در این روزها، مسیحیان جهان، روزی را جشن میگیرند که به زبانهای اروپایی، “کریسمس” یا “نوئل” نامیده میشود. این جشن، بمناسبت میلاد عیسای مسیح برگزار میشود.
در این مقاله، ضمن تبریک این روزِ فرخنده، خواهیم کوشید پیامی را که این رویداد مهم برای ما دارد، مورد بررسی قرار دهیم. این پیام دارای جنبه های گوناگونی است و ما هر سال، بر روی یکی از این جنبهها متمرکز میشویم. جنبهای که امسال به آن توجه خواهیم کرد، این است که خدای پدر، با فرستادن پسرش عیسای مسیح، به جهان، “سرِ مار را کوبید”. لابد میپرسید منظور از “مار” چیست، و “کوبیدن سرِ او” چه مفهومی دارد؟ پس شما را به خواندن این مقاله دعوت میکنیم.
کتاب مقدس مسیحیان، در اولین کتابش به نام “پیدایش”، آفرینش آسمانها، زمین، گیاهان، حیوانات مختلف و سرانجام، انسان را شرح میدهد. انسان آخرین موجود زندهای بود که خلق شد. این کتاب در خصوص آفرینش نخستین انسان چنین میفرماید: “خدا انسان را به صورت خود آفرید، او را به صورت خدا آفرید؛ ایشان را مرد و زن آفرید. خدا ایشان را برکت داد، و خدا بدیشان فرمود: بارور و کثیر شوید و زمین را پُر سازید و بر آن تسلط یابید. بر ماهیان دریا و بر پرندگان آسمان و بر هر جانداری که بر زمین حرکت میکند، فرمان برانید . . . و خدا هرآنچه را که ساخته بود دید، و اینک بسیار نیکو بود.” (کتاب پیدایش ۱: ۲۷-۲۸ و ۳۱). بله، جهانی که خدا ساخته بود، “بسیار نیکو” بود. در آن گناهی نبود و ظلم و ستم و بیعدالتی وجود نداشت و از بلاهای طبیعی هم خبری نبود.
حتماً میپرسید که اگر خلقت خدا “بسیار نیکو” بود، پس چرا در تمام طول تاریخ بشر و در هر گوشهای از جهان، اینقدر درد و رنج و مصیبت و ظلم و بیعدالتی هست؟ پاسخ اینست که انسان اولیه، همان آدم و حوا، دست به عملی زدند که آن جهانِ “بسیار نیکو” را از حالت اصلی خود بیرون آورد. تشریح این عمل و عواقب آن، یکی از جنبههای مهم پیام میلاد مسیح را تشکیل میدهد.
خدا در حکمتش به آدم چنین دستور داد: “تو میتوانی از هر یک از درختان باغ آزادانه بخوری؛ اما از درخت شناخت نیک و بد زنهار نخوری، زیرا روزی که از آن بخوری بهیقین خواهی مرد.” (پیدایش ۲: ۱۶-۱۷). بحث دربارۀ “درخت شناخت نیک و بد” و علت این حکم خدا، از حوصلۀ این مقاله خارج است. آنچه قطعی است، اینست که پای مسألهای حیاتی در میان بوده و آدم و حوا میبایست از این دستور خدا اطاعت میکردند. در این صورت، همۀ امور مطابق طرح و تدبیر اولیۀ خدا که “بسیار نیکو” بود، پیش میرفت. اما بدبختانه چنین نشد.
