رادیو مژده

تعالیم نادرست در مذهب پروتستان – “دیوزدگی ایمانداران” – ۱

در این مجموعه از مقالات، به بررسی بعضی از عقاید نادرستی خواهیم پرداخت که در میان پروتستان‌ها باب شده است. متأسفانه از اواسط قرن بیستم به بعد، بعضی از واعظان آمریکایی تعالیمی از خود ابداع کرده‌اند که ذهن بسیاری از مسیحیان را مغشوش کرده است.

در واقع، ایشان مسیحیت را از شکل اصلی‌ا‌ش خارج ساخته‌اند. اینها با تکیه بر روی یک آیه، یا تفسیرِ نادرستِ بعضی از قسمت‌های کتاب‌مقدس، تعالیمی آورده‌‌اند که بر خلاف اصولِ درستِ تعالیم کتاب‌مقدس است. پس ما دو مقاله را اختصاص خواهیم داد به بررسی موضوع دیوزدگی ایمانداران و همچنين مقالات ديگری در ارتباط با چند تعلیم نادرست دیگر خواهیم داشت.

همان گونه که گفتیم، یکی از این تعالیم که به‌واقع باید گفت بسیار ویرانگر است، این است که یک ایماندارِ واقعی که تولد تازه یافته و روح مقدسِ خدا در او ساکن است، ممکن است تحت تسخیر شیطان یا ارواح خبیث در‌آید. طبق این تعلیم، برای مثال، افرادی که از یک دینِ قبلی به مسیحیت می‌گِرَوَند، تا پنج نسل، روحِ آن دین در ایشان باقی می‌ماند و آنان را آزار می‌دهد. یا می‌گویند که روح پدران ایشان در آنان باقی است و ایشان را در اسارت نگاه می‌دارد و باعث بروز عادت‌های نادرست می‌گردد. اینها می‌گویند که مثلاً کسی که دچار بیماریِ افسردگی است، روح پلیدِ افسردگی در او داخل شده. یا اگر شخصی اسیر عادت‌های ناپاکِ جنسی است، حتماً دیوِ شهوت دارد. اینها گناهانی چون دروغگویی، ریاکاری، کینه‌توزی، حسادت، دشمنی، غرور، تکبر و نظایر اینها را به این ربط می‌دهند که روح‌های خبیث وارد شخص شده‌اند یا شخصْ تحت حملۀ این روح‌ها یا خودِ شیطان قرار دارد. همچنین اظهار می‌دارند که اگر کسی قبل از ایمان آوردن به مسیح، کارهایی نظیر احضار ارواح یا فال‌بینی می‌کرده، روح‌های خبیث حتی بعد از توبه و ایمان آوردن نیز در او باقی می‌مانند. ترویج‌کنندگان این عقاید ادعا می‌کنند که تنها راه حل برای این مشکلات، این است که با دعا و نهیب زدن به ارواح خبیث، باید اشخاص را به‌اصطلاح “آزاد” کرد. به همین منظور، جلساتی ترتیب می‌دهند تحت عنوان “آزادسازی”. باید توجه داشته باشیم که این قبیل تعالیم کاملاً تازگی دارد و هیچ‌گاه در تاریخ کلیسا متداول نبوده است. حال، ببینیم کتاب‌مقدس در بارۀ ارواح پلید و به‌اصطلاح “دیوزدگی” چه می‌گوید. وقتی تعلیم انجیل را در این زمینه دانستیم، دیگر از ترس رهایی یافته، مطمئن می‌شویم که دیوزده نیستیم. آنگاه می‌توانیم این پیام را به افراد دیگری نیز که در ترس قرار گرفته‌اند برسانیم.

