید میکنم که رفتار شما دیگر نباید همانند اقوام دور از خدا باشد که در بطالت ذهن خود رفتار میکنند. عقل آنها تاریک شده است، و به علت جهالتی که نتیجۀ سختدلیشان است، از حیات خدا به دور افتادهاند. آنان چون هر حساسیتی را از دست دادهاند، خویشتن را یکسره در هرزگی رها کردهاند، چندان که حریصانه دست به هر ناپاکی میآلایند.” (افسسیان ۴: ۱۷- ۱۹). شرحی که پولس رسول از وضعیت اشخاصِ دور از خدا ارائه میدهد، تکاندهنده است. بیایید نکات مهم خصوصیات افرادِ دور از خدا را دقیقتر بررسی کنیم. در این صورت، خواهیم توانست راه حلی را که او تحت الهام روحالقدس ارائه میکند، بهتر درک کنیم.
اگر یک بار دیگر، به فرمایش پولس رسول توجه کنید، متوجه یک نکتۀ بسیار مهم و ریشهای خواهید شد. طبق فرمایشِ الهامیِ او، ریشۀ رفتار گناهآلود و شریرانۀ افرادِ دور از خدا، “بطالت ذهنِ” ایشان است. بله، “ذهن” ایشان دچار بطالت و پوچی شده. باز در ادامه، شرح بیشتری میدهد و میفرماید: “عقل آنها تاریک شده است، ” در اینجا، بار دیگر، ریشۀ رفتار گناهآلود انسانها، “تاریک بودن عقل” ایشان است. همچنین، میفرماید که ایشان “جهالت”، یعنی نادانی را پیشۀ زندگی خود ساختهاند. پولس رسول طوری سخن میگوید که گویی جهالت و نادانی، حالتی است عمدی و آگاهانه. یعنی شخص تصمیم میگیرد چشم خود را برروی حقیقت ببندد. برای این قبیل افراد، هرچقدر هم دلیل و مدرک بیاورید، باز کافی نیست. چرا؟ چون ایشان تصمیم خود را گرفتهاند. ایشان “جهالت” و نادانی و حماقت را انتخاب کردهاند. به قول پاسکال، متفکر فرانسوی در قرن هفدهم، “برای کسی که ایمان ندارد، هیچ دلیل و مدرکی کافی نیست؛ برای کسی که ایمان دارد، هیچ دلیل و مدرکی لازم نیست! “چه گفتۀ پرمغز و درستی! ما این را در زندگی روزمرۀ خود نیز تجربه میکنیم. ایشان تصمیم گرفتهاند چشم خود را، به هر قیمتی، برروی حقیقت ببندند. به همین دلیل است که عیسی مسیح، بهصراحت، “حماقت” را جزو حالتهایی بهشمار آورده که از “درون سرچشمه میگیرد و آدمی را نجس میسازد.” (مرقس ۷: ۲۱- ۲۳).
پولس رسول در ادامه میفرماید که این “جهالت” یا نادانی و حماقتِ عمدی، “نتیجۀ سختدلی” انسان است. بله، اکثر انسانها دل خود را در مقابل حقایق الهی، سخت ساختهاند و حاضر به پذیرش آنها نیستند. در نتیجه، “از حیات خدا به دور افتادهاند”. سپس میفرماید: “آنان چون هر حساسیتی را از دست دادهاند، خویشتن را یکسره در هرزگی رها کردهاند،”. وقتی انسان، عمداً و آگاهانه، تصمیم میگیرد “جهالت” را پیشه کند و دل خود را سخت بسازد، “هر حساسیتی” را از دست میدهد، یعنی وجدانش بیحس میگردد و این آغاز فاجعه است. وجدان عطیهای الهی است که در وجود همۀ انسانها قرار داده شده است، تا او را متوجه خطاهای خود سازد. اما وای به روزی که وجدان درست کار نکند. پولس در جایی دیگر، به اشخاصی اشاره میکند که “وجدانشان بیحس شده است.” (اول تیموتائوس ۴: ۲). چنین اشخاصی هستند که “خویشتن را یکسره در هرزگی رها کردهاند، چندان که حریصانه دست به هر ناپاکی میآلایند.” این نتیجۀ “بطالت ذهن”، “تاریک شدن عقل”، “جهالت”، “سختدلی” و “از دست دادن حساسیت وجدان” است. ذهن و فکر و عقل انسانهایی که “دور از خدا” زندگی میکنند، در “زمستانی سرد و ویرانگر” بهسر میبرد. حال، میتوان پرسيد که، “ذهنِ” شما در کدام فصل از سالِ روحانی بهسر میبرد؟ در “زمستان”؟ کدام را انتخاب میکنيد؟ آیا هنوز اصرار داريد چشمان خود را برروی حقایق الهی بسته نگاه داريد، حقایقی که در انجیل مسیح آشکار شده است؟ مراقب باشید که در اینجا، موضوع ابدیت شما در کار است! “بطالت ذهن” منجر به هلاکت ابدی و عذاب جاودانی میگردد، اما “نو شدن طرز فکر” منتهی به حیات ابدی.
