بسياری از مسیحیان در سرتاسر جهان، روز ۲۵ دسامبر را بهمناسبت میلاد عیسای مسیح، پسر خدا از لحاظ روحانی و یگانه نجاتدهندۀ بشر، با شادی جشن میگیرند.
اما آیا ولادت مسیح مانند تولد سایر انسانهاست؟ ما بهمناسبت تولد عزیزانمان جشن میگیریم. این اشخاص هرچقدر برایمان مهمتر باشند، تولد ایشان را باشکوهتر و مفصلتر جشن میگیریم. اما آیا عیسای مسیح نیز برایمان در ردیف یکی از این عزیزان قرار دارد که برای او چنین مفصل، باشکوه و جهانی جشن برپا میکنیم؟ آنهم بعد از حدود دو هزار سال؟ یا اینکه زادروز او همردیف است با سالگرد ولادت سایر پیامبران و بزرگان مذاهب؟ آیا تفاوتی هست میان گرامیداشت سالگرد ولادت این بزرگان و زادروز عیسای مسیح؟
بله، بیتردید و قطعاً تفاوتی هست، آنهم تفاوتی بسیار مهم و اساسی! این تفاوت در تمامی جزئیات پیام نجاتبخش انجیل دیده میشود. ولادت عیسای مسیح با تولد هر انسان دیگری تفاوت دارد، چرا که هویت و شخصیت او با هر انسان دیگری متفاوت است. بر اساس اعتقادات دقیق مسیحیت، مسیح پیش از ولادتش از مریم باکره، در آسمان و نزد خدا وجود داشت. در انجیل، او “کلام” يا “کلمه” نامیده شده است (انجیل یوحنا ۱: ۱). او از جانب خدای پدر، مأمور آفریدن “همه چیز” بود. یوحنای رسول میفرماید: “در آغاز کلام بود و کلام با خدا بود و کلام، خدا بود؛ همان در آغاز با خدا بود. همه چیز به واسطۀ او پدید آمد، و از هرآنچه پدید آمد، هیچ چیز بدون او پدیدار نگشت.” (یوحنا ۱: ۱-۳). پولس رسول در مورد او چنین میفرماید: “او صورت خدای نادیده است.” (کولسیان ۱: ۱۵). واژۀ “صورت” را میتوان “تصویر” نیز ترجمه کرد. به بیانی سادهتر، ما خدا را نمیتوانیم ببینیم، اما آن “کلام” را میتوانیم، همان “کلام” که “صورت” یا “تصویر” خدا بود. هرچه از خدا نادیدنی است، در این “تصویر” قابل دیدن است.
به همین دلیل است که یوحنای رسول بیشتر توضیح داده، میفرماید: “هیچکس هرگز خدا را ندیده است. امّا آن پسر یگانه که در آغوش پدر است، همان او را شناسانید.” (یوحنا ۱: ۱۸). در زبان اصلی که برای نگارش انجیلها بهکار رفته، یعنی در زبان یونانی، کلمهای که “شناسانید” ترجمه شده، هممعنی است با “تفسیر کرد”. این “کلام”، این “صورت”، خدای نادیدنی را برای ما تفسیر کرد، یا به عبارتی سادهتر، “به ما گفت که او چگونه است”.
پس تا اینجا مشاهده کردیم که آن کسی که ما در طول تاریخ، با نام عیسای مسیح شناختهایم، پیش از تولد وجود داشته، در آسمان، در کنار خدای پدر، یا به قول یوحنای رسول، “در آغوش پدر”. اما بههنگام ولادتِ این “کلام خدا”، چه اتفاقی برای او افتاد؟
این نکته را باز یوحنای رسول بهروشنی بیان کرده، میفرماید: “و کلام، انسان شد و در میان ما مسکن گزید.” (یوحنا ۱: ۱۴). منظور چیست از این که میفرماید “کلام، انسان شد”؟ منظور اینست که این “کلام” پیش از ورود به جهان از طریق مریمِ باکره، به همان شکل بود که خودِ خدا بود. یعنی اینکه اگر خدا روح است، او نیز روح بوده است. او با خدا “همذات” بود (فیلیپیان ۲: ۶). یعنی هرچه خدا بود و هست، او نیز همان بود و هست. اما در مقطعی از زمان، طبق تدبیر و نقشۀ عالی خدای پدر، این صورتِ خدا “انسان شد” به این منظور که بشریت را از تباهی گناه نجات بخشد. این نکته را نیز یوحنای رسول به زیبایی تشریح کرده، مینویسد: “زیرا خدا جهان را آنقدر محبت کرد که پسر یگانۀ خود را داد تا هر که به او ایمان آوَرَد هلاک نگردد، بلکه حیات جاویدان یابد.” (یوحنا ۳: ۱۶).
