عید میلاد مسیح، یا کریسمس به انگلیسی، و نوئل به زبان فرانسه، فرامیرسد. پس مناسب است تأملی بر مفهوم این عید داشته باشیم.
چند روز پیش، در محفلی روحانی، خانم جوانی از من پرسید که چرا خدا اجازه میدهد بشر دچار این همه مصیبت باشد. چرا در بعضی نقاط جهان، بلایای طبیعی رخ میدهد و هزاران نفر کشته یا بیخانمان میشوند؟ چرا خدا اجازه میدهد در بعضی کشورها، کودکان از گرسنگی و سوء تغذیه رنج ببرند؟ در پاسخ، برای او توضیح دادم که ما در دنیایی سقوطکرده زندگی میکنیم. گناه آدم و حوا، یک نافرمانی کوچک نبود، بلکه فاجعهای بزرگ بود. ایشان میخواستند مانند خدا، دانای کل شوند. ایشان علیه خدا طغیان کردند و به جبهۀ دشمن، یعنی شیطان پیوستند. به همین جهت، از نظر روحانی مردند و این مرگ روحانی گریبانگیر تمام نسلشان گردید و تا به امروز نیز گریبانگیر بشر است. همچنین، خدا بهسبب این طغیانِ فاجعهآمیز، زمین را لعنت کرد. دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم، دیگر از هیچ نظر، آن دنیایی نیست که خدا خلق کرده بود، دنیایی که از هر جهت نیکو بود. همۀ این مصائب از این امر ناشی میشود.
اما این خانم، در مقابل پاسخ من، سؤال ديگری مطرح کرد. پرسید: “مگر خدا قادر مطلق نیست؟ پس چرا مانع نشد که آدم و حوا اینگونه طغیان کنند و ما امروز دچار اینهمه مصیبت شویم و رنج بکشیم؟”. گوئيا اين خانم به اين واقعيت توجه نداشت که خدا انسان را با ارادۀ آزاد آفريد و انسان با اراده و ميل خودش نسبت به خدا گناه کرد، و البته گناه آدم و حوا نتايج بدی را نيز به همراه داشت. اما آنچه خدا برای انسانِ گناهکار انجام داد اين بود که او ابتدا وعدۀ ظهور نجات دهنده را به آدم و حوا داد و بعد در زمانی که مناسب دانست خودش به جهان آمد و در رنج ما شریک شد!
پیام کریسمس همین است: ما خدایی داریم که در رنج بشر شریک شد! خدای ما، خدایی نیست که آن بالا نشسته باشد و فقط نظارهگر مصائب بشری و رنجهای او باشد. او از طریق پسرش، عیسی مسیح، وارد جهان گردید و همچون انسان زیست، همچون انسان رنج برد، و همراه ما اشک ریخت. این است پیام کریسمس. این است پیامی که عید میلاد مسیح دارد.
مردم، در اکثر نقاط جهان، کریسمس را جشن میگیرند، بیآنکه بدانند در چنین روزی چه اتفاقی افتاد. اما مسیحیانِ معتقد میدانند که این روز را به مناسبت میلاد مسیح جشن میگیرند. این روز یادآورِ گام نهادن پسر خدا در جهان خاکی است. یادآور این است که “خدا جهان را آنقدر محبت کرد که پسر یگانۀ خود را داد تا هر که به او ایمان آوَرَد هلاک نگردد، بلکه حیات جاویدان یابد.” (انجیل یوحنا ۳:۱۶). بله، خدا جهان را دوست میدارد. هر یک از ما برای او بسیار عزیز هستیم. این محبت آنقدر زیاد بود که او آخرین کاری را که میتوانست بکند، انجام داد. او خودْ نمیتوانست قدم به این جهان مادی بگذارد، زیرا خدا غیرمادی است و هیچکس قادر نیست او را ببیند. اما او “جگرگوشۀ” خود را به این جهان فرستاد، ارزشمندترین کسی را که داشت. او “پسر یگانۀ” خود را به جهان فرستاد.
