رادیو مژده

ستونهای مسيحيت

این روزها در سراسر دنيای مسيحيت، اشخاصی که خود را مسيحی می‌دانند عیدی را جشن می‌گیرند که غالباً مفهومش را به‌خوبی نمی‌دانند.

این عید در ممالک انگلیسی‌زبان “ایستر” نامیده می‌شود، اما در ایران به نام “عید پاک” معروف شده است. “پاک” یک کلمۀ فرانسوی است که شکل دیگری از واژۀ “فِصَح” یا “پسخ” عبری است. یهودیان عید “فِصَح” را به‌ يادبود خروج و رهایی بنی‌اسرائیل از مصر جشن می‌گیرند. در مراسم عيد فصح، بايستی برۀ فصح قربانی شود. اما عیدِ “پاک” يا “ايستر”، با “فِصَح” یهودیان بسیار متفاوت است زیرا مسیحیان در اصل، این روز را به‌مناسبت زنده شدن عیسی مسیح جشن می‌گیرند. در واقع، مسیح همانند برۀ فصح که بايستی قربانی میشد، در روز جمعه مصلوب گشت و مرد. اما در روز سوم، یعنی روز یکشنبه، مسيح قیام فرمود، یعنی زنده شد. به این ترتیب، عیدِ “پاک” يا “ايستر”، عید زنده شدن مسیح است یا عيد قیام او از مردگان!

اگر مسیحیت را به یک عمارت تشبیه کنیم، به‌درستی می‌توان گفت که این عمارت بر دو ستون اصلی استوار است. این دو ستون عبارت‌اند از مرگ و قيام مسيح. شخصْ بدون ایمان و اعتقاد به این دو ستون، نمی‌تواند يک مسیحی راستين باشد. پس کسانی که خود را مسیحی می‌دانند، اما به قيام و زنده شدن واقعی مسیح ایمان ندارند، مسیحی راستين نیستند. این قبیل اشخاص در قرن اول، در دورۀ رسولان مسیح نیز وجود داشتند. این افراد در ميان کلیسای شهر قـرِنتـُس هم بودند، شهری که در یونان امروزی واقع است. گویا این افراد تعلیم می‌دادند که قیامت مردگان وجود ندارد. پولس رسول به منظور اینکه این عقیدۀ نادرست را رد کند، در فصل پانزدهم از رسالۀ اول خود به قـُرِنتیان، به زنده شدن یا قیام مسیح از مردگان اشاره می‌فرماید و می‌گوید که چون مسیح قیام کرد و نوبر خوابيدگان شد، اشخاصی هم که در ايمان به مسيح مرده‌اند در هنگام بازگشت او از مردگان قیام خواهند کرد. برای این منظور، پولس با قاطعیت به این ستونهای استوارِ مسیحیت تکیه می‌کند. او ابتدا به پیام انجیل که از آغاز به ایشان بشارت داده بود، اشاره می‌کند و می‌فرماید: “ای برادران، اکنون می‌خواهم انجیلی را که به شما بشارت دادم به یادتان آورم، همان انجیل که پذیرفتند و بدان پایبندید و به‌وسیلۀ آن نجات می‌یابید، به‌شرط آنکه کلامی را که به شما بشارت دادم، استوار نگاه دارید. در غیر این صورت، بیهوده ایمان آورده‌اید.” (آیات ۱ و ۲ از فصل پانزدهم رسالۀ اول به قرنتيان). کلمۀ “انجیل” در این بخش، اشاره به پیامی است که پولس به ایشان بشارت داده بود. او می‌فرماید که به‌وسیلۀ ایمان به همین پیام است که انسان نجات می‌یابد. اما این انجیل یا این پیام یا خبر خوش چیست؟

پولس رسول این انجیل یا خبر خوش را اینچنین بیان می‌فرماید: “زیرا من آنچه را که به من رسید، چون مهمترین مطلب به شما سپردم: اینکه مسیح مطابق با کتب مقدس در راه گناهان ما مرد، و اینکه دفن شد، و اینکه مطابق با همین کتب در روز سوم از مردگان برخاست،” (آیات ۳ و ۴). در اینجا پولس ستونهای مسیحیت را بسیار خلاصه اما مفید بیان می‌کند. این ستونها همانا مرگ و قیام مسیح هستند. همان‌گونه که در آیات ۱ و ۲ ذکر کرد، بدون ایمان و پایبندی به این ستونها، کسی نمی‌تواند مسیحی باشد و در نتیجه، نجات نیز نیافته است. بله دوستان عزیز، “عید پاک”، عید تخم‌مرغ بازی نیست، بلکه مهم‌ترین عید مسیحیان است، چراکه یادآور اصلی‌ترین ستونهای مسیحیت است.