در فصل سوم از همین کتاب، میخوانیم که شیطان از طريق مار، به سراغ حوا رفت تا او را به نافرمانی از دستور خدا ترغیب کند؛ و به او گفت: “آیا خدا براستی گفته است که از هیچیک از درختان باغ نخورید؟” ملاحظه کنید شیطان چگونه دستور خدا را تغییر داد. خدا فرموده بود که فقط از “یک” درخت نخورند، اما شیطان آن را عوض کرد و گفت “از هیچیک از درختان.” شگرد شیطان همیشه این بوده و هست که از بخشی از حقیقت استفاده کند و آن را با دروغ بیامیزد و اينطور، انسان را بفریبد. حوا در پاسخ او گفت: “از میوۀ درختان باغ میخوریم، اما خدا گفته است، از میوۀ درختی که در وسط باغ است مخورید و بدان دست مزنید، مبادا بمیرید.” اکنون به شگرد بعدی شیطان توجه کنید: “مار به زن گفت: بهیقین نخواهید مرد. بلکه خدا میداند روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز خواهد شد و همچون خدا شناسندۀ نیک و بد خواهید بود.” دومین شگرد شیطان این بود که خدا را نه فقط دروغگو جلوه دهد، بلکه او را بدخواه انسان معرفی کند. در واقع، شیطان میخواست حوا را متقاعد سازد که پیروی از احکام خدا، مانع پیشرفت ایشان است. شیطان همین شگرد و حیله را امروز نیز بهکار میبرد.
آدم و حوا دروغ و فریب شیطان را پذیرفتند و از خدا نافرمانی کردند. جای آن نیست که به عمق فاجعۀ این نااطاعتی بپردازیم، اما آنچه برای این مقاله مهم است، مجازاتی است که خدا برای “مار” یا همان شیطان مقرر فرمود: “چون چنین کردی . . . میان تو و زن، و میان نسل تو و نسل زن، دشمنی میگذارم؛ او (یعنی نسل زن) سر تو را خواهد کوبید و تو پاشنۀ وی (یعنی نسل زن) را خواهی زد.” این جمله که جزئی از مجازات شیطان است، پیام میلاد مسیح برای امسال است.
خدا به شيطان فرمود که “میان تو و زن، و میان نسل تو و نسل زن، دشمنی میگذارم.” از آن زمان به بعد، شیطان به وسوسه کردن و فریب دادن انسانها مشغول بوده است. انسانها نیز با رغبت از او پیروی میکنند و خواستههای او را بهعمل میآورند، و در قلمروِ تاریک گناه به سر میبرند. اما سؤالی که پیش میآید، اینست که چرا این دشمنی میان شیطان و “زن” گذاشته شده است؟ چرا خدا نفرمود میان “تو و مرد و زن”؟ خودِ این سؤال ما را به سوی مقصود خدا و در نتیجه، پیام میلاد مسیح هدایت میکند.
کودک همیشه در اثر رابطۀ یک مرد و یک زن به وجود میآید. اما گویا مقصود این فرمایش خدا اینست که کسی که “سر شیطان را خواهد کوبید”، از “نسل زن” خواهد بود، یعنی نه از نسل یک مرد و یک زن، بلکه فقط از “یک زن”. خدا بهتدریج، در طول تاریخ، از طریق انبیای قوم بنیاسرائیل، حقایق بیشتری را در این زمینه آشکار فرمود. ما در این مختصر، قادر نیستیم تمام حقایقی را که خدا مکشوف ساخته، بیان کنیم. اما یکی از آنها، از همه روشنتر است. این حقیقت را خداوند از زبان اشعیای نبی بیان فرمود که حدود 7۰۰ سال پیش از میلاد مسیح میزیست. خداوند فرمود: “اینک باکره آبستن شده، پسری خواهد زاد و او را عِمانوئیل نام خواهد نهاد.” (اشعیا ۷: ۱۴). این حقیقت شگرفی است! یک “باکره” آبستن خواهد شد، یعنی باردار شدن بدون رابطه با شوهر! این همان “نسل زن” است! کسی که از یک دختر باکره، بدون رابطه با مردی، به دنیا میآید! چنین کسی است که میبایست “سرِ مار را بکوبد”، کسی که میبایست انسان را از تاریکی گناه بیرون بکشد.