نویسندۀ رساله به عبرانیان، به خوانندگان یهودیتبار خود چنین مینویسد: “در گذشته، خدا بارها و از راههای گوناگون بهواسطۀ پیامبران با پدران ما سخن گفت، اما در این زمانهای آخر، بهواسطۀ پسر خود با ما سخن گفته است، پسری که او را وارث همه چیز مقرر داشت و بهواسطۀ او جهان را آفرید.” (رساله به عبرانیان ۱:۱-۲). همانطور که این نویسنده تحت الهام روحالقدس فرموده، خدا به این اکتفا نکرد که برای هدایت بشر، پیامبرانی بفرستد. او خودش قدم به پیش گذاشت و در شخص پسرش، عیسی مسیح، به این جهان آمد و در رنج و مصیبت بشر شریک شد. ما خدایی نداریم که در رنج آفریدگان خود شریک نشود. خدای ما با ما اشک ریخت.
همان نویسنده، سخن خود را دربارۀ پسر خدا ادامه داده، میفرماید: “او فروغِ جلالِ خدا و مظهر کامل ذات اوست،” (آیۀ ۳). بله، عیسی مسیح، پیش از این که وارد این جهان شود، نزد خدا وجود داشت و به فرمودۀ این آیه، “فروغ جلال خدا” بود، درخشش جلال خدا. او همچنین “مظهر کامل ذاتِ” خدا بود. هرچه خدا بود، او نیز همان بود. به همین جهت است که میدانیم خدای ما در رنجهای ما شریک شده است.
نویسنده، در دنبالۀ همین آیۀ سه میفرماید: “او پس از پاک کردن گناهان، بهدست راست مقام کبریا در عرش برین بنشست.” عیسی مسیح، این فروغ جلال خدا و مظهر کامل ذات او، آمده بود تا نه فقط نشان دهد که خدا نیز با انسان اشک میریزد، بلکه آمده بود تا چارهای برای گناهان بشر فراهم سازد. او وسیلهای مهیا کرد تا گناهان ما را پاک سازد. اما چگونه؟
پولس رسول این نکته را شرح داده، میفرماید: “او که همذات با خدا بود، از برابری با خدا به نفع خود بهره نجست، بلکه خود را خالی کرد و ذات غلام پذیرفته، به شباهت آدمیان درآمد. و چون در سیمای بشری یافت شد خود را خوار ساخت و تا به مرگ، حتی مرگ بر صلیب مطیع گردید.” (رساله به فیلیپیان ۲:۶-۸). پولس نیز با نویسندۀ رساله به عبرانیان همصدا شده، میفرماید که مسیح با خدا همذات بود. او از ازل با خدا بود. اما او از این “برابری” به نفع خود بهره نجست، یعنی آن را غنیمتی نشمرد که بخواهد آن را به هر قیمتی برای خود نگاه دارد، بلکه میفرماید که “خود را خالی کرد”. وقتی مسیح جلال الهی خود را در آسمان ترک میگفت تا در چنین روزهایی به این جهان بیاید، خود را از جلال و شکوه الهی خود “خالی کرد”، یعنی آنها را کنار گذاشت. او “ذات غلام پذیرفت”، یعنی به صورت یک طفل به دنیا آمد، طفلی که برای همۀ نیازهای خود “وابسته” به والدین خویش بود. او “به شباهت آدمیان درآمد”.
