امسال، باز مسیحیان جهان عیدی را جشن میگیرند به مناسبت قیام یا همان زنده شدن دوبارۀ عیسی مسیح.
این عید در ایران، به “عید پاک” معروف شده. کلمۀ “پاک” واژهای است فرانسوی (Paques)، که معادل کلمۀ عبری “پـِسَخ” یا “فِصَح” است، یعنی همان عیدِ یهودیان که به مناسبت خروج ایشان از مصر و آزادیشان از بردگی برگزار میشود.
عیسی مسیح در روز جمعه که دقیقاً روز عید فِصَح یهودیان بود، مصلوب گردید و همان روز بر روی صلیب جان سپرد. دو تن از مشایخ بلندپایۀ یهودیان، پیکر پاک او را در مقبرهای که شبیه به حجرهای بود که در دل صخره حفر شده بود، قرار دادند و سنگی بزرگ، بر ورودیِ آن غلتاندند و مقامات رومی، آن را مُهر و موم کرده، بر آن نگهبانانی گماشتند تا مبادا شاگردانش، پیکر او را بدزدند و ادعا کنند که او طبق پیشگویی خودش، زنده شده است. اما روز یکشنبه، بههنگام پگاه، فرشتهای از جانب خدا نازل شد و آن سنگِ بزرگ را به کناری غلتاند و بر آن نشست. نگهبانان از دیدن این صحنه، از ترس بیهوش شدند. زنانی نیز که در آن سپیدهدم بهسوی مقبره رفته بودند تا طبق شریعت موسی، پیکر عیسی را با مواد معطر تدهین کنند، با دیدنِ فرشته هراسان شدند. فرشته به ایشان گفت: “هراسان مباشید! میدانم که در جستجوی عیسای مصلوب هستید. او اینجا نیست، زیرا همانگونه که فرموده بود، برخاسته است! بیایید و جایی را که او خوابیده بود، ببینید،” (انجیل متی ۲۸: ۵-۶). واقعیت این بود که خداوندگارْ عیسی، پیش از نزول فرشته و کنار رفتن سنگِ ورودیِ مقبره، زنده شده و از آن بیرون آمده بود. کاری که فرشته انجام داد، صرفاً برای این بود که همگان ببینند مقبره خالی است و با دیدن این صحنه، پیشگویی عیسی را به یاد آورند که فرموده بود پس از مرگ، دوباره زنده خواهد شد. پس از این واقعه، مسیح شخصاً به این زنان ظاهر شد، و بعد نیز به بقیۀ شاگردان و عدۀ بسیار دیگر. به همین دلیل است که در سدههای نخستینِ مسیحیت، عید اصلی مسیحیان، همین عید قیام بود. اما با گذشت زمان، عید میلاد مسیح که نزدیک به تحویل سال جدید است، تبدیل به عیدی بزرگ شد. جالب اینجاست که مسیحیان آشوری در ایران که وابسته به کلیسای باستانی ایران هستند، هنوز نیز عید قیام را “عید بزرگ” مینامند.
ما معمولاً، به مناسبت این “عید بزرگ”، مقالۀ خاصی تقدیم شما دوستان گرامی میکنیم تا در پیرامون پیامی که قیام یا زنده شدن مسیح برای ما دارد، تأمل کنیم. در سالهای گذشته، بارها بر این حقیقت تأکید گذاشتیم که اگر خداوندگار ما، مسیح، قیام نمیکرد، تمام رسالت او و نیز ادعاهایش باطل میشد، زیرا او از چند هفته پیش از عزیمت به اورشلیم، بارها پیشگویی فرموده بود که به دست سران کاهنان بازداشت شده، توسط رومیهای اشغالگر به صلیب کشیده، کشته خواهد شد. اما هر بار نیز پیشگویی میفرمود که در روز سوم پس از مرگش، دوباره زنده خواهد شد. اگر فقط این بخش از پیشگویی او تحقق نمییافت و نادرست از آب در میآمد، بقیۀ ادعاهایش نیز نادرست میشدند، خصوصاً این ادعا که او همان مسیح موعودِ پیامبران یهود بوده، پسر خدا است که از آسمان آمده، انسان شده، برای پرداخت کفارۀ گناهان بشر جان خود را فدا میکند. اما با تحقق یافتن این نکتۀ آخر، یعنی زنده شدنِ دوبارۀ او، ثابت شد که بقیۀ ادعاهای او نیز درست بوده است و او بهراستی، مسیح موعود و پسر خدا است که روزی باز خواهد گشت تا فرمانروایی خدا را بر تمام عالم هستی برقرار سازد.