انبیای مختلفِ قوم یهود پیشگوییهای بسیاری دربارۀ چنین نجاتدهندهای کرده بودند. قوم یهود یا همان بنیاسرائیل، قرنها منتظر ظهور این نجاتدهنده بودند. تا اینکه حدود دو هزار سال پیش، در شهر کوچکی در سرزمین فلسطین، به نام ناصره، جبرائیلِ فرشته بر دوشیزهای باکره، به نام مریم، پدیدار گشت. مریم نامزدی داشت به نام یوسف، ولی هنوز با هم ازدواج نکرده بودند. جبرائیل به او مژده داد که روحالقدس نطفهای در بطن او قرار میدهد و او پسری خواهد زایید که باید نامش را عیسی بگذارد. تلفظ نام عیسی در زبان عبری (یعنی زبان یهودیان)، “یشوعه” است، یعنی “خداوند نجاتدهنده است”.
چون یوسف، نامزد مریم، از بارداری او آگاهی یافت، پنداشت که مریم مرتکب زنا شده است. انجیل در این زمینه چنین میفرماید: “مریم، مادر عیسی، نامزد یوسف بود. امّا پیش از آنکه به هم بپیوندند، معلوم شد که مریم از روحالقدس آبستن است. از آنجا که شوهرش یوسف مردی پارسا بود و نمیخواست مریم را رسوا کند، بر آن شد که بی سر و صدا از او جدا شود. امّا چون این تصمیم را گرفت، به ناگاه فرشتۀ خداوند در خواب بر او ظاهر شد و گفت: ای یوسف، پسر داوود، از گرفتن زن خویش مریم مترس، زیرا آنچه در بطن وی قرار گرفته، از روحالقدس است. او پسری به دنیا خواهد آورد و تو او را عیسی خواهی نامید، زیرا او قوم خود را از گناهانشان نجات خواهد بخشید.” (متی ۱: ۱۸-۲۱). متی سپس میافزاید: “این همه رخ داد تا آنچه خداوند به زبان نبی گفته بود، به حقیقت پیوندد که: باکره آبستن شده، پسری به دنیا خواهد آورد و او را عِمانوئیل خواهند نامید، که بهمعنی خدا با ما است.” (آیات ۲۲-۲۳).
به این ترتیب، مجازات شیطان شروع کرد به جامۀ عمل پوشیدن. “نسل زن” به دنیا آمد، یعنی کسی که بدون پدر جسمانی مولود گردید. اینست پیام امسالِ کریسمس یا عید میلاد مسیح: اینکه “نسل زن به دنیا آمد تا سر مار را بکوبد.” آن هنگام که عیسی، این “نسل زن” در حدود سی سالگی، رسالت خود را آغاز کرد، موعظه کرده میفرمود: “توبه کنید، زیرا پادشاهی آسمان نزدیک است!” (متی ۴: ۱۷). متی در تشریح این امر میفرماید: “این واقع شد تا کلام اشعیای نبی به حقیقت پیوندد که گفته بود: دیار زبولون و نـفتالی، راه دریا، فراسوی اردن، جلیلِ ملتها؛ مردمی که در تاریکی به سر میبردند، نوری عظیم دیدند، و بر آنان که در دیار سایۀ مرگ ساکن بودند، روشنایی درخشید.” (متی ۴: ۱۴-۱۶).
عید میلاد مسیح یادآور تحقق مجازاتی است که خدا برای شیطان مقرر فرموده بود. مسیح آمد تا بر روی صليب و با مرگش، “سر مار را بکوبد”، و نه فقط این، بلکه آنانی را که تحت فرمانروایی این “مار” یا شیطان، در “تاریکی” و “در دیار سایۀ مرگ ساکن بودند”، رهایی بخشد. در ادامه متی میفرماید: “بدینسان، عیسی در سرتاسر جلیل میگشت و در کنیسههای ایشان تعلیم میداد و بشارتِ پادشاهی را اعلام میکرد و هر درد و بیماری مردم را شفا میبخشید . . . و مردم همۀ بیماران را که به انواع امراض و دردها دچار بودند، و نیز دیوزدگان و مصروعان و مفلوجان را نزدش میآوردند و آنان را شفا میبخشید.” (متی ۴: ۲۳-۲۴).
