امسال نيز مسیحیان عید قیام مسیح را در نقاط مختلف جهان جشن میگیرند. متأسفانه بسیاری از کسانی که بهظاهر مسیحی هستند، نمیدانند این عید به منظور گرامیداشت چه رویدادی برگزار میگردد. اما ايمانداران واقعی مسيحی که زندگی خود را به مسیح سپردهاند و او را پيروی میکنند،
میدانند که این عید، یادآور روزی است که عیسای مسیح، پسر خدا، در سومین روز از جانفشانیاش بر صلیب، دوباره جسماً زنده شد. این ایمان و یقینی است که هر مسیحی مؤمن و واقعی بدان پایبند است. ما ایمان آوردهایم و ایمان داریم که، “مسیح براستی از مردگان برخاسته و نوبر خفتگان شده است.” (اول قرنتیان ۱۵: ۲۰).
اما ممکن است کسی بپرسد که چرا لازم بود عیسای مسیح، پسر خدا، جسماً نیز زنده شود؟ مگر پیروان همۀ ادیان اعتقاد ندارند که بنیانگذار مذهبشان روحاً زنده است و حتی میتواند دعایشان را مستجاب کند، بدون اینکه جسماً زنده شده باشد؟ پس چرا قیام یا همان زندهشدن جسمانی و روحانی مسیح اینچنین برای مسیحیان مهم است، به گونهای که کلام خدا میفرمايد: “اگر مسیح برنخاسته، ایمان شما باطل است و شما همچنان در گناهان خود هستید” (اول قرنتیان ۱۵: ۱۷). چرا قیام مسیح اینقدر در نجات انسان و بخشیدهشدن گناهان بشر اهمیت دارد؟ در این مقاله خواهیم کوشید توضیح دهیم که چرا لازم بود عیسای مسیح پس از مرگ جانفشانانۀ خود بر صليب، جسماً نيز زنده شود.
اولین حقیقتی که باید به آن توجه داشته باشیم، اینست که مسیح پیش از ولادت خود از مریم باکره، از ازل نزد خدای پدر بود، بیآنکه جسم داشته باشد. یوحنا میفرماید: “در آغاز کلام بود و کلام با خدا بود و کلام، خدا بود؛ . . . همه چیز به واسطۀ او پدید آمد، و از هرآنچه پدید آمد، هیچ چیز بدون او پدیدار نگشت.” (یوحنا ۱: ۱ و ۳). در این آیات، منظور از “کلام”، همان مسیح است که از ازل وجود داشت، و هنوز جسم نگرفته بود. اما چرا او “کلام” خوانده شده است؟ این واژه، ترجمۀ کلمۀ یونانیِ “لوگوس” است، که هم “کلام” یا “سخن” معنی میدهد و هم “شناخت” یا “حکمت”. از این واژه برای ساختن کلمات ترکیبی در زبانهای غربی استفاده میشود، نظیر “سوسیولوژی”، یعنی “شناختِ سوسییته (یعنی جامعه)”. یهودیان از دیرباز اعتقاد داشتند که وجودی تحت عنوان “حکمت”، از جانب خدا، عالم هستی را آفریده است. ایشان برای “شناخت” یا “حکمت”، شخصیت قائل بودند. برای مثال، در کتاب “امثال سلیمان”، همین “حکمت” سخن میگوید و میفرماید: “آنگاه همچون معماری در کنار او (یعنی در کنار خدای پدر) بودم.” (امثال ۸: ۳۰). به همین منظور، یوحنا تحت الهام روحالقدس، میفرماید که همان “حکمت” که یهودیان او را از جانب خدا، سازنده یا “معمار” عالم هستی میدانستند، انسان شد و در میان ما سکونت گزید. میفرماید: “و کلام، انسان شد و در میان ما مسکن گزید. ما بر جلال او نگریستیم، جلالی شایستۀ آن پسر یگانه که از جانب پدر آمد، پر از فیض و راستی.” (یوحنا ۱: ۱۴).