اما برای آنکه واقعی بودنِ قیام یا رستاخیز مسیح را ثابت کند، در ادامه می‌فرماید: “و اینکه خود را بر کیفا ظاهر کرد و سپس بر آن دوازده تن. پس از آن، یک بار بر بیش از پانصد تن از برادران ظاهر شد که بسیاری از ایشان هنوز زنده‌اند، هر چند برخی خفته‌اند. سپس بر یعقوب ظاهر شد و بعد بر همۀ رسولان، و آخر از همه بر من نیز، چون طفلی که غیرطبیعی زاده شده باشد، ظاهر گردید.” (آیات ۵ تا ۸). زنده شدن یا رستاخیز مسیح به‌درستی یک واقعیتِ تاریخی است. عدۀ بسیاری او را دیدند. این افراد چنان یقین پیدا کرده بودند که مسیحْ زنده شده که حاضر بودند جان خود را در راه موعظۀ آن از دست بدهند.

بعضی می‌گویند که مسیح زنده نشد و شاگردان دروغ گفتند که او قیام کرده است. اگر چنین بود، پس چرا سران قوم یهود که دشمن مسیح و شاگردان او بودند، پیکر مقدس او را به مردم نشان ندادند که ثابت کنند او زنده نشده است؟ در ضمن، چطور ممکن است شاگردان مسیح جان خود را در راه دروغی به خطر بیندازند که خودشان اختراع کرده باشند؟

بعضی دیگر می‌گویند که پیکر مقدس مسیح را شاگردان دزدیدند و بعد، ادعا کردند که او زنده شده است. اولاً باید توجه داشته باشیم که سران قوم یهود، از فرماندار رومی درخواست کرده بودند که مقبرۀ عیسی را مُهر و موم کند و نگهبانانی را برای مراقبت از آن بگمارد تا دقیقاً همین اتفاق نیفتد، یعنی پیروانش پیکر او را ندزدند. چگونه شاگردانی که از ترس، در خانه‌ای گرد آمده بودند و درها را محکم بسته بودند، می‌توانستند از میان نگهبانان و پاسداران عبور کنند و بی‌سر و صدا، سنگ بزرگ جلوِ مقبره را به کناری بغلتانند و جنازه را بدزدند؟ ثانیاً، بر فرض محال که چنین کاری توانسته باشند بکنند، با چه دل و امیدی شروع به موعظه دربارۀ رستاخیز مسيح کردند؟ این افرادِ ناامید و شکست‌خورده چگونه می‌توانستند با آن شور و حرارت، و با آن شهامت و دلیری، موعظه کنند که مسیح زنده شده است؟

عده‌ای دیگر نیز می‌گویند که پیکر مقدس عیسی را خودِ سران قوم یهود دزدیدند! در چنین حالتی، چرا وقتی شاگردان مسیح ادعا کردند که عیسی زنده شده، همین سران قوم جنازه را نشان ندادند تا ثابت کنند که ادعای ایشان دروغ است؟ وقتی رسولان مسیح پس از روز پنطیکاست، موعظه می‌کردند که عیسی زنده شده و زنده به آسمان رفته است، سران قوم یهود هیچ مدرکی برای ردّ ادعای ایشان نداشتند و سکوت اختیار کردند و به شکنجه و آزار ایشان متوسل شدند. به‌راستی که مسیح قیام کرده و نوبر خوابيدگان شده است! خدا را شکر!