اکنون راز ولادت مسیح کمکم روشن میشود. آن وجودی که از ازل همراه خدا بود، و با خدا “همذات” بود، در مقطعی از زمان از مریم باکره به صورت یک “انسان” متولد گردید. تولد عیسای مسیح و جشن مربوط به آن، به معنی “انسان شدنِ” آن کلام است، آن پسر خدا، همان که “صورت خدا” یا “تصویر خدا” بود. حال به احتمال زیاد، این سؤال مطرح میشود که برای آن وجود یا آن روح که “صورت خدا” بود، بههنگام تولد از مریم باکره و “انسان شدن” او چه اتفاقی افتاد؟ آیا او که همه چیز را پدید آورده بود، اکنون دیگر پدیدآورنده یا خالق نیست؟ آیا “همذات بودن” با خدا را از دست داد؟ آیا فرّ و شکوه آسمانی خود را از دست داد؟
ما مسیحیان به این نکته ایمان و اعتقاد داریم که این پسر خدا، با خدا “همذات” بود. بنابراین، میتوان بهدرستی گفت که او خداوند بود. پس چگونه آن روح که “صورت خدا” بود، آن وجود ازلی که “همذات با خدا” بود، اکنون “انسان شده است”؟ پاسخ به این سؤال بر اساس انجیل، کتاب مقدس مسیحیان، چنین است که آن پسر یگانۀ خدا، از لحظۀ تشکیل نطفهاش در رَحِمِ مریم باکره، هم تماماً خدا بود و هم تماماً انسان. این دو طبیعت در کنار هم قرار گرفتند تا شخصیت واحدی را تشکیل دهند که از آن پس، عیسای مسیح نامیده شد. بعد از بسته شدن نطفه در رَحم مریم باکره، چیزی از خدا بودن او کم نشد، اما این پسر خدا با اراده و اختیار آزاد خود، استفاده از امتیازات و قدرتهای الهی خود را آگاهانه کنار گذاشت تا مانند هر انسان دیگری زندگی کند، بدون گناه. او در مقام انسانی تمام و کمال، میبایست رنجهای زندگی هر بشری را تجربه کند، و حتی در معرض آزمایشها و وسوسهها قرار گیرد. در بخشی از کلام خدا، او “کاهن اعظم” ایمانداران خوانده شده، و در مورد او چنین آمده: “زیرا کاهن اعظم ما چنان نیست که نتواند با ضعفهای ما همدردی کند، بلکه کسی است که از هر حیث همچون ما وسوسه شده است، بدون اینکه گناه کند.” (عبرانیان ۴: ۱۵). اهمیت و نیز مفهوم عید میلاد مسیح فقط این نیست که تولد بنیانگذار مسیحیت را جشن بگیریم و یاد او را گرامی بداریم. اهمیت آن در این است که پسر خدا، همان کسی که با خدا همذات بوده، “انسان شد”، مانند هر انسان دیگری زندگی کرد، متحمل هرگونه رنجی شد، با فجیعترین روش بر صليب کشته شد، و در روز سوم، روحاً و جسماً از مردگان قيام نمود. او در طول زندگی خود بر زمین، تماماً خدا بود و تماماً نیز انسان بود. به همین دلیل، دانشمندان الهیات مسیحی، او را “خدا-انسان” مینامند. این حقیقت که عیسای مسیح، در آن واحد، هم خدا بود و هم انسان، رازی است که انسان خاکی قادر به درکش نیست. چگونه ممکن است آن روح الوهی تبدیل به یک انسان گردد، اما از الوهی بودنش چیزی کم نشود؟ شاید در ابدیت بتوانیم این را بهتر درک کنیم. اما همین نکته که به تولد مسیح مربوط میشود، تأثیر عمیقی بر زندگی روزمرۀ ما دارد، که اکنون به شرح آن میپردازیم.
حال که تمام این جزئیات را بیان کردیم، ببینیم چه پیامی میتوانیم از این حقیقت و واقعیت دریافت کنیم. ما هر سال، دربارۀ یکی از جنبههای همین موضوع پیامی ارائه میدهیم. اما امسال چه پیامی دربارۀ این حقایق میتوان ارائه داد؟ پیام مخصوصِ امسال اینست که خدا با فرستادن پسرش، عیسای مسیح، به ما نشان داد که برای دنیای مادی، و خصوصاً برای انسان ارزشی فراوان قائل است. خدا قطعاً قادر بود برای فراهم ساختن نجات ابدی، از روشی استفاده کند که نیازی نباشد پسرش “انسان شود”. اما او برای انسانی که خلق کرده بود، هم برای روحش و هم برای بدنش، آنقدر ارزش قائل بود که پسر خود را به جهان فرستاد تا انسان شود، مانند هر انسان دیگری متولد گردد، همچون هر بشری متحمل انواع رنجها گردد و با خفّت و خواری بميرد. او حتی طعم تلخ مرگ را چشید، آنهم مرگی خفّتآور و شرمآور.