بله، “کلام” انسان شد. اما لابد میپرسید این حقیقت چه ربطی به ضرورتِ زندهشدن جسمانی مسیح دارد؟ سؤال بسیار بجایی است. در اینجا نکته و حقیقتی بسیار مهم نهفته است. میدانیم که مسیح از مریم باکره زاده شد، بدون اینکه مریم با مردی رابطۀ جنسی داشته باشد. در کلام خدا آمده که این روحالقدس بود که نطفۀ مسیح را در رَحِم مریم باکره قرار داد. پولس رسول تحت الهام روحالقدس، میفرماید که مسیح “آدم آخر” است (اول قرنتیان ۱۵: ۴۵). این به چه معنایی است؟ خدا آدم را از خاک زمین بسرشت (پیدایش ۲: ۷). اما آدم و حوّا مرتکب گناه فجیعی شدند و تمامی نسل ایشان، یعنی همۀ ما آدميان، دچار مرگ روحانی و جسمانی شدیم. حال، وقتی پولس میفرماید که مسیح، “آدم آخر” است، این نتیجه حاصل میشود که چون بدن عیسی بدون داشتن پدری جسمانی در رَحِم مریم باکره قرار گرفت، عیسی، وارث گناه آدم و حوّا نبود. بدن عيسی گرچه کاملاً انسانی بود، اما او وارث گناه آدم و حوّا نبود و ذات و طبيعت گناهآلود آدميان را نداشت.
حال، ما از شما سؤال میکنیم. این بدن عیسی که فاقد ذات گناهکار بود، آیا میتوانست در اثر مرگ، مانند هر انسانی دیگر، در قبر بپوسد و متعفن شود؟ چطور چنین چیزی ممکن بود؟ او که مانند آدم و حوّا و همۀ نسل ایشان، طبيعت گناهآلود نداشت و مرتکب هیچ گناهی نشده بود، چطور امکان داشت بدنش بگندد؟ پس ضرورت داشت که این بدن بهلحاظ جسمی نیز دوباره زنده شود.
حقیقت دوم اینست که این “آدم آخر” قرار بود تمام مراحل زندگی یک انسان عادی را طی کند، از مرحلۀ جنینی تا به مرگ. اما نکته اینجاست که مقدّر است هر انسان عادی، در روز قیامت زنده شود و در مقابل مسند داوری خدا بایستد (عبرانیان ۹: ۲۷). آخرین مرحلۀ موجودیت انسان فقط پوسیدن در قبر نیست، بلکه زندهشدنِ جسمانی در روز قیامت. پس ضروری بود که عیسی این مرحله را نیز طی کند و دوباره زنده شود. پولس رسول میفرماید: “امّا مسیح براستی از مردگان برخاسته و نوبر خفتگان شده است. زیرا همانگونه که مرگ از طریق یک انسان آمد، رستاخیز مردگان نیز از طریق یک انسان پدیدار گشت. زیرا همانگونه که در آدم همه میمیرند، در مسیح نیز همه زنده خواهند شد. امّا هر کس به نوبۀ خود، نخست مسیح که نوبر بود؛ و بعد، به هنگام آمدن او، آنان که متعلق به اویند.” (اول قرنتیان ۱۵: ۲۰-۲۳). به این ترتیب، مسیح نخستین انسانی بود که پس از مرگ قيام نمود و “نوبر خفتگان” گردید. درست است که عیسی چند تن از مردگان را زنده کرد، اما زندهشدن ایشان به آن شکلی نبود که در روز قیامت رخ خواهد داد، زیرا ایشان سرانجام مانند هر انسان دیگری مردند. اما وقتی عیسی در سومین روز پس از مرگش زنده شد یا قیام کرد، با بدنی زنده شد که ما ايمانداران مسيحی نیز در روز قیامت خواهیم داشت، بدنی فسادناپذیر و پرجلال. به همین دلیل است که او پس از رستاخیز خود، میتوانست از غیب، در وسط اتاقی که شاگردان جمع بودند، ظاهر شود و باز غیب شود. پولس رسول در این خصوص، در اول قرنتیان فصل پانزدهم میفرماید: “هنگامی که چیزی میکاری، کالبدی را که بعد ظاهر خواهد شد نمیکاری، بلکه تنها دانه را میکاری، خواه گندم خواه دانههای دیگر. امّا خدا کالبدی را که خود تعیین کرده است، بدان میبخشد و هر نوع دانه را کالبدی مخصوص به خود عطا میکند . . . در مورد رستاخیز مردگان نیز چنین است. آنچه کاشته میشود، فسادپذیر است؛ آنچه برمیخیزد، فسادناپذیر. در ذلّت کاشته میشود، در جلال برمیخیزد . . . بدنِ طبیعی کاشته میشود، بدنِ روحانی برمیخیزد . . . و همانگونه که شکل انسان خاکی را به خود گرفتیم، شکل انسان آسمانی را نیز به خود خواهیم گرفت.”