بله، مرگ و قیام مسیح ستونهای مسیحیت هستند. پولس رسول در ادامۀ همان مطلب، دربارۀ اهمیت قیام یا رستاخیز مسیح می‌فرماید: “اما اگر موعظه می‌شود که مسیح از مردگان برخاست، چگونه است که بعضی از شما می‌گویند مردگان را رستاخیزی نیست؟ اگر مردگان را رستاخيز نيست، پس مسیح نیز از مردگان برنخاسته است. و اگر مسیح برنخاسته، هم وعظ ما باطل است، هم ایمان شما. به‌علاوه، برای خدا شاهدان دروغین محسوب می‌شویم، زیرا دربارۀ او شهادت داده‌ایم که مسیح را از مردگان برخیزانید، حال آنکه اگر مردگان برنمی‌خیزند، پس خدا او را برنخیزانیده است. زیرا اگر مردگان برنمی‌خیزند، پس مسیح نیز برنخاسته است. و اگر مسیح برنخاسته، ایمان شما باطل است و شما همچنان در گناهان خود هستید. بلکه آنان نیز که در مسیح خفته‌اند (یعنی مرده‌اند)، از دست رفته‌اند. اگر تنها در این زندگی به مسیح امیدواریم، حالِ ما از همۀ دیگر آدمیان رقـّت‌انگیزتر است.” (آیات ۱۲ تا ۱۹ از فصل پانزدهم رسالۀ اول به قرنتيان). به‌طور خلاصه، پولس می‌فرماید که قیامت مردگان واقعيت دارد، زیرا مسیح قیام کرده است. اما اگر به زنده شدن مسیح ایمان نداشته باشیم، ایمان ما کلاً باطل است و ما هنوز در گناهان خود هستیم. مسیحیت بدون قیام مسیح هیچ اعتباری ندارد.

اما چرا؟ چرا مسیحیت بدون قیام مسیح اعتباری ندارد؟ علت این امر را به‌طور خلاصه اینچنین می‌توان بیان داشت. مسیح در طول زندگی بشری‌اش معجزات بسیار و کارهای خارق‌العاده‌ای انجام داد. در کنار اینها، او ادعاهای حیرت‌انگیزی می‌کرد که بسیار عجیب به نظر می‌رسند. او ادعا می‌کرد که پسر خدا است، و با خدا دارای یک ذات است. او ادعا می‌کرد که فرمانروایی خدا را بر روی زمین برقرار خواهد ساخت و همۀ انسان‌ها را خودش داوری خواهد کرد. او ادعا کرد و فرمود: “من راه و راستی و حیات هستم؛ هیچ‌کس جز به‌واسطۀ من، نزد پدر نمی‌آید . . . کسی که مرا دیده، پدر را دیده است؛” (انجیل یوحنا ۱۴:‏۶ و ۹). چنین ادعاهایی بسیار حیرت‌انگیز است. حتی افرادی که در تسخیر ارواح خبیث بودند نیز اعلام می‌کردند که او پسر خدای متعال است.

اما حیرت‌انگیزتر از همه، این است که او بارها در حضور شاگردان برگزیده‌اش پیشگویی کرد که وقتی برای برگزاری عید فِصَح به اورشلیم بروند، در آنجا آزارها خواهد دید و کشته خواهد شد، اما در روز سوم قیام خواهد کرد. در طول تاریخ، افراد بسیاری بودند که می‌دانستند به‌زودی خواهند مرد یا در جنگ کشته خواهند شد. اما هیچ‌یک از آنان پیشگویی نکرد که بعد از مردن، بار دیگر زنده خواهد شد. عیسی دقیقاً همین کار را انجام داد. او نه تنها مرگ خود را، بلکه زنده شدن خود را نیز پیشگویی کرد. و این یک آزمایش و محک بزرگ بود برای اثبات ادعاهایش. اگر او زنده نمی‌شد، در واقع، تمام ادعاهای قبلی‌اش باطل می‌شد، زیرا ثابت می‌شد که بقیۀ ادعاهایش نیز مانند ادعای زنده شدنش، پوچ و باطل بوده است.

