اعتقاد در مورد روح انسان: در این بخش از مجموعۀ “فرقۀ منحرف شاهدان یَهُوَه”، به بررسی یک عقیدۀ اشتباه دیگر این فرقه میپردازیم و آن عقيده، این است که انسان روح ندارد!
فرقۀ منحرف شاهدان یهوه اعتقاد دارند که انسان روح ندارد و بعد از مرگش به هیچجا نمیرود، بلکه همۀ هشیاریاش از میان میرود. در این زمینه، مناسب است که اعتقاد این فرقه را عیناً از کتاب اصول عقاید ایشان نقل قول کنیم. در این کتاب به نام “کتابمقدس واقعاً چه تعلیم میدهد؟”، در فصل ششم تحت عنوان “مردگان کجا هستند؟”، در صفحات ۵۸ و ۵۹ متن انگلیسی، در این مورد این گونه تعلیم داده شده است.
بههنگام مرگ واقعاً چه اتفاقی میافتد؟
آنچه که بههنگام مرگ اتفاق میافتد، برای یَهُوَه، خالق مغز، هیچ چیز رازآلودی نیست. او حقیقت را میداند و در کلامش، کتابمقدس، وضعیت مردگان را شرح میدهد. تعلیم روشن این کتاب چنین است: وقتی شخص میمیرد، دیگر از وجود داشتن باز میایستد. مرگ نقطۀ مقابل زندگی است. مردگان نه میبینند، نه میشنوند و نه فکر میکنند. هیچ جزئی از ما بعد از مرگ بدن ما زنده باقی نمیماند. ما روحی فناناپذیر نداریم.
سلیمان وقتی مشاهده کرد که زندگان میدانند که خواهند مرد، نوشت: “اما مردگان هیچ نمیدانند و برای ایشان دیگر اجرت نیست، چونکه ذکر ایشان فراموش میشود.”. سپس بر اساس این حقیقت بنیادین، موضوع را بسط داده، میگوید که مردگان نه میتوانند دوست بدارند و نه نفرت کنند و اینکه “در عالم اموات که به آن میروی، نه کار و نه تدبیر و نه علم و نه حکمت است.” (کتاب جامعه ۹:۵، ۶، ۱۰). به همین شکل، مزمور ۱۴۶:۴ میگوید که وقتی شخص میمیرد، “فکرهایش نابود میشود.”. ما فناپذیر هستیم و بعد از مرگِ بدنمان، چیزی از ما زنده نمیماند. زندگیای که از آن بهرهمندیم همچون شعلۀ شمع است. وقتی شعله خاموش شد، هیچ جایی نمیرود. فقط میرود.
توجه داشته باشید که مطالبی که ذکر کردیم، عقیدۀ شاهدان یهوه است، نه عقیدۀ مسیحیان. در مقابل این ادعای فرقۀ منحرف شاهدان یهوه، اولاً باید گفت که مطلقاً درست نیست که از کتابهای فلسفی کتابمقدس، مانند کتاب جامعه، یک اصلِ تعلیمی مهم استخراج کرد. کتاب جامعه کتاب خاصی است که دیدگاه منفیای نسبت به زندگی دارد. برای مثال، در همان قسمتی که شاهدان یهوه از این کتاب سند آوردهاند، آیات ۹ و ۱۰ بهطور کامل اینطور میفرماید: “جمیع روزهای عمر باطل خود را که او تو را در زیر آفتاب بدهد، با زنی که دوست میداری در جمیع روزهای بطالت خود خوش بگذران، زیرا که از حیات خود و از زحمتی که زیر آفتاب میکشی، نصیب تو همین است. هرچه دستت بهجهت عمل نمودن بیابد، همان را با توانایی خود بهعمل آور، چونکه در عالم اموات که به آن میروی، نه کار و نه تدبیر و نه علم و نه حکمت است.”