نکتهای که دربارۀ ازدواج و زندگی زناشویی و خانوادگی، از بسیاری از زوجهای غربی میشنوم، زوجهایی که ایماندارِ به مسيح نیستند، این است: “من دیگر به طرف مقابل احساسی ندارم. عاشق شخص دیگری شدهام. پس میروم با کسی زندگی کنم که عاشق او هستم!” این گفته در میان زوجهای ایرانی، در شهرهای بزرگ نیز رواج یافته است. این یکی از دلایل افزایش میزان طلاق در جوامع شهری است.
علت چنین تفکری این است که انسان از طرحی که خدا در آغاز آفرینش مدّ نظر داشت، هزاران فرسنگ دور شده است. ازدواج تبدیل شده به وسیلهای برای ارضای نیازهای جنسی. بسیاری از جوانان نیز در جوامع شهری، به این دلیل ازدواج میکنند که ظاهراً “عاشق” یکدیگر میگردند. غافل از اینکه هیجانات ناشی از این عشقهای رُمانتیک، خیلی سریعتر از آنچه تصور میکنیم، فروکش میکند. طرح اولیۀ خدا این بوده، و هنوز هم هست، که مرد و زن، از طریق پیوند ازدواج، با هم “یک تن” میشوند. در نتیجه، نسبت به هم “تعهد” و “مسئولیت” دارند، حتی وقتی هیجانات اولیۀ عاشقانه از میان میرود. به همین دلیل است که زوج مسیحی، در مراسم ازدواج، در مقابل کشیش و جماعت، به یکدیگر قول میدهند که در فقر و ثروت، در بیماری و تندرستی، در غم و شادی، به یکدیگر متعهد و وفادار بمانند. برای مسیحیان واقعی، ازدواج یک “تعهد” است، یک “مسئولیت” که باید تا پایان عمر به آن عمل کنند.
مظهر خدا، عيسی مسيح، در مورد ازدواج و پيوند زناشویی میفرماید: “پس آنچه را که خدا به هم پيوسته است انسان نبايد جدا سازد” (متی ۱۹: ۶). و پولس رسول، با الهام از روح القدس به زنان و شوهران میفرماید: “ای زنان، تسلیم شوهران خود باشید، همانگونه که تسلیم خداوند هستید . . . ای شوهران، زنان خود را محبت کنید، آنگونه که مسیح نیز کلیسا را محبت کرد و جان خویش را فدای آن نمود،” (افسسیان ۵: ۲۲ و ۲۵).