بله، کوبیده شدنِ سرِ مار آغاز شده بود. روشنایی شروع کرده بود به تابیدن بر آنانی که در تاریکیِ گناه به سر میبردند. یوحنا میفرماید: “در او حیات بود و آن حیات، نور آدمیان بود. این نور در تاریکی میدرخشد و تاریکی آن را درنیافت.” (یوحنا ۱: ۴-۵). همچنین میفرماید: “آن که در گناه زندگی میکند از ابلیس است، زیرا ابلیس از همان آغاز گناه کرده و میکند. از همین رو پسر خدا ظهور کرد تا کارهای ابلیس را باطل سازد.” (رسالۀ اول یوحنا ۳: ۸). و کمی بعد، میافزاید: “ما میدانیم که هر که از خدا مولود شده است، در گناه زندگی نمیکند، بلکه آن مولودِ خدا (یعنی عیسی، پسر خدا) او را حفظ میکند و دست آن شریر (یعنی شیطان) به او نمیرسد. ما میدانیم که از خدا هستیم و تمامی دنیا در آن شریر (یعنی شیطان) لمیده است.” (رسالۀ اول یوحنا ۵: ۱۸-۱۹).
اکنون بر ماست که تصمیم بگیریم در کدام قلمرو زندگی کنیم. آیا دوست داریم بهخاطر لذات گناهآلود و نفسانی، در قلمروِ “مار” زندگی کنیم، در “دیار سایۀ مرگ”، در مسیری که منتهی به عذاب جاودانی میگردد، همان مسیری که آن “مار” میپیماید و خودش نیز به آن عذاب دچار خواهد شد؟ آیا مایلیم مانند “تمامی دنیا باشیم که در آن شریر لمیده است”؟ یا اینکه مایلیم به سوی نور بیاییم، به سوی “نسل زن”، نزد عيسی مسيح، که با مرگ خود بر صليب، سرِ مار را کوبيد، سپس از مردگان قيام نمود و زنده است و هر که به او ايمان بياورد از قلمرو شيطان آزاد می شود و حيات جاوديدان می يابد”؟
یوحنا پیام میلاد مسیح را اینچنین خلاصه کرده، میفرماید: “این است پیامی که از او شنیدهایم و به شما اعلام میکنیم: خدا نور است و هیچ تاریکی در او نیست. اگر بگوییم با او رفاقت داریم، حال آنکه در تاریکی گام میزنیم، دروغ میگوییم و به راستی عمل نمیکنیم. امّا اگر در نور گام برداریم، چنانکه او در نور است، با یکدیگر رفاقت داریم و خون پسر او عیسی ما را از هر گناه پاک میسازد.” (رسالۀ اول یوحنا ۱: ۵-۷). خودِ مسیح نیز فرمود: “من نور جهانم. هر که از من پیروی کند، هرگز در تاریکی راه نخواهد پیمود، بلکه از نورِ زندگی برخوردار خواهد بود.” (انجیل یوحنا ۸: ۱۲).
تصمیم شما چیست؟ اگر با خواندن این مطالب، پی بردهاید که در قلمروِ “مار” که قلمروِ تاریکی است، به سر میبرید، بدانید که “سر مار کوبیده شده است”. اکنون میتوانید بوسيلۀ ايمان به عيسی مسيح خداوند، نجات دهندۀ بشر، وارد قلمروِ “نسل زن” بشوید، قلمروِ نور و حیات جاویدان. اگر هم قبلاً وارد قلمرو نور و “نسل زن” شدهاید، در این ایام مقدس، بار دیگر عهد خود را با عيسی مسیح، تجدید کرده، استحکام بخشید.
زادروز عیسای مسیح بر همه خجسته باد. آمین.