اما خدا را شکر که روحالقدس به پولس الهام بخشید تا راه رسیدن به “بهار روحانی” را به ما نشان دهد. از این رو، این رسول مسیح، تحت الهام روحالقدس، راه حل الهی را به ما نشان داده، میفرماید: “امّا شما مسیح را بدینگونه نیاموختید، چه بیگمان دربارۀ او شنیدید و مطابق آن حقیقت که در عیسی است، تعلیم یافتید. شما آموختید که باید به لحاظ شیوۀ زندگی پیشین خود، آن انسان قدیم را که تحتتأثیر امیالِ فریبنده دستخوش فساد بود، از تن به در آورید. باید طرز فکر شما نو شود، و انسان جدید را در بر کنید، که آفریده شده است تا در پارسایی و قدّوسیت حقیقی، شبیه خدا باشد.” (افسسیان ۴: ۲۰- ۲۴). خدا را هزاران بار شکر که برای ما این امکان فراهم شده که “انسان قدیم”، یعنی طبیعت گناهآلود را، همچون یک جامۀ کثیف، از تن به در بیاوريم. آنانی که به مسيح ايمان آوردهاند، باید “طرز فکر” خود را نو بسازند، یعنی به کمک روحالقدس و فیض مسیح، در “بهار روحانی” زندگی کنند.
اگر به مسيح ايمان آورده باشيم، ابتدا باید “طرز فکر” خود را نو بسازیم، و بعد، “انسان جدید” را همچون لباس نوروزی، بر تن کنیم. اما نکتۀ بسیار مهم اینست که این جامۀ نو، این “انسان جدید”، به دست خود ما فراهم نشده، بلکه به دست خدا “آفریده شده است”. باز خدا را هزاران بار شکر که همۀ امکانات لازم را در اختیار ما قرار داده. کافی است که جامۀ کثیف و کهنۀ “انسان قدیم” را از تن به در آوریم، و “انسان جدید”، این جامۀ نوروزی را بر تن کنیم، جامهای که خودِ خدا، از سرِ فیض و رحمتِ رایگان خود، برای ما فراهم ساخته است.
در مورد این “جامۀ نو”، عیسای مسیح حکایتی بیان فرمود. روزی پادشاهی برای پسر خود جشن عروسی ترتیب داد، و طبق رسم زمانه، تاریخ آن را از مدتها قبل، به بلندپایگان مملکت اطلاع داد. وقتی موعد جشن فرارسید، غلامان خود را فرستاد تا به دعوتشدگان اطلاع بدهند که جشن آماده است و میتوانند بیایند. اما این بلندپایگان، به دعوت او بیاعتنایی کردند، و بعضی از ایشان، حتی غلامان پادشاه را کشتند. پادشاه که به خشم آمده بود، دستور داد همۀ ایشان را به قتل برسانند. سپس، به غلامان خود دستور داده، گفت: “جشن عروسی آماده است، امّا دعوتشدگان شایستگی حضور در آن را نداشتند. پس به میدان شهر بروید و هر که را یافتید، به جشن عروسی دعوت کنید.” غلامان چنین کردند و “هر که را یافتند، چه نیک و چه بد، با خود آوردند.” در روز مقرر، پادشاه برای دیدار با میهمانان، وارد مجلس شد، اما مردی را دید که جامۀ عروسی بر تن نداشت. از او پرسید: “ای دوست، چگونه بدون جامۀ عروسی به اینجا آمدی؟” اما آن شخص جوابی نداشت. سپس پادشاه به خادمان خود دستور داد که دست و پای او را ببندند و او را به تاریکیِ بیرون بیندازند، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن بود. در اینجا، این سؤال مطرح میشود که شاید آن شخص، فقیر بود و جامۀ مناسب نداشت. به همین دلیل، خشم پادشاه غیرمعقول به نظر میرسد. اما در این اواخر، دانشمندان با مطالعۀ نوشتههای علمای باستانی یهود، کشف کردهاند که در چنین مواقعی، خودِ پادشاه، به میهمانان خود، جامۀ عروسی را میداد. کافی بود که میهمانان آن جامه را بر تن کنند. پس اگر این میهمان، جامۀ عروسی را که پادشاه فراهم ساخته بود، بر تن نداشت، در واقع، منظورش اهانتی بزرگ به شخص پادشاه بود، چون او از روی رحمت خود و طبق رسم زمانه، جامۀ مناسب را به او داده بود. به همین جهت، مسیح حکایت خود را اینچنین خاتمه داده، میفرماید: “زیرا دعوتشدگان بسیارند، امّا برگزیدگان اندک.” (متی ۲۲: ۱- ۱۴).
