یادم هست که از همان اوائل دورۀ جوانی، فقط یک چیز به من امید و هدف میبخشید، و آن هم “خدمت به خداوند” بود. وقتی در مؤسسات بازرگانی کار میکردم، گرچه همیشه بهعنوان کارمندی کوشا و وظیفهشناس مشهور بودم، ولی از کارم لذت نمیبردم. دلم میخواست به کاری مشغول باشم که “ارزشی ابدی” داشته باشد.
بالاخره چنین نیز شد و وارد خدمت خداوند شدم و امید و هدف یافتم. اما از آنجا که زندگی پر از فراز و نشیب است، در این اواخر از مسائل و مشکلاتی عبور کردم که باعث شد احساس نمايم حتی خدمت به خدا هم آن چیزی نیست که بتواند برایم امید و هدف غائی و نهائی باشد.
در چنین حالتی بود که این آیه را خواندم: “پس اندیشۀ خود را آمادۀ عمل ساخته، با خویشتنداری امید خود را یکسره بر فیضی بنهید که به هنگام ظهور عیسی مسیح به شما عطا خواهد شد.” (رسالۀ اول پطرس ۱: ۱۳). گویی خداوند میخواست با این آیه، درس جدیدی به من بدهد، این درس که “امید نهائی” همانا وارد شدن به فیضی است که فقط و فقط با بازگشت مسیح نصیب ما ايماندارانِ به مسيح خواهد شد. وقتی خوب فکر کردم، متوجه شدم که برای پولس رسول نیز، امید نهائی عبارت از خدمت نبود، بلکه رسیدن به “رستاخیز از مردگان” بود (رساله به فیلیپیان ۳: ۱۱). اکنون میدانم برای چه زندگی میکنم. اکنون میدانم که یک “امید نهائی” دارم، و آن هم وارد شدن به فیض مسیح بههنگام بازگشت اوست.