مسیحیان جهان در آستانۀ برگزاری بزرگترین و مهمترین عید خود هستند. اکثر مردم، و حتی بسیاری از مسیحیان، تصور میکنند مهمترین عید در مسیحیت، عید میلاد مسیح است. اما در سدههای نخستین مسیحیت، عید قیام یا همان زندهشدن مسیح، مهمترین عید به شمار میآمده،
و امروزه نیز کلیساهای مشرقزمین، مانند کلیسای آشوریان ایران و عراق، عید قیام را “عید بزرگ” مینامند و عید میلاد را “عید کوچک”. اما درواقع، همۀ این اعیاد در جای خود، مهم و بزرگ هستند، هم عید میلاد، هم روز مبارک صلیب و هم یکشنبۀ قیام یا رستاخیز. چرا؟ چون اگر میلادی نبود، مرگ و رستاخیزی هم نمیبود. اگر پسر خدا به این دنیا نمیآمد، نه صلیبی به منظور کفارۀ گناهان بشر وجود میداشت، و نه قیام و زندهشدنی. پس مشاهده میفرمایید که هریک از این روزها در جای خود مهم هستند.
از همان روزی که انسان اول، یعنی آدم و حوا، عمداً و آگاهانه از خدا نافرمانی کردند، او نقشه و تدبیر نجات و رستگاری را در باغ عدن اعلام نمود. برای اجرا شدن این تدبیر، لازم نبود خدای پدر هزاران سال بیندیشد که چگونه انسان خطاکار را از گناه و نافرمانی و طغیانش نجات بخشد. یوحنای رسول در کتاب شگفتانگیز مکاشفه، تحت الهام روح مقدس خدا چنین نوشته است: “همۀ ساکنان زمین آن وحش را خواهند پرستید- همۀ آن کسان که نامشان در آن دفتر حیات نیامده که از آنِ آن بره (يعنی عيسی مسيح) است که از بدو آفرینش جهان ذبح شده بود.” (کتاب مکاشفه ۱۳: ۸). پطرس رسول نیز میفرماید: “او (مسیح) پیش از آفرینش جهان انتخاب شد، امّا در این زمانهای آخر برای شما ظهور کرد.” (اول پطرس ۱: ۲۰). طرح نجات از همان آغاز تهیه شد، و دو هزار سال پیش با ولادت عیسای ناصری شروع کرد به جامۀ عمل پوشیدن. و حدود سی سال بعد، بر روی صلیب به اوج خود رسید. و همچنین، در سومین روز از جانفشانی او، با رستاخیز یا همان زندهشدن او، به نقطۀ اوج خود رسید و مُهر تأیید بر آن زده شد. این است طرح و تدبیر خدا برای نجات بشر از طغیان و سرکشی علیه او. باز یوحنای رسول، این بار در انجیل خود میفرماید: “زیرا خدا جهان را آنقدر محبت کرد که پسر یگانۀ خود را داد تا هر که به او ایمان آوَرَد، هلاک نگردد، بلکه حیات جاویدان یابد.” (انجیل یوحنا ۳: ۱۶). این است خلاصه و چکیدۀ طرح نجات الهی.