در اینجا لازم است پرانتزی باز کنیم و توضیح دهیم که در کتاب عهدجدید، برای مرگ پیروان مسیح، اصطلاح “خوابیدن” یا “خفتن” بهکار رفته است. اصطلاح “برخاستن از مردگان” نیز به معنی “زندهشدن پس از مرگ” است. به همین دلیل است که گفته میشود “مسیح برخاست” یا “قیام کرد”.
بدین ترتیب، عیسای مسیح تمام مراحل موجودیت یک انسان عادی را طی کرد. زندهشدن او اکنون این امید را به ما میبخشد که قطعاً روز قیامتی وجود خواهد داشت. در آن روز، پیروان مسیح نیز از بدنی مشابه با بدن قیامکردۀ او برخوردار خواهند شد، بدنی که دیگر هرگز روی مرگ و تعفن ناشی از آن را به خود نخواهد دید. با چنین امیدی بود که مسیحیان در قرنهای اولیه، شادمانه وارد میدانها و تماشاگاههای رومی میشدند و طعمۀ حیوانات درنده میگردیدند. ایشان یقین داشتند که زندگی غیر قابل تصور و شگفتانگیزی انتظارشان را میکشد. به همین دلیل، مرگ را با آغوش باز میپذیرفتند. رستاخیز عیسی به ایشان امید بخشیده بود و اکنون نیز میتواند به ما امید ببخشد تا از درّۀ مشکلات عبور کنیم.
حقیقت دیگری که در رستاخیز یا قیام مسیح نهفته است، پیروزی بر دشمن آخر است، پیروزی بر مرگ و نیستی. پولس رسول در نامه به تیموتائوس، شاگرد خود، به فیض خدا که از ازل برای برگزیدگان او مقرر شده بود، اشاره میکند و میفرماید که این فیض، “اکنون با ظهور نجاتدهندۀ ما مسیحْ عیسی عیان گشته است – همان که به واسطۀ انجیل، مرگ را باطل کرد و حیات و فناناپذیری را آشکار ساخت.” (دوم تیموتائوس ۱: ۱۰). در جایی دیگر نیز میفرماید: “دشمن آخر که باید از میان برداشته شود، مرگ است . . . ای گور، پیروزی تو کجاست؟ و ای مرگ، نیش تو کجا؟ نیش مرگْ گناه است و نیروی گناه، شریعت.” (اول قرنتیان ۱۵: ۲۶ و ۵۵-۵۶). مسیح با رستاخیز خود، مرگ و سلطۀ آن بر عالم هستی را از میان برداشت.
اما یک حقیقت دیگر! بسیاری از بزرگان جهان، مرگ خود را پیشگویی کردند و چنین نیز شد. اما عیسای مسیح نه فقط مرگ خود را، بلکه زندهشدنش را نیز بارها پیشگویی کرد. اگر پیشگویی او درست از آب در نمیآمد، مشخص میشد که سایر سخنان و ادعاهای او نیز نادرست بوده است. به همین سبب است که پولس رسول در اول قرنتیان فصل پانزدهم میفرماید: “اگر مسیح برنخاسته، هم وعظ ما باطل است، هم ایمان شما. بهعلاوه، برای خدا شاهدان دروغین محسوب میشویم، زیرا دربارۀ او شهادت دادهایم که مسیح را از مردگان برخیزانید . . . و اگر مسیح برنخاسته، ایمان شما باطل است و شما همچنان در گناهان خود هستید. بلکه آنان نیز که در مسیح خفتهاند، از دست رفتهاند . . . امّا مسیح براستی از مردگان برخاسته و نوبر خفتگان شده است.”. زندهشدن مسیح ثابت کرد که او همان شخصی است که ادعا میکرده. او براستی پسر یگانۀ خداست که آمد تا جانش را فدای بشریت کند و جریمۀ گناهان انسان را بهواسطۀ خون مقدس خود بپردازد. اما خدای پدر برای آنکه نشان دهد قربانی کفارهکنندۀ مسيح مقبولش واقع شده، و همچنین برای اثبات ادعاهای مسیح در طول زندگی بشریاش، با قدرتی عظیم او را از مردگان برخیزاند و او را به آسمان بازگردانید و بر دست راست خود نشانید (افسسیان ۱: ۱۹-۲۰). و اکنون پسر خدا، عیسای مسیح که انسان شده بود، هم در مقام پسر ازلی خدا و هم بهعنوان انسانی تماماً بیگناه، امور عالم هستی را از جانب خدای پدر در دست دارد. او پس از رستاخیز خود، به شاگردان خود فرمود: “تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من سپرده شده است. پس بروید و همۀ قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر و پسر و روحالقدس تعمید دهید و به آنان تعلیم دهید که هرآنچه به شما فرمان دادهام، به جا آورند. اینکه من هر روزه تا پایان این عصر با شما هستم!” (انجیل متی ۲۸: ۱۸-۲۰). بدينسان، گرچه پسر خدا پیش از انسان شدنش، تمامی عالم هستی را به فرمان خدای پدر آفرید، اما این بار، بهعنوان انسانی که به کمالات رسیده، تمامی قدرت در آسمان و بر زمین را در اختیار گرفته است، یعنی هم بهعنوان پسر ازلی و ابدی خدا و هم بهعنوان یکی از ما انسانها، اما بدون هیچ گناهی.
پس با توجه به اين حقایق روحانی که ذکر کردیم، ملاحظه میفرمایید که چرا اینچنین ضروری و الزامی بود که عیسای مسیح، پس از مرگش با بدنی نو زنده شود، همان بدنی که همۀ پیروان او در روز قیامت خواهند داشت. به همین منظور است که پولس رسول میفرماید: “او به خاطر گناهان ما تسلیم مرگ گردید و به جهت پارسا شمرده شدنِ ما، از مردگان برخیزانیده شد.” (رومیان ۴: ۲۵). نگارندۀ رساله به عبرانیان چه زیبا و پرمعنی فرموده: “پس او قادر است آنان را که از طریق وی نزد خدا میآیند، جاودانه نجات بخشد، زیرا همیشه زنده است تا برایشان شفاعت کند. ما به چنین کاهن اعظمی نیاز داشتیم، کاهنی قدّوس، بیعیب، پاک، جدا از گناهکاران و فراتر از آسمانها.” (عبرانیان ۷: ۲۵-۲۶).
در خاتمه، این اندرز از همان نگارندۀ رساله به عبرانیان را باید آویزۀ گوش خود سازیم که فرموده: “پس چون کاهن اعظمی والامقام داریم که از آسمانها درگذشته است، یعنی عیسی پسر خدا، بیایید اعتراف خود را استوار نگاه داریم. زیرا کاهن اعظم ما چنان نیست که نتواند با ضعفهای ما همدردی کند، بلکه کسی است که از هر حیث همچون ما وسوسه شده است، بدون اینکه گناه کند. پس آزادانه به تخت فیض نزدیک شویم تا رحمت بیابیم و فیضی را حاصل کنیم که به هنگام نیاز یاریمان دهد.” (عبرانیان ۴: ۱۴-۱۶). آمین!