پیروان برخی از ادیان و مکاتب، تصور میکنند که جهان مادی و نیز بدن انسان، ناپاک و گناهآلود است. گاه بدن انسان به قفس روح تشبیه میگردد، و مرگ را آزادی و رهایی روح تلقی میکنند. اما کتاب مقدس مسیحیان چیز دیگری میگوید. پس از آنکه کار آفرینش به پایان رسید، “خدا هرآنچه را که ساخته بود دید، و اینک بسیار نیکو بود.” (پیدایش ۱: ۳۱). در آفرینش خدا عیب و ایرادی وجود نداشت. چیزی ناپاک و گناهآلود نبود. این نافرمانی و طغیان انسان علیه ارادۀ خدا بود که گناه و ناپاکی را وارد جهان و وارد زندگی انسان کرد. بنابراین، برای رفع این گناه و زدودن این ناپاکی، لازم بود آفرینشی نو صورت گیرد. لازم بود پسر خدا “انسان شود”. و این انسان نو که از همان لحظۀ بستهشدن نطفهاش پاک و بیعیب بود، با زندگی و مرگ و رستاخیز خود، گناه را کفاره کرد. او تاوان گناه بشریت را پرداخت.
اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود. “انسان شدن” پسر خدا، شأن و کرامت دنیای مادی و بدن انسان را بالا میبَرَد. اما درضمن، پسر خدا که مانند یک انسان عادی زندگی کرد، نشان داد که هر انسانی میتواند راه او را بپیماید و شبیه به او شود، و از این طریق، دیگر بدن خود را قفس روح تلقی نکند. ممکن است بپرسید چرا و چطور؟ گاه تصور میشود که اگر عیسای مسیح در طول زندگی زمینی خود گناه نکرد و تسلیم وسوسه نشد، به این دلیل بود که او پسر خدا نیز بود. و چون پسر خدا بود، گناه نکرد و تسلیم وسوسه نشد. چنین تصوری اشتباه است. همانطور که کمی قبل گفتیم، او کاهن اعظمی است که میتواند “با ضعفهای ما همدردی کند”، و “کسی است که از هر حیث همچون ما وسوسه شد”. اگر او به قول معروف، “سوپرمن” بود، انسان شدنش چه فایدهای میداشت. در ضمن، وسوسه شدنش نیز بیمعنا میشد. شیطان که میدانست او پسر خداست، پس اساساً چرا او را وسوسه کرد؟ چون شیطان میدانست که او از قدرت و امتیاز خدا بودن، به میل و ارادۀ خود استفاده نمیکند، پس فرصت را مغتنم شمرد و به سراغش رفت تا بلکه او به دلیل گرسنگی و خستگی مفرط، تسلیم گردد. اما عیسی به این دلیل که عمر خود را از کودکی در عبادت خدا و فراگیری کلام او و نزدیکی جستن به پدر آسمانیاش گذرانده بود، توانست بر گناه غلبه کند و الگویی بگذارد برای هر کسی که بخواهد در این بدن، زندگی مقدسی داشته باشد. کلام خدا در این زمینه میفرماید: “او در ایام زندگی خود بر زمین، با فریادهای بلند و اشکها به درگاه او که قادر به رهانیدنش از مرگ بود، دعا و استغاثه کرد و بهخاطر تسلیمش به خدا مستجاب شد. هرچند پسر بود، با رنجی که کشید اطاعت را آموخت. و چون کامل شد، همۀ آنان را که از او اطاعت میکنند، منشأ نجات ابدی گشت.” (عبرانیان ۵: ۷-۹).
میدانیم که درک جنبههایی از این نکات ممکن است دشوار بهنظر آید. اما جان کلام و لُب مطلب اینست که پسر خدا، آن وجود الهی و همذات با خدا، انسان شد. جشن میلاد مسیح در اصل، به دلیل همین نکات عمیق و حیاتی است. خدا با این کار نشان داد که چقدر برای آفرینش خود ارزش قائل است، خصوصاً برای انسان، طوری که پسرش را فرستاد تا انسان شود. خدا کرامت و منزلتِ انسان را بسیار بالا برد. ما نیز باید برای خود و برای سایر انسانها ارزش قائل باشیم. وقتی از شخصی دیگر رنجیدهخاطر میشویم، وقتی به کسی اهانت میکنیم و او را حقیر میشماریم، بهیاد داشته باشیم که انسان در نظر خدا آنقدر کرامت و ارزش دارد که او پسرش را همچون یک انسان و در بدنی انسانی به جهان فرستاد. حتی اگر شخصی در نظر ما بدکار و شریر باشد، ما اجازۀ اهانت به او را نداریم و مجاز نیستیم به این بهانه، او را تحقیر کنیم و کینه به دل بگیریم، چون پسر خدا مانند یکی از ماها شد.
و نکتۀ دیگر اینست که عیسی که بهعنوان یک انسان، تسلیم وسوسه نشد و گناهی نکرد، برای ما نیز دریچهای از امید گشود تا بدانیم که ما نیز میتوانیم با قدرت خون او و روحالقدس، بر گناه پیروز شویم.
اینست دلیل شادی مسیحیان در روز میلاد مسیح. ما فقط جشن تولد نمیگیریم. ما شادی میکنیم چون خدا پسرش را به جهان فرستاد تا کرامت و شأن انسان را بالا ببرد و به او امیدی مستحکم ببخشد. پس امسال، در روز میلاد مسیح، این حقایق امیدبخش را بهیاد بیاوریم و برای آنها شادی کنیم. میلاد مسیح برای همگی شما امید و قوت روحانی به ارمغان بیاورد. آمین.