این در واقع، همان نکتهای است که پولس رسول شرح داده است. ما یا عمداً و آگاهانه، ذهن و دل خود را به روی حقیقتِ انجیل بستهایم و “هر حساسیتی را از دست میدهیم، و حریصانه دست به هر ناپاکی میآلاییم”، یا دعوت به “جشن عروسی پسر پادشاه” را میپذیریم و جامۀ نو را که همان “انسان جدید” است در بر میکنیم، یعنی انسان یا طبیعت درونیای که “آفریده شده است تا در پارسایی و قدّوسیت حقیقی، شبیه خدا باشد.” این جامه را خودِ خدا فراهم ساخته، آن هنگام که “پسر یگانۀ خود” را به جهان فرستاد تا جریمۀ گناهان بشر را بپردازد و جامۀ پارسایی و سفید را برای ما مهیا سازد.
اکنون کسانی که چشمان دل خود را به روی پیام انجیل و دعوت الهی میبندند و اصرار دارند “در بطالت ذهن خود رفتار کنند”، باید بدانند که در حال بازی با ابدیت خود هستند. اما آنانی که خود را مسيحی میدانند، باید زندگی خود را مورد بررسی قرار دهند تا ببینند که آیا فقط جزو “دعوتشدگان” هستند، یا جزو “برگزیدگان” نیز و این نکتۀ حساس و ظریفی است. پطرس رسول محک و معیاری به ما ارائه میدهد تا خود را بسنجیم که آیا جزو “برگزیدگان” هستیم و واقعاً نجات و حيات جاويدان در اتحاد با مسيح، داريم یا نه. میفرماید: “از همین رو، به سعی تمام بکوشید تا به واسطۀ ایمان خود نیکویی بار آورید، و به واسطۀ نیکویی، شناخت، و به واسطۀ شناخت، خویشتنداری، و به واسطۀ خویشتنداری، پایداری، و به واسطۀ پایداری، دینداری، و به واسطۀ دینداری، مهرِ برادرانه و به واسطۀ مهرِ برادرانه، محبت. زیرا چون اینها در شما باشد و فزونی یابد، نخواهد گذاشت در شناخت خداوند ما عیسی مسیح، بیفایده و بیثمر باشید.” (دوم پطرس ۱: ۵- ۸). بله، این وظیفۀ ماست که فراخواندگی (یا همان دعوت) و نیز برگزیدگی خود را تثبیت کنیم.
بنابراین، برای هر انسانی امید هست، امیدی که خدا از طریق کفارۀ مسیح بر روی صلیب فراهم ساخته است، یعنی همان “انسان جدید”، آن “جامۀ نو”، آن “جامۀ نوروزی” را. آیا در این زمان که طبیعت نو میشود، ما نیز مایلیم انسانی نو بشویم، با “طرز فکری” نو؟ خدا این “جامۀ نوروزی” را فراهم ساخته؛ آیا مایلیم آن را بر تن کنیم و وارث حیات ابدی در مسیح بشویم؟