اما آنچه که به شکل خلاصه بیان کردیم، مشخص نمیسازد که چرا لازم بود عیسای ناصری به صلیب کشیده شود و بعد هم در سومین روز، بار دیگر به زندگی بازگردد. آیا کافی نبود که مسیح، پسر یگانۀ خدا، وارد تاریخ بشر و زندگی انسانی شود تا انسانها را به سوی خدا بازگرداند و با تعالیمش ایشان را به اطاعت از احکام خدا هدایت کند؟ آخر چرا صلیب؟ چرا چنین مرگ هولناکی؟ چرا چنین روشی فجیع برای اعدام؟ در اینجا مهم است یادآوری کنیم که رومیها از این روش اعدام فقط برای کسانی استفاده میکردند که شهروند روم نبودند. حتی برای اعدام هر غیر رومی نیز از روش صلیب استفاده نمیکردند. صلیب روشی بود برای اعدام آن دسته از غیر رومیها که علیه حاکمیت روم سر به شورش میگذاشتند، یعنی این روش اعدام برای جرائم امنیتی و سیاسی بود. لابد حالا میپرسید که مگر عیسای ناصری جرم سیاسی امنیتی داشت که او را به صلیب کشیدند؟ بله، پیلاتُس، فرماندار رومی آن منطقه از سرزمین فلسطین، جرم عیسی را سیاسی تشخیص داد. بزرگان مذهبی یهود که عیسی را به منظور محاکمه نزد پیلاتُس آورده بودند، اظهار داشتند که او ادعای پادشاهی کرده و گفته که “پادشاه یهود” است. در واقع، عنوان “مسیح” نزد یهودیان به پادشاهی اشاره میکرد که از جانب خدا فرستاده شده باشد. گرچه پیلاتُس این اتهام را نپذیرفت و پی برد که این بزرگان مذهبی از روی حسادت، چنین اتهامی بر او وارد ساختهاند، اما ترسید که اگر تن به خواستۀ ایشان ندهد، آنها به شخص امپراطور روم شکایت کنند که فرماندارش در منطقۀ یهودیه، یک شورشی، یک فرد سیاسی را که مدعی پادشاهی شده بود، بهجای محاکمه و اعدام، آزاد ساخته است. و این برای پیلاتُس و آیندۀ سیاسیاش بسیار گران تمام میشد. پس عیسی، این پادشاه آسمانی، با این اتهام که ادعای پادشاهی دنیایی کرده است، به صلیب کشیده شد، روشی که بینهایت زجرآور بود.
امروزه، تصوری که ما از واقعۀ صلیب داریم، فقط بر اساس نقاشیهای قدیمی و فیلمهای امروزی است. تصور میکنیم که عیسی را بر روی صلیبی خوشتراش مصلوب کردند، صلیبی که او بر روی آن راحت و آسوده ایستاده بود تا زمانی که دَم آخر فرابرسد و جان بسپارد. اما در یکصد سال گذشته، باستانشناسان به کشفیاتی دست یافتهاند که نشان میدهد روش اعدام با صلیب، بسیار فجیع بود و شخص را به معنای واقعی کلمه، “زجرکش” میکرد. برخلاف نقاشیها و فیلمها، میخها را در انتهای ساعد، نزدیک به مچ دست فرو میکردند تا استخوانهای این قسمت از ساعد بتواند وزن سنگین بدن را تحمل کنند. پای محکومان را هم از مچ پا با میخهایی طویل به دو طرف چوب صلیب میخکوب میکردند. محکومان در اثر خونریزی و درد چندان زود نمیمردند، بلکه شاید دو تا سه روز نیز زنده میماندند. جوخۀ اعدام هم در مواقع لازم به آنها آب یا آبِ آمیخته به سرکه میدادند تا از تشنگی نمیرند، بلکه تا آنجا که ممکن بود، زنده بمانند و زجرکش شوند و باعث درس عبرت برای کسانی باشند که خیال شورش علیه حاکمیت روم را در سر میپروراندند. جنازۀ آنها را هم به مکانی پرت میکردند که طعمۀ حیوانات و لاشخورها گردند، و به خانوادۀ ایشان اجازۀ دفن نمیدادند.
در ضمن، روش اعدام بهوسیلۀ صلیب، بسیار شرمآور نیز بود. مجرمین را کاملاً عریان به صلیب میکشیدند، برخلاف آنچه در نقاشیها و فیلمها نشان داده میشود. و همچنین، محل خاصی را برای اعدام در نظر میگرفتند که بیرون از دروازۀ شهر و بر سر راه ورود و خروج از آن باشد. به این ترتیب، همه میتوانستند این مجرمین را ببینند و شاید هم ریشخندی به ایشان بزنند.
