در گذشته، زخم، نشانی از قدرت یک مرد بود. این زخمها نشان میدادند که او تجربۀ شرکت در نبردهایی بزرگ را داشته و از آنها سربلند بیرون آمده است.
هیچ جنگاوری پس از پیروزی، نه تنها زخمهایش را پنهان نمیکرد، بلکه با افتخار آن را به دیگران نشان میداد و روایت دلاوری و پیروزیهایش را برای اطرافیانش بازگو میکرد. هیچ سلحشوری بدون زخم و کوفتگی از نبرد بازنمیگردد، مگر آن دسته که بزدل و ترسو هستند و از ترس مواجهه با دشمن، خود را در سوراخی پنهان میکنند!
ما ايماندارانِ به مسيح و پيروان او نیز بهعنوان فرزندان خدا در این جهان، درگیر نبردی عظیم هستیم. البته جنگ ما با جسم و خون و انسانها نیست، بلکه نبردی روحانی عليه شيطان و ارواح شرير است. پس به خاطر داشته باشيم که مانند هر میدان نبرد دیگری، این نبرد نیز پر از خستگی، بیخوابی، فشار، زخم و رنج و کوفتگی است. اما جای زخمهای ما، نه نشانۀ شکست و شرمساری و تلخی، بلکه نشانی از افتخار و پیروزی و عاملی برای شادمانی است. به همین دلیل، پولس رسول میفرماید: “من در بدن خود داغهای عيسی را دارم” (غلاطيان ۶: ۱۷). “از همين رو، در ضعفها، دشنامها، سختيها، آزارها و مشکلات، بهخاطر مسيح شادمانم، زيرا وقتی ناتوانم، آنگاه توانايم.” (دوم قرنتیان ۱۲: ۱۰).