. سلیمان نبی در این آیات و سایر قسمتهای کتاب جامعه، وضعیت کسی را شرح میدهد که هیچ امیدی به خدا و آخرت ندارد و زندگیاش در همین دنیا خلاصه میشود. اما ما میدانیم که خدا پسر خود را به دنیا فرستاد تا به ما امید و هدف ببخشد تا زندگی خود را بر خلاف این آیات در بطالت نگذرانیم، بلکه بدانیم هر زحمتی که به قول سلیمان “زیر آفتاب میکشیم”، هدفی ابدی دارد. پس ملاحظه میفرمایید که چطور شاهدان یهوه از این آیهها سوء استفاده میکنند. تفسیر درست هر آیه یا هر قسمت از کتابمقدس، باید در چارچوب درست آن درک شود. وقتی پی میبریم که کتاب جامعه، وضعیت یک انسان افسرده و ناامید را شرح میدهد که تمام امید و هدفش در امور این دنیا خلاصه میشود، آنگاه معنای گفتههای او را درست درک میکنیم، و مانند شاهدان یهوه آنها را مورد سوء استفاده قرار نخواهیم داد. البته حضرت سلیمان حق دارد بگوید در عالم اموات، امور این دنیا، نظیر کار و تدبیر و علم و حکمت، وجود ندارد. این درست است، زیرا در عالم روح، مسائل با آنچه که ما اینجا در این زندگی داریم، کاملاً فرق میکند. وقتی همۀ اینها را مد نظر قرار میدهیم، متوجه میشویم که شاهدان یهوه آیات کلام خدا را تا چه حد نادرست برداشت میکنند. به غیر از این، مگر تعالیم کلام خدا در بارۀ مرگ و روح ابدی انسان، محدود به همین دو سه آیه میشود؟ آیا در جاهای دیگر تعلیم دیگری داده نشده است؟ مسأله اینجاست که شاهدان یهوه همیشه گزینشی عمل میکنند و فقط آن آیاتی را ارائه میدهند که ظاهراً مطابق میل و سلیقۀ خودشان است. حال ببینیم کتابمقدس در مورد وجود روح انسان چه تعلیمی میدهد.
کلاً باید گفت که در کتابمقدس، وجود روحْ امری بدیهی فرض شده است. یکی از مهمترین قسمتهایی که در کتابمقدس در مورد وجود روح تعلیم داده، انجیل لوقا ۹:۲۸-۳۶ است. این قسمت، به تبدیل هیأت مسیح معروف است. بهطور خلاصه ماجرا از این قرار بود که خداوندگار ما عیسی مسیح مدت کوتاهی پیش از پایان زندگیِ زمینی خود، با سه تن از شاگردانش، یعنی پطرس و یعقوب و یوحنا به فراز کوهی برآمد و در آنجا به دعا پرداخت. در حین دعا، نمای چهرۀ مبارک او تغییر کرد و جامهاش نیز سفید و درخشان گردید. ناگهان دو مرد ظاهر شدند، یکی موسی بود و دیگری الیاس. این دو مرد که صدها سال پیش از عیسی میزیستند، با عیسی در بارۀ رحلتش که میبایست بهزودی در اورشلیم رخ دهد، سخن میگفتند. پطرس و آن دو شاگر دیگر که به خواب رفته بودند، در این هنگام بیدار شدند و جلال و عظمت عیسی و آن دو تن را دیدند و سخنان ایشان را شنیدند. در همین موقع، ندایی از ابر در رسید که “این است پسر حبیب من، او را بشنوید.”. آن سه شاگرد که از ترس رو به زمین گذاشته بودند، وقتی دوباره نگاه کردند، جز عیسی کس دیگری را ندیدند.