در این زمینه، صحبت بسیار است، اما برگردیم به علت مصلوب شدن مسیح. چرا لازم بود که او برای کفاره کردن گناهان بشر، تحت چنین شرایطی بمیرد؟ آیا راه دیگری نبود؟ راهی آبرومندانه؟ نه! نبود! میپرسید چرا؟ علت آن را باید در فاجعهآمیز بودن گناهِ آدم و حوا جستجو کرد. خیلیها میگویند چه نیازی بود که یک گناه کوچک، یک نااطاعتی ناچیز، چنین فجایعی در دنیا پدید بیاورد، و لازم شود که مسیح نیز چنین عذابی بکشد؟ گناه آدم و حوا یک نااطاعتی جزئی نبود! گناه ایشان فقط خوردن یک میوه نبود! گناه ایشان طغیان و شورش علیه حاکمیت خدا بود. گناه ایشان پیوستن به جبهۀ شیطان و ارواح خبیث او برضد خدا بود! خدا حاکمیت بر تمام خلقت را به ایشان سپرده بود، اما گویا این برای آنها کافی نبود! ایشان میخواستند، همانند خدا شوند! وسوسۀ شیطان خطاب به حوا چنین بود: “بهیقین نخواهید مرد. بلکه خدا میداند روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز خواهد شد و همچون خدا شناسندۀ نیک و بد خواهید بود.” (کتاب پیدایش ۳: ۴-۵). شیطان دروغ میگفت، و حوا دروغ او را بیشتر از سخن خدا پذیرفت. آدم و حوا نیز مانند شیطان، پذیرفتند که خدا بدخواه ایشان است و به ایشان دروغ گفته است. و از همه بدتر، ایشان خواستند همانند خدا بشوند. این یعنی طغیان و شورش کامل علیه خدا.
اما چرا صلیب لازم بود؟ با تمام آنچه گفتیم، چه دربارۀ رنج صلیب و چه در مورد فجیع بودن گناه اولیه، صلیب چه نقشی در این میان ایفا میکند؟ چرا صلیب؟ ذکر یکیدو جمله کافی است که به ضرورت صلیب، این وسیلۀ ننگآور، برای نجات بشر از گناه و قدرت آن پی ببریم. از یک طرف، آدم و حوا را میبینیم که بهعنوان اولين انسانهای روی اين زمين، کوشیدند خود را به خدایی برسانند! و از طرفی دیگر، مسیح را میبینیم که در آسمان، پیش از ولادتش، پسر خدا و همذات با خدا بود، ولی با این حال، جایگاه الهی و جلال خود را ترگ گفت و انسان شد، و نه فقط این، بلکه بهعنوان انسانی تمامعیار، خود را آنقدر خوار ساخت که مرگی با این خفّت را پذیرفت. یک انسان کوشید به مقام خدایی برسد. یک انسان دیگر، که همذات با خدا بود، خود را تا سرحدّ مرگی خفتآور ذلیل ساخت تا سَرِ یک نسل جدید از انسانها گردد.
ببینید این دو انسان تا چه حدّ با یکدیگر در تضاد و تناقض قرار دارند. انسان اول گناه را وارد جهان ساخت، اما انسان دوم کار او را خنثی کرد تا با خون خود “پادزهر” گناه را فراهم سازد. اکنون هر انسانی در مقابل یک انتخاب حیاتی قرار دارد، انتخاب میان ماندن در نسل انسان اول، یا جدا شدن از آن و ملحق شدن به نسل آدم دوم، یعنی عیسای مسیح. تقدیر ابدی هر انسانی را همین انتخاب رقم میزند. اگر بهخاطر خوشیها و لذات این دنیا و یا بیایمانی، در نسل طبیعی آدم و حوا بمانیم، راه هلاکت و عذاب جاودانی را انتخاب کردهایم. اما اگر حاضر باشیم از هوسها و لذات زودگذر این زندگی دست بشوییم و به نسل نوینی ملحق شویم که مسیح، پسر خدا، فراهم ساخته، آنگاه وارد حیات جاویدان خواهیم شد، حیاتی که از همین الآن آغاز میشود و تا به ابد ادامه خواهد یافت.