اما امسال میخواهیم در خصوص جنبۀ دیگری از پیام قیام مسیح بحث کنیم، جنبهای که در لابلای فرمایشهای پولس رسول در رسالهاش به مسیحیان شهر افـَسُس یافت میشود (افسس شهری بود در سواحل غربیِ ترکیۀ امروز). پولس رسول در مقطعی از زندگی خود، به فردوس ربوده شد و به فرمودۀ خودش، “چیزهای وصفناشدنی شنید، که سخن گفتن از آنها بر انسان جایز نیست.” (رجوع کنید به رسالۀ دوم به قرنتیان ۱۲: ۱-۴). افسوس که او اجازه نداشت بگوید که چه چیزهایی را شنید. اما در لابلای نوشتههایش در رسالات خود، نکاتی را مطرح میسازد که مشخص است در ارتباط با تجربۀ او میباشد. برای همین، در رسالهاش به مسیحیان شهر افسس مینویسد که برای ایشان دعا میکند؛ ببینیم او چه دعایی برای آنان میکرد: “تا چشمان دلتان روشن شده، امیدی را که خدا شما را بدان فرا خوانده است، بشناسید و به میراث غنی و پرجلال او در مقدسین پی ببرید، و از قدرت بینهایت عظیم او نسبت به ما که ایمان داریم، آگاه شوید.” (رساله به افسسیان ۱: ۱۸-۱۹). تا اینجا، مشاهده میکنیم که او از درگاه خدا، سه چیز برای این ایماندارانِ به مسيح میطلبد: اول اینکه ایشان از امیدی که در انتظارشان هست، آگاه شوند؛ دوم اینکه از میراث غنی خود اطلاع حاصل کنند؛ و سوم اینکه بدانند خدا چه قدرت بینهایت عظيمی را نسبت به ایمانداران بهکار میبَرَد. در این مقاله، توجه خود را به نکتۀ سوم متمرکز خواهیم ساخت، یعنی به “قدرت بینهایت عظیم او نسبت به ما که ایمان داریم.” سؤالی که خواهیم کوشید به پاسخ آن دست یابیم، این است که این قدرت چیست. منظور پولس رسول از “قدرت او” کدام قدرت است؟
پولس رسول، بلافاصله به این سؤال پاسخ داده، میفرماید: “این قدرت، برخاسته از عملِ نیروی مقتدر خداست که آن را در مسیح به کار گرفت، آن هنگام که او را از مردگان برخیزانید و در جایهای آسمانی، به دست راست خود نشانید،” (آیات ۱۹ و ۲۰). شاید در وهلۀ اول، این گفته به نظرمان عجیب بیاید، زیرا معمولاً تصور ما بر این است که برای خدا همه چیز بسیار سهل و ساده است. اما گویا خدا برای زنده کردن عیسی مسیح، قدرتی عظیم بهکار برد. در جای دیگر، همین رسولِ مسیح میفرماید: “میخواهم مسیح و نیروی رستاخیزش را بشناسم و در رنجهای او سهیم شده، با مرگش همشکل گردم،” (رساله به فیلیپیان ۳: ۱۰). اما چرا رستاخیز یا زنده شدنِ دوبارۀ مسیح به چنین “قدرت بینهایت عظیم خدا” نیاز داشت. از یک جنبه، این امر برای ما به صورت یک راز باقی خواهد ماند. اما یک نکته شایان توجه است. در تاریخ قوم یهود، بعضی از انبیا مردگانی را زنده کرده بودند. خداوندگار ما مسیح نیز چند نفر را زنده کرد. اما آیا زنده شدن مسیح با زنده شدن آن افراد تفاوت دارد؟ قطعاً تفاوت دارد! اشخاصی که به دست انبیا یا خودِ عیسی مسیح زنده شدند، تفاوتی در بدن و وجودشان پدید نیامد. تنها چیزی که برای آنان رخ داد، این بود که همان بدنِ فانیشان به زندگی بازگشت و ایشان سرانجام به انتهای عمر خود رسیدند و مانند هر انسان دیگری مُردند. اما زنده شدنِ مسیح هیچ شباهتی به زنده شدنِ آنان نداشت. او به آن شکلی زنده شد که روزی همۀ ايمانداران، زنده خواهند شد. بدن خداوندگارِ ما، بعد از زنده شدنش، گرچه ادامۀ بدنی بود که در طول زندگی بشریاش داشت، اما بدنی جلالیافته و غیرفانی بود. او میتوانست در آنِ واحد در مکانهای مختلف باشد. میتوانست از غیب ظاهر شود و بعد از دیدهها ناپدید گردد. در واقع، او با زنده شدن دوبارۀ خود، روز قیامت را “افتتاح کرد”. بدنِ جدید او با بدنِ بشری او تفاوت داشت. آن بدنی فسادناپذیر بود، بدنی که ما نیز در روز قیامت خواهیم داشت. پولس رسول در جایی دیگر میفرماید: “در مورد رستاخیز مردگان نیز چنین است. آنچه کاشته میشود، فسادپذیر است؛ آنچه برمیخیزد، فسادناپذیر. در ذلت کاشته میشود، در جلال برمیخیزد. در ضعف کاشته میشود، در قوّت برمیخیزد. بدنِ طبیعی کاشته میشود، بدنِ روحانی برمیخیزد. اگر بدن طبیعی وجود دارد، بدن روحانی نیز وجود دارد.” (رسالۀ اول به قـُرنتیان ۱۵: ۴۲-۴۴). بدن مسیح نیز بعد از قیام یا رستاخیزش، از همین نوع بود، یعنی بدنی روحانی.
پولس باز میفرماید: “مسیح براستی از مردگان برخاسته و نوبر خفتگان شده است. زیرا همانگونه که مرگ از طریق یک انسان آمد، رستاخیز مردگان نیز از طریق یک انسان پدیدار گشت. زیرا همانگونه که در آدم همه میمیرند، در مسیح نیز همه زنده خواهند شد . . . سپس پایان فرا خواهد رسید، یعنی آنگاه که پس از برانداختن هر ریاست و قدرت و نیرویی، پادشاهی را به خدای پدر سپارد . . . دشمن آخر که باید از میان برداشته شود، مرگ است.” (همان رساله، ۱۵: ۲۰ تا ۲۶). بله، زنده شدن مسیح نیاز به “قدرت بینهایت عظیم خدا” داشت، چرا که قیام مسیح آغازکنندۀ نبرد با “ریاست و قدرت و نیروی شیطان” بود. و این نبردی است بس عظیم. به همین سبب بود که قیام مسیح مستلزم چنین قدرتی بود. ما نیز همراه با مسیح، وارد این نبرد شدهایم، چنانکه پولس در رساله به افسسیان میفرماید: “ما را کشتی گرفتن با جسم و خون نیست، بلکه ما علیه قدرتها، علیه ریاستها، علیه خداوندگاران این دنیای تاریک، و علیه فوجهای ارواح شریر در جایهای آسمانی میجنگیم.” (افسسيان ۶: ۱۲). بنابراین، پولس در آیات ۲۰ و ۲۱ از فصل اول رساله به افسسیان میفرماید که وقتی خدا مسیح را از مردگان برخیزانید و او را در جایهای آسمانی نشانید، او را “بس فراتر از هر ریاست و قدرت و نیرو و حاکمیت، و هر نامی که چه در این عصر و چه در عصر آینده ممکن است از آنِ کسی شود” قرار داد. بله، به همین دلیل بود که زنده شدنِ مسیح توسط خدای پدر، مستلزم چنین “قدرت بینهایت عظیم او” بود. اکنون، همۀ ریاستها و قدرتهای عالم ارواح شریر که در رأس آنها شیطان قرار دارد، “زیر پاهای او” نهاده شده است.