این رویداد از نظر الهیاتی اهمیت بسیاری دارد که در این فرصت کم، مجال توضیح آنها نیست، زیرا قصد ما توضیح این مطلب است که کتابمقدس وجودِ روح را در انسان بدیهی میشمارد. پس فقط به یک نکته میپردازیم و آن هم حضور موسی و الیاس در کنار عیسی است. الیاس حدود هشتصد سال پیش از مسیح میزیست. او نمرد، بلکه زنده به آسمان ربوده شد. اما موسی رحلت کرده بود. در کتابِ تثنیه بهروشنی گفته شده که او وفات یافت. در تثنیه ۳۴:۵-۶ میفرماید: “پس موسی بندۀ خداوند در آنجا، به زمین موآب، بر حسب قول خداوند مُرد. و او را در زمین موآب، در مقابل بیتفعور، در دره دفن کرد، و احدی قبر او را تا امروز ندانسته است.”. حال، اگر انسان روحی ندارد که پس از مرگش زنده باقی بماند، این کسی که گفته شده بر کوه در کنار عیسی ایستاده بود و با او سخن میگفت، چه کسی بود؟ هیچ تصور دیگری نمیتوانیم بکنیم جز اینکه بگوییم این روحِ موسی بود. یک بار این قسمت را با یکی از رهبران شاهدان یهوه مطرح کردم. این شخص گفت که این فقط یک رؤیا بود و حقیقت نداشته است. گفتم “مگر خدا در رؤیا به انسان تعلیم دروغ میدهد؟”. او با نهایت فروتنی اعتراف کرد که جوابی ندارد. دلم براش سوخت. کاش هدایت میپذیرفت. بله، برخلاف عقیدۀ منحرف شاهدان یهوه، کلام خدا تعلیم میدهد که انسان روح دارد.
قسمت دیگری از انجیل لوقا که بسیار مهم است، حکایتی است که خداوندگار ما مسیح در فصل شانزدهم این انجیل، در آیات ۱۹ تا ۳۱ بیان فرمود. در این حکایت، مسیح فرمود که مرد بسیار ثروتمندی بود که زندگیاش را در عیاشی سپری میکرد. در کنار درِ خانۀ او فقیری مجروح را میگذاشتند تا از پسماندههای سفرۀ او شکم خود را سیر کند. عیسی نام این فقیر را ذکر میکند. نام او ایلعازر بود. به همین دلیل، بسیاری از متفکرین مسیحی معتقدند که این یک ماجرای واقعی بوده است. خلاصه، ایلعازر مرد و او را به بهشت، به آغوش ابراهیم که پدر قوم یهود بود بردند. مرد ثروتمند نیز مُرد و چون چشم باز کرد، خود را در عذاب سختی دید. وقتی به دوردستها نگاه کرد، دید که ایلعازر در آغوش ابراهیم است. مرد ثروتمند از ابراهیم خواست که ایلعازر را بفرستد تا سرِ انگشتِ خود را به آبْ تر کند و بر زبان او بگذارد. ولی ابراهیم گفت که چنین چیزی امکان ندارد، چرا که شکاف عمیقی بین آنها هست. مرد ثروتمند که در عذاب بود، از ابراهیم خواهش کرد که ایلعازر را به دنیا پس بفرستد تا به برادرهای او هشدار بدهد. ابراهیم گفت: “هر گاه موسی و انبیا را نشنوند، اگر کسی از مردگان نیز برخیزد، هدایت نخواهند پذیرفت.”.
در این حکایت، مسیح بهطور آشکار تعلیم فرمود که روح انسان پس از مرگ، یا به محل سعادت خواهد رفت یا به محل عذاب. اگر این نکته را به شاهدان یهوه تذکر بدهید، فوراً جواب میدهند که این فقط یک حکایت است و واقعیت ندارد. عیسی فقط تمثیلوار حکایتی بیان میکرد. اما باید پرسید که آیا میشود که مسیح، پسر خدا که جز حقیقت چیزی نمیگفت، حتی در قالب حکایت دروغ بگوید. حاشا! مسیح هر چه میفرمود، چه به زبان طبیعی و چه به زبان مجازی، کاملاً حقیقت و واقعیت داشت. او حتی در قالب حکایت نیز چیزی نادرست و غیر واقعی تعلیم نمیداد. اما عجیب است که شاهدان یهوه عمداً چشمانشان را بر روی حقیقت کلام خدا میبندند و طوری عمل میکنند که گویی این چیزها در کتابمقدس نوشته نشده است.