اما رسالت مسیح به همینجا خاتمه نیافت. میفرماید: “چون در سیمای بشری یافت شد خود را خوار ساخت.” عیسی مسیح در جلال و شکوه آسمانیاش وارد این دنیای خاکی نشد، بلکه به صورت نوزادی وابسته، نه در کاخ پادشاهان، جایی که پرستاران، او را شستشو دهند و از مادرش پرستاری کنند، بلکه گهوارهاش آخور گوسفندان بود. حتی در مسافرخانه نیز برایش جایی نبود. مریم و نامزد او یوسف، از ناصره، در ناحیۀ جلیل، به بیتلحم در ناحیۀ یهودیه آمده بودند تا در سرشماری رومیها ثبتنام شوند. ایشان در واقع، در بیتلحم غریب بودند. عیسی مسیح نه تنها گهوارهاش یک آخور بود، بلکه در غربت نیز وارد این جهان شد. او “خود را خوار ساخت”.
اما باز این انتهای ماجرا نیست. سرزمین فلسطین، زادگاه مسیح، در آن روزگار در اشغال رومیها بود. ایشان با پنجهای آهنین بر یهودیان حکمرانی میکردند. مسیح، پسر خدا، در یک سرزمین اشغالشده چشم به جهان گشود، در میان قومی تحت ستم! اینها چقدر با صحنههای شاد و پُرزینت که در این ایام کریسمس در کوچه و بازار میبینیم تفاوت دارد! وقتی مسیح قدم به این جهان میگذاشت، از این زینتآلات و زرق و برقها خبری نبود! او “خود را خوار ساخت”.
مریم، مادر عیسی، و یوسف، افراد فقیری بودند. آنها وقتی چند هفته پس از ولادت عیسی، برای اجرای آیینهای طهارت به معبد بزرگِ شهر اورشلیم رفتند، میبایست به خدا قربانی تقدیم کنند. طبق دستور شریعت موسی، ایشان میبایست برهای یکساله بهعنوان قربانی تقدیم میکردند. اما در شریعت آمده بود که اگر زن و شوهری فقیر باشند، میتوانند بهجای بره، دو قمری یا دو جوجه کبوتر تقدیم کنند (کتاب لاویان ۱۲:۸). عیسی نه تنها در کاخ پادشاهان و بزرگان به دنیا نیامد، و نه تنها گهوارهاش آخور گوسفندان بود، بلکه خانوادهای فقیر نیز داشت. او مانند بسیاری از ما، در فقر و نداری بزرگ شد. او زندگی سختی را پشت سر گذاشت. خدای ما خدایی است دردآشنا. او در رنجهای ما شریک شده است.
اما فداکاری پسر خدا به این نیز ختم نمیشود. پولس در ادامه میفرماید: “و تا به مرگ، حتی مرگ بر صلیب مطیع گردید.” عیسی مسیح، پسر خدا، کسی که فروغ جلال خدا و مظهر کاملِ ذات او بود، مرگ را با آغوش باز پذیرفت. اما نه مرگی ساده و طبیعی، بلکه مرگِ بر صلیب. خودِ رومیها اقرار میکردند که اعدام بهوسیلۀ صلیب، شرمآورترین و دردناکترین نوع اعدامها است. این را یک مورخ رومی نوشته است. رومیها معمولاً هیچگاه یک شهروند رومی را با صلیب اعدام نمیکردند. اعدام با صلیب مخصوص بردگان شورشی بود، کسانی که علیه اقتدار روم قیام میکردند. شخصِ اعدامی را کاملاً برهنه بر صلیب میخکوب میکردند یا با طناب به آن میبستند و او را به حال خود رها میکردند تا جان بکـَنـَد. در چنین حالتی، شخص ممکن بود دو یا سه روز از صلیب آویزان باشد. پاهای او را نیز یا به صلیب میخکوب میکردند یا تیر چوبی کوچکی زیر پایش نصب میکردند تا بتواند وزن بدن خود را بالا بکشد و تنفس کند. محل اعدام را نیز در جادهای پررفت و آمد تعیین میکردند تا رهگذران بتوانند ببینند سرنوشت قیام علیه اقتدار روم چیست.
عیسی را نیز به همین شکل مصلوب کردند. او با شرمآورترین وضعی، در مقابل انظار همه، برهنه بر صلیب میخکوب شده بود. رهگذران و بزرگان قوم یهود او را مسخره میکردند و میگفتند که اگر همان مسیح موعود و پسر خدا است، از صلیب پایین بیاید. آبروریزی از این بیشتر امکان نداشت. به همین جهت است که پولس رسول با تأکید میفرماید که “حتی مرگ بر صلیب”.
اما عیسی در اثر ضربات هولناک تازیانه که صبح همان روز بر بدن مبارکش نواخته بودند و خونریزیهایی که کرده بود، شش ساعت بیشتر بر روی صلیب زنده نماند. باید بدانیم که تازیانۀ رومیها فقط از چرم ساخته نمیشد، بلکه قطعات سرب یا استخوان به تسمههای تازیانه وصل میکردند که هر ضربۀ آن میتوانست جراحات عمیقی در گوشت بدن ایجاد کند. خدای ما خدایی است که پسر خود را فرستاد تا با فجیعترین مرگ جان بسپارد. خدای ما در رنج ما شریک شده است.
عیسی، پسر خدا، به این شکل تاوان گناهان ما را پرداخت کرد. آدم و حوا کوشیدند مانند خدا شوند، و ما نیز که از نسل ایشان هستیم، میکوشیم به بالاترین درجه برسیم، تا به حد خدایی. فکر نکنید که من و شما جز این هستیم و تفاوت داریم. اگر میدان به دست ما هم بیفتد، ما نیز خواهیم کوشید به حد خدایی برسیم و سرنوشت یک ملت را در دست خود بگیریم. این را در طول تاریخ و در زندگی مملکتداران دیدهایم و میبینیم. اگر انسان میکوشد به خدایی برسد، خدا در شخص پسر خود، عیسی مسیح، خود را به حد انسان پایین آورد. و نه تنها به حد انسانی عادی، بلکه انسانی که حاضر شد چنین بیآبرویی و خفتی را تحمل کند. او با این فداکاری خود، پادزهر گناه ما را فراهم ساخت. خدای ما در شخص عیسی مسیح، پسرش، تلاش نافرجام آدم و حوا، و هر انسانی را، واژگون ساخت و به این طریق، پادزهر گناه و شرارت را تدارک دید. خدای ما خدایی است که در رنج انسان شریک شده است.
اما کار خدای ما در این نقطۀ فاجعهآمیز به پایان نرسید. او در روز سوم، عیسی را زنده کرد. عیسی از میان مردگان برخاست و خود را بارها زنده به پیروانش نشان داد. به این ترتیب، خدا مُهر تأییدی زد بر تمام ادعاهای عیسی و نیز بر فداکاری او بر روی صلیب برای تدارک کفارۀ گناهان. خدا عیسی را سرافراز ساخت و تمامی قدرت را در آسمان و زمین به او بخشید (ر.ک. انجیل متی ۲۸:۱۸). پولس نیز سخن خود را ادامه داده، در این باره میفرماید: “پس خدا نیز او را بهغایت سرافراز کرد و نامی برتر از همۀ نامها بدو بخشید، تا به نام عیسی هر زانویی خم شود، در آسمان، بر زمین و در زیر زمین، و هر زبانی اقرار کند که عیسی مسیح خداوند است،” (رساله به فیلیپیان ۲:۹-۱۱).
همین است پیام واقعی کریسمس! اکنون ما در مقابل یک تصمیم بزرگ قرار داریم. یا میتوانیم این پیام را بپذیریم و قلب خود را به روی این مسیح که اینچنین در رنجهای ما شریک شد، بگشاییم و او را بهعنوان منجی و خداوندگار زندگی خود بپذیریم، یا میتوانیم به سؤالهای خود ادامه دهیم و تا ابد از خود و از دیگران بپرسیم که چرا خدا از همان ابتدا جلوِ گناه آدم و حوا را نگرفت! آیا شما پیام کریسمس را میپذیرید؟