مدتی پیش، یک نجوای درونی این فرمایش مسیح را به یادم آورد که میفرمايد: “بیدار شو و آنچه را بازمانده و در آستانۀ مرگ است، استوار گردان! چرا که اعمال تو را نزد خدایم کامل نیافتم.” (مکاشفه ۳: ۲).
این آیه عمیقاً مرا تکان داد. مسیح به مخاطبین خود میفرماید که اعمالشان نزد خدا “کامل” نیست. من در مورد زندگی خودم تأمل کردم. از خود پرسیدم: “آیا اعمال من نزد خدا کامل است؟” البته بدیهی است که در حضور خدا، هیچکس “کامل” نیست. اما به یادم آمد که کتابمقدس در مورد داوود، آن پادشاه و نبی بزرگ، فرمود که او مردی موافق دل خداوند بود. نه اینکه کارهایش هميشه بیعیب و نقص بود، بلکه او خدا را با تمام دلش دوست میداشت و مایل بود، و لااقل میکوشید ارادۀ کامل او را در زندگی خود بجا بیاورد. من چه؟
وقتی به کلام خدا مراجعه کردم، دیدم که خدا آن دسته از بنیاسرائیل را که در بیابان، بتپرستی کرده بودند، از ورود به سرزمین موعود محروم ساخت، زیرا او را “به کمال پیروی نکردند،” (اعداد ۳۲: ۱۱)، یعنی دلشان فقط با خدا نبود، بلکه با امور دنیایی و لذات آن. و بعد، دیدم که خدا در مورد کالیب، یکی از دستیاران برجستۀ موسی، چنین شهادت داد و فرمود: “خداوند را پیروی کامل نمود.” (تثنیه ۱: ۳۶). از خودم پرسیدم: “آیا من خداوند را پیروی کامل مینمايم؟ آیا خدا و ارادۀ او، مهمترین امر در زندگیام هست؟ یا اینکه کمی خدا را پیروی میکنم و کمی هم خواستههای خودم را!” این افکار مرا در مسیر تازهای قرار داد. گمان میکنم همۀ ما نیاز داریم همین سؤالها را از خود بکنیم.