در کلام مقدس خدا مشخصاً ذکر شده که بعضی از افراد تحت تسخیر ارواح خبیث بودند. یکی از کارهای خارق‌العادۀ عیسی مسیح که باعث شهرت روزافزون او شد، اخراج این دیوها یا همان ارواح پلید بود. در انجیل صریحاً تعلیم داده شده که دیوزدگی این افراد علامت خاصی داشت. این علامت این بود که اینها علم غیب داشتند و از قدرت بدنی زیادی نیز برخوردار بودند. یک نمونه از این نکته را از انجیل مرقس ۱:‏۲۱-‏۲۸ نقل می‌کنیم. روزی خداوندگارِ ما عیسی مسیح در روز سبّت، یعنی روز مقدس شنبۀ یهودیان، به کنیسه، یعنی عبادتگاه محلی یهودیان رفت و مشغول تعلیم دادن شد. در کنیسه مردی بود که روح پلید داشت. این مرد ناگهان از میان جماعت فریاد بر آورد و گفت: “ای عیسای ناصری، تو را با ما چه کار است؟ آیا آمده‌ای نابودمان کنی؟ می‌دانم کیستی! تو آن قدوس خدایی!”. عیسی او را نهیب زد و فرمود: “خاموش باش و از او بیرون بیا!”. در همین وقت، روح پلید آن مرد را تکان سختی داد و نعره‌زنان از او بیرون آمد. مردم همگی غرق در حیرت شدند که چگونه حتی ارواح پلید از عیسی اطاعت می‌کنند.

در این ماجرا، به‌طور مشخص گفته شده که کسی که روح پلید داشت، از علم غیب برخوردار بود. روح پلیدی که در او بود، دقیقاً می‌دانست عیسی کیست. می‌دانست که عیسی قدرت دارد ارواح پلید را نابود کند. در ضمن، از هویت واقعی عیسی هم اطلاع داشت و می‌دانست که عیسی همان قدوسِ خدا، یعنی مسیحِ موعودِ قوم یهود است و از آسمان، از نزد خدای پدر آمده و با او همذات است. خداوندگارِ ما مسیح، در این زمان، هویت واقعی و اصلیِ خود را هنوز آشکار نکرده بود، حتی بر شاگردان نزدیک خویش. اما روح پلید از این امر آگاه بود. خوشبختانه هیچ یک از افرادی که این معلمین جدید و منحرف آنها را اسیر ارواح پلید می‌دانند، چنین علامت‌هایی از خود نشان نمی‌دهند.

اکنون به یک ماجرای دیگر توجه می‌کنیم. این ماجرا در انجیل مرقس ۵:‏۱-‏۲۰ ذکر شده است. مدتی از خدمت خداوندگارِ ما مسیح گذشته بود. او روزی همراه با شاگردانش، با قایق، به سَمْتِ دیگر دریاچۀ جلیل رفت که در آنجا غیر یهودیان زندگی می‌کردند. به‌مجرد اینکه از قایق پیاده شدند، مردی که گرفتار روح پلید بود، از قبرستانی که در آن نزدیکی بود، خارج شد و نزد عیسی رفت. وضع این مرد بسیار وخیم بود. او در گورها زندگی می‌کرد. باید در نظر داشته باشیم که یهودیان در آن روزگار، مردگان خود را در اتاقک‌هایی در دل صخره‌ها می‌گذاشتند که شبیه غار بود. این مرد در این قبیل قبرها زندگی می‌کرد. بسیار هم نیرومند بود. هیچ کس نتوانسته بود او را حتی با زنجیرها ببندد و کنترلش کند. بارها او را با زنجیر و پابند آهنی بسته بودند، ولی او همه را شکسته بود و مطلقاً رام نمی‌شد. شب و روز هم در بین گورها و روی تپه‌ها فریاد می‌زد و خود را با سنگها مجروح می‌ساخت. این شخص چون عیسی را از دور دید، دوان‌دوان آمد و سجده کرد و با صدای بلند فریاد بر آورد و گفت: “ای عیسی، پسر خدای متعال، تو را با من چه کار است؟ تو را به خدا سوگند می‌دهم که عذابم ندهی!”. عیسی از او پرسید که نامش چیست. روح خبیث گفت: “نامم لژیون است، زیرا بسیاریم.”. لژیون یک کلمۀ لاتینی یعنی ایتالیایی قدیمی‌ است که به یک دستۀ چند هزار نفری از سربازهای رومی اشاره داشت. عجیب است که روح‌ها از عیسی التماس می‌کردند که آنها را از آن ناحیه بیرون نکند. چون در آن حوالی، گلۀ بزرگی از خوکها در حال چرا بودند، ارواح خبیث از عیسی خواهش کردند که آنها را به داخل خوکها بفرستد. عیسی نیز اجازه داد. پس ارواح از آن مرد بیرون آمدند و داخل خوکها شدند. آن گله که شامل حدود دو هزار خوک بود، از سراشیبی تپه به داخل دریاچه هجوم برد و در آب غرق شد.

