دیروز، داستانی میخواندم. میگفت، پیرمردی که ديد چشمانش ضعيف بود، زیر نور چراغ خیابان، بهدنبال چیزی میگشت. دو جوان از آنجا رد میشدند. پیرمرد را دیدند، بهسراغش رفتند و از او پرسیدند:
“چیزی گم کردهاید؟ آیا کمکی از دست ما برمیآید؟” پیرمرد نگاهی کرد و با خوشحالی از این که کسی به کمکش آمده، گفت: “بله، تمام دارایی من سه سکۀ طلا بود، اما آنها را گم کردهام” آن دو جوان همراه پیرمرد شروع به جستجو کردند. ساعتی گذشت و آنها که بینتیجه همهجا را گشته بودند، رو به پیرمرد کرده، پرسیدند: “سکهها را دقیقا کجا گم کردهاید؟” پیرمرد پاسخ داد: “آنها را یک کیلومتر آنطرفتر گم کردهام، ولی چون چراغی در آنجا نبود، آمدم زیرِ نورِ این چراغ به دنبالشان بگردم!”
شاید خندهدار بهنظر برسد، اما وضعیت بسياری از ما انسانها همانند این پیرمرد است! در جای اشتباه، و زير چراغی نابجا و کاذب به دنبال حقیقت میگردیم، در حالی که حقیقت آنجا نیست. در کتابمقدس میخوانیم: “کلام تو برای پاهای من چراغ، و برای راه من نور است.” (مزمور ۱۱۹: ۱۰۵). بله، ما تنها با استفاده از کلام حقيقی خدا (کتابمقدس) که سراسر آن از الهام روحالقدس است، میتوانیم به جستجوی حقیقت بپردازیم و حقيقت را بيابيم.