چنین بود مفهوم صلیب، و روز جمعةالصلیب که مسیحیان بهزودی آن را گرامی خواهند داشت. اما عید قیام چه؟ مفهوم آن چیست؟ یا به بیانی دیگر، چرا لازم بود خدا پسرش، عیسای مسیح را در سومین روز بعد از مرگش، بار دیگر زنده سازد؟
نخست باید متذکر شویم که واقعۀ قیام یا رستاخیز مسیح فقط به این معنا و مفهوم نیست که “او دوباره زنده شد”. گرچه این جمله درست است، اما کامل نیست. زندگی یا حیاتی که مسيح بعد از رستاخیزش داشت، با زندگی او پیش از جانفشانیاش بسیار تفاوت داشت. او پیش از مردنش، مانند هر انسانی دیگری بود، دقیقاً با همان نقاط ضعف، مانند خسته شدن، احساس گرسنگی، تشنگی و غیره. اما او بعد از رستاخیزش دیگر در قید و بند اینها نبود. گرچه در مقابل چشمان رسولان و سایر پیروانش خورد و نوشید، اما دیگر برای ادامۀ حیات، وابسته به اینها نبود. اگر هم این کارها را در مواقعی انجام داد، فقط به این دلیل بود که نشان دهد “شَبَح” یا “روح” نیست. بدن جدید او گرچه دنبالۀ همان بدن پیش از مرگش بود، اما بدنی جلالیافته و غيرفانی بود، بدنی که در روز قیامت، همگی ما ايماندارانِ به مسيح نیز از آن بهرهمند خواهیم شد. او با این بدن، میتوانست یک لحظه در اینجا باشد، و در لحظهای دیگر فرسنگها دورتر.
اما اگر عیسای مسیح بعد از جانفشانیاش دوباره به زندگی باز نمیگشت، ما چگونه میتوانستیم یقین بیابیم که او بهراستی مسیح موعود بود و هرآنچه در طول زندگی بشریاش گفته بود، درست بودند؟ درست است که او بسیاری را شفا بخشیده بود، و حتی چند تن را نیز زنده کرده بود، اما این کارها را پیش از او، برخی از انبیای یهود نیز انجام داده بودند. اما عیسی یگانه فردی بود که پیشگویی کرد که بعد از مرگش، دوباره زنده خواهد شد. اگر این پیشگویی او تحقق نمییافت، میتوانستیم بهحق به سایر گفتههای او نیز شک کنیم. بسیاری از بزرگان در طول تاریخ، مرگ خود را پیشبینی و پیشگویی کردهاند، اما هیچیک از آنها نگفتند که بعد از مردن دوباره به زندگی باز خواهند گشت. واقعۀ رستاخیز، حقانیّت مسیح را اثبات میکند.
اما یک نکتۀ بسیار مهم دیگر نیز در رویداد رستاخیز وجود دارد. خدای پدر با زنده کردن پسر خود، عیسای مسیح، نشان داد که کار کفارۀ او را پذیرفته است. خدا بر کار نجاتبخش پسرش مُهر تأیید زد. از آن زمان تا کنون و در آينده نيز، هر انسانی که بخواهد از نسل گناهآلود آدم و حوا خارج شود و به نسل پاک و مقدّس مسیح پیوند بخورَد، خدا او را میپذیرد. در اینجا، هر کس باید فقط قدم ایمان بردارد. کار دیگری لازم نیست. مرگ و رستاخیز عیسای مسیح، پادزهر کامل و اثربخش گناه را فراهم ساخته است. این مرگ و رستاخیز، دقیقاً واکسن برضد گناه و قدرت آن است. با پذیرش این واکسن و پادزهر، یکبار و برای همیشه از شرّ گناه و عواقب آن در آتش خاموشیناپذیر دوزخ رهایی مییابیم.
اگر تا کنون خود را واکسینه نکردهاید، این کار را به تعویق نیندازید. شاید دیگر فرصت انجام این کار دست ندهد. اکنون فروتن شويد و با توبه از گناه، قلباً به عیسای مسیح که برصليب مرد، روحاً و جسماً از مردگان قيام نمود و زنده است، ایمان بیاورید و با دعايی صميمانه هدایت زندگی حال و آيندۀ خود را به دستان پُرقدرت و پُرمحبت مسيح خداوند بسپاريد. آمین!