خوکبانها که این ماجرا را دیدند، وحشت‌زده به شهر و روستای خود رفتند و واقعه را برای همه تعریف کردند. مردم نیز به محل این رویداد آمدند و به چشم خود دیدند که آن مردی که تا آن زمان کسی نتوانسته بود رامش کند، حالا عاقل شده، لباس پوشیده و کنار پای عیسی نشسته و به سخنان او گوش می‌دهد. مردم که هراسان شده بودند، از عیسی خواهش کردند که از منطقۀ آنان خارج شود. مردی که قبلاً دیوزده بود، از عیسی خواهش کرد که جزو همراهانش شود. اما عیسی به او فرمود که نزد خانواده و خویشانش برود و به همه بگوید که خدا برایش چه کاری کرده و چگونه بر او رحم کرده است.

بله، ماجرای بسیار حیرت‌انگیزی بود. خوشبختانه هیچ‌یک از ایماندارانی که امروز به دام این واعظان و معلمین منحرف می‌افتند، در چنین وضعی نیستند. مردی که دیوزده بود، علامت‌های کاملاً مشخصی داشت که نشان می‌داد واقعاً گرفتار ارواح خبیث است. اولاً همانطور که قبلاً گفتیم، او قدرت بدنی خارق‌العاده‌ای داشت، به‌طوری که زنجیرها و پابندهای آهنی را نیز در هم می‌شکست. زندگی عجیب و غریبی هم داشت، چون در قبرها زندگی می‌کرد و دائماً خود را مجروح می‌ساخت. اما از همه مهم‌تر، این است که او علم غیب نیز داشت. می‌بینیم که او وقتی عیسی را دید، دوان‌دوان به‌سوی او آمد و در مقابل او بر خاک افتاد و بعد با صدای بلند فریاد زد و گفت که عیسی پسر خدا است. این در حالی است که عیسی قبلاً هیچ‌گاه به آن منطقه نرفته بود و کسی او را نمی‌شناخت. اما آن مردِ دیوزده شناخت که عیسی پسر خدا است و از آسمان به زمین آمده و قدرت دارد تا ارواح پلید را به مکان عذاب بفرستد. در ضمن، می‌بینیم که این مرد از ارواح خبیث بسياری پر بود. اما اینکه چرا این روح‌ها خواستند به داخل خوکها بروند و عيسی اجازه داد، اين مطلبی جداگانه است. ولی می‌دانیم که کار ارواح خبیث نابود کردن انسان و موجودات زنده‌ است. وقتی روح‌ها از این مرد بیرون رفتند، او به حالت عادی بر گشت و عاقل شد و لباس پوشید و به تعالیم عیسی گوش می‌داد. این نتیجه‌گیری برای بررسی ما اهمیت بسیاری دارد که کسی که روح خبیث دارد، از علم غیب برخوردار است و از نظر بدنی نیز بسیار قوی است. چقدر جای تأسف است که این معلمین منحرف به این نکته توجهی نمی‌کنند، و به‌محض اینکه شخص از ناراحