زندگی داوودِ پادشاه بسیار الهامبخش است. بسياری او را با ماجرای معروف شکست دادن يک غول و جنگجوی متعلق به سپاه دشمن، به یاد میآورند که نامش جُلیات بود.
در این ماجرا، جوانی گمنام و بهظاهر بدون هیچ تجربۀ جنگی، داوطلب نبردِ تن به تن با کسی میشود که کل سپاه اسراییل را به وحشت انداخته بود. داوود با اعتماد به خداوند، بدون زره و سلاح جنگی، تنها با قلابسنگی در دست و چند سنگ دستچین، وارد کارزار میشود و بدون ترس از رجزخوانی حریف، بهسادگی او را مغلوب میکند.
آیا واقعاً داوود بیتجربه بود؟ آیا این نخستین نبرد زندگیاش بود؟ آیا شانس با او یار بود؟ خیر! او بهعنوان چوپان، برای حفاظت از گلهاش، با شیر و خرس درآویخته و توکل بر خداوند را آموخته بود. او در خلوت خود، جایی که فقط گوسفندان شاهد آن بودند، فن جنگ و اعتماد بر خداوند را تمرین کرده بود.
ما ايماندارانِ به مسيح نیز امروز درگیر نبردهایی هستیم که بهظاهر هیچ افتخاری برایمان بههمراه نمیآورند. در مکانهایی خدمت میکنیم که کسی شاهد آن نیست. آزار و شکنجههایی را متحمل میشویم که در هیچ خبرگزاریای پخش نمیشود. اما این مراحل پنهان و بهظاهر بیپاداش، ما را برای نبردهایی بزرگ و پیروزیهایی شگفتانگیز و جلال و شکوهی که در آينده نصيبمان خواهد شد، آماده میکنند. “زيرا جنگ ما با انسان نيست، بلکه ما عليه . . . نيروهای شيطانی در آسمان در جنگ هستيم.” (افسسيان ۶: ۱۲).