وقتی مسیح بر روی صلیب بود، بزرگان قوم یهود او را مسخره میکردند و میگفتند که اگر واقعاً مسیحای موعود است، چرا خدا از صلیب نجاتش نمیدهد. بههمراه عیسی دو مجرم نیز مصلوب شده بودند. یکی از آنها به عیسی کفر گفت و از او خواست که اگر واقعاً مسیحِ موعود است، خودش و آنها را نجات بدهد. اما مجرم دوم سرزنشکنان به اولی گفت که آنها بهحق مجازات شدهاند، اما عیسی کار خلافی نکرده است. بعد، رو به عیسی کرد و گفت: “ای خداوند، مرا به یاد آور هنگامی که به ملکوت خود آیی.”. عیسی به او فرمود: “هرآینه به تو میگویم، امروز با من در فردوس خواهی بود.” (لوقا ۲۳:۳۹-۴۳). دقت بفرمایید که مسیح به آن مجرم چه میگوید: “امروز با من در فردوس خواهی بود”. میدانیم که عیسی و آن دو مجرم همان روز بر صلیب جان سپردند. پس روح آن مجرم با روح عیسی در همان روز به فردوسِ خدا رفت. این چیزی است که دقیقاً از این آیه درک میکنیم. این فرمایش مسیح صریحاً به بقای روح بعد از مرگ اشاره میکند. اما متأسفانه شاهدان یهوه این آیه را تحریف کردهاند و در ترجمهای که خودشان از کتابمقدس تهیه کردهاند، آن را این گونه آوردهاند: “هر آینه امروز به تو میگویم که با من در فردوس خواهی بود.”. شاهدان یهوه حتی در کتابمقدس نیز دست بردهاند. چقدر جای تأسف است.
پولس رسول نیز بارها به وجود روح و ادامۀ حیات بعد از مرگ اشاره کرده است. ما در اينجا، فقط به یک مورد اشاره میکنیم که بسیار واضح است. او در رساله به فیلیپیان ۱:۲۰-۲۵ چنین میفرماید: “مسیح در بدن من جلال خواهد یافت، خواه در حیات و خواه در موت. زیرا که مرا زیستنْ مسیح است و مردن نفع. ولیکن اگر زیستن در جسم، همان ثمر کار من است، پس نمیدانم کدام را اختیار کنم. زیرا در میان این دو سخت گرفتار هستم، چونکه خواهش دارم که رحلت کنم و با مسیح باشم، زیرا این بسیار بهتر است. لیکن در جسم ماندن برای شما لازمتر است. و چون این اعتماد را دارم، میدانم که خواهم ماند و نزد همۀ شما توقف خواهم نمود . . .”. به بیانی ساده، پولس میفرماید که دوست دارد از این جهان چشم فروبندد تا با مسیح باشد. ولی فکر میکند که ماندن در بدن، برای مسیحیان لازمتر است. پس نمیداند کدام را انتخاب کند. در اینجا بهطور واضح میبینیم که پولس به زنده بودن روح بعد از مرگ جسمانی اشاره میکند. از این واضحتر امکانپذیر نیست. اما شاهدان یهوه این قسمت را نیز تا جایی که امکان داشته تحریف کردهاند. در آیۀ ۲۳ که پولس در بارۀ “رحلت کردن” سخن میگوید، اینها در ترجمهشان از کتابمقدس، بهجای “رحلت کردن”، آوردهاند “رهایی یافتن”. اما نتوانستهاند بیش از این تغییر بدهند و از ترجمۀ خودشان نیز مشخص است که پولس در بارۀ مردن جسم و زنده ماندن روح سخن میگوید. او میخواهد از قید جسم آزاد گردد تا روحش با مسیح باشد.
ضروری نيست که به آیات دیگر اشاره کنیم. اما امیدواریم همین مختصر کافی بوده باشد تا نشان دهیم که کتاب عهدجدید تعلیم میدهد که انسان روحی دارد که بعد از مرگ جسمانیاش نیز باقی میماند، و یا به محل سعادت روحانی میرود یا به محل عذاب روحی.