در طول تاریخ بشر بوده‌اند کسانی که ادعای خدایی کرده‌اند. بهترین نمونه‌اش مکاتب مختلف دین هندو است. هندوها معتقدند که خدای نادیدنی گاه به صورت انسان ظاهر می‌شود و در این دنیا زندگی می‌کند. هندوها همین امروز نیز این افراد را همچون خدا می‌پرستند. من این اقبال را داشتم که از یکی از معابد ایشان بازدید به‌عمل آورم. آنچه دیدم به‌راستی که شگفت‌انگیز بود! در جاهای مختلفِ این معبد، مجسمه‌های افرادی قرار داشتند که همچون خدا پرستیده می‌شدند. آخرین آنها در قرن نوزدهم می‌زیست. همۀ این افراد که ادعای خدایی می‌کردند، مردند و مقبرۀ آنها موجود است. فقط قبر یک نفر خالی است و آن، عیسی مسیح است. مسیح به‌راستی زنده شد و همین امر مُهری بود بر درستی تمام ادعاهایش. اگر او طبق پیشگویی خود قیام نمی‌کرد، ثابت می‌شد که بقیۀ ادعاهایش هم باطل بوده است. من که شخصاً به مسیح ایمان دارم و یقین می‌دانم که او پسر خدا و یگانه نجات‌دهندۀ عالم است، به‌خاطر این است که متقاعد شده‌ام مسیح به‌راستی قیام کرد و زنده شد. به‌راستی که مرگ و قیام مسیح بنياد و شالودۀ مسیحیت است!

پولس رسول چه زیبا نتیجه‌گیری کرده، می‌فرماید: “اگر تنها در این زندگی به مسیح امیدواریم، حالِ ما از همۀ دیگر آدمیان رقـّت‌انگیزتر است.” (آیۀ ۱۹). اگر مسیحیانِ واقعی در این دنیا به همه چیز پشت می‌کنند، حتی به خواسته‌های طبیعی خود، به این علت است که به قیامت مردگان ایمان دارند. و اگر به قیامت ایمان دارند، به‌خاطر این است که مسیح قبلاً قیام کرده است.

از همین رو، پولس پیروزمندانه می‌فرماید: “اما مسیح براستی از مردگان برخاسته و نوبر خفتگان (یعنی مردگان) شده است.” (آیۀ ۲۰). این ایمان ما است. این امید ما است. ما به یک پیامبر مرده ایمان نداریم، بلکه به کسی ایمان داریم که طبق پیشگویی خود، زنده شد و قیام کرد و نوبر خفتگان شده است. خدا با زنده کردن مسیح، ثابت کرد که او به‌راستی پسر خدا است که از آسمان به این جهان آمد تا جان خود را فدای انسان کند. او فرمود که خونش گناهان بشر را کفاره می‌کند. او شهید نشد، بلکه داوطلبانه به‌سوی مرگ رفت و هیچ تلاشی برای رهایی خود نکرد، چون می‌دانست که این تنها راه برای آمرزش گناهان بشر است. خدا با زنده کردن مسیح، تمام این امور را ثابت کرد و بر آنها مُهر تأیید زد.

عیسایی که زنده شد، در طول چهل روز بارها خود را به شاگردان و پیروانش ظاهر کرد تا ایشان یقین حاصل کنند که او به‌راستی زنده شده و خداوندگار عالم هستی گردیده است. در پایان این چهل روز، او در مقابل چشمان حیرت‌زدۀ شاگردان خود، زنده به آسمان رفت و بر دست راست خدا نشست. او هم‌اکنون حاضر است تا تمام کسانی را که به مرگ و قیام او ایمان می‌آورند، از همۀ گناهانشان پاک سازد و به آنان تولدی نو ببخشد تا فرزندان خدا گردند. آیا حاضرید سکان کشتی زندگی خود را به دست این خداوندگار زنده بسپارید؟ او پس از زنده شدنش، به شاگردان خود فرمود: “تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من سپرده شده است. پس بروید و همۀ قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر، پسر و روح‌القدس تعمید دهید. و به آنان تعلیم دهید که هرآنچه به شما فرمان داده‌ام، به‌جا آورند. اینک من هر روزه تا انقضای عالم همراه شما میباشم. آمین.” (انجیل متی ۲۸:‏۱۸-‏۲۰).