اما حال که این به این حقایق عظیم پی بردیم، ممکن است بپرسید که همۀ اینها چه فایدهای برای ما دارد؛ چه دردی را از ما دوا میکند؟ چه برکتی برای ما به ارمغان آورده است؟ پولس رسول پاسخ به این سؤال را در فصل دوم رساله به افسسیان ارائه داده، میفرماید: “امّا خدایی که در رحمانیت دولتمند است، بهخاطر محبت عظیم خود به ما، حتی زمانی که در نافرمانیهای خود مرده بودیم، ما را با مسیح زنده کرد . . . و با مسیح برخیزانید و در جایهای آسمانی با مسیحْ عیسی نشانید،” (افسسیان ۲: ۴-۶). و این همان پیام قیام مسیح است! ما در گناهان خود مُرده بودیم، اما خدا بهخاطر رحمت عظیم خود، ما را در اثر ایمان به پسرش، عیسی مسیح، با او زنده کرد. در واقع، خدا همان “قدرت بینهایت عظیمِ” خود را که برای زنده کردن مسیح بهکار برده بود، برای ما نیز بهکار برده است. ما اکنون بهواسطۀ فیض خدای پدر و ایمان به پسرش، عیسی مسیح، از مرگِ روحانی رهایی یافته و وارد حیات جاویدان شدهایم. اما نه فقط این، بلکه خدای پدر ما را “در جایهای آسمانی با مسیحْ عیسی نشانید،”. دقت بفرمایید که گفته نشده که “خواهد نشانید”، بلکه با استفاده از فعلی به زمان گذشته، میفرماید “نشانید”، یعنی ما هماکنون در جایهای آسمانی نشانیده شدهایم. آیا این شگفتانگیز نیست؟ آیا نباید خدا را برای این فیض عظیمش سپاس بگوییم؟ آیا نباید جایگاه خود را در مسیح درک و تصدیق نماییم؟
حال که از هماکنون در “جایهای آسمانی با مسیحْ عیسی” نشانیده شدهایم، چه تکلیفی برعهدۀ ما هست؟ پولس رسول کمی جلوتر، به این سؤال پاسخ داده، میفرماید: “پس من که بهخاطر خداوند در بندم (یعنی در زندان بهسر میبرم)، از شما تمنا دارم به شایستگی دعوتی که از شما به عمل آمده است، رفتار کنید.” (افسسیان ۴: ۱). بله، ما باید رفتاری شایستۀ آن “جایهای آسمانی” داشته باشیم. گرچه بهلحاظ روحانی و از دیدگاه خدا، از هماکنون در “جایهای آسمانی” قرار داریم، اما از آنجا که هنوز در این “دنیای تاریک” زندگی میکنیم (رجوع کنید به ۶: ۱۲)، باید مراقب باشیم که راه و روش زندگی ما در چنین دنیایی، منعکسکنندۀ جایگاه آسمانیمان باشد. گویی سفیران آسمان در این “دنیای تاریک” هستیم. به همین دلیل است که خداوندگارِ ما، عیسی مسیح، به پیروانش فرمود: “شما نمک جهانید . . . شما نور جهانید . . . پس بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا کارهای نیکتان را ببینند و پدر شما را که در آسمان است، بستایند.” (انجیل متی ۵: ۱۳-۱۶). ما فقط و فقط بهواسطۀ فیض خدای پدر و ایمان به پسر او حیات جاویدان را دریافت میکنیم. اما اگر ایمانمان اصیل و واقعی باشد، باید خود را در رفتارمان نمایان سازد؛ باید با کارهای نیک خود که ثمرۀ همین ایمان اصیل است، همچون نمک، جامعۀ پیرامون خود را گندزدایی کنیم؛ باید به این “دنیای تاریک” نور بتابانیم. در چنین حالتی است که مردم خواهند توانست پدر آسمانی ما را بستایند. این است پیام عید قیام برای امسالِ ما! آیا درک کردهایم که خدای پدر، مسیح را “از مردگان برخیزانید و در جایهای آسمانی، به دست راست خود نشانید،”؟ آیا درک کردهایم که ما نیز بهواسطۀ ایمان به او، همراه با او در “جایهای آسمانی” نشانیده شدهایم؟ آیا به شایستگی این دعوت برای نشستن در جایهای آسمانی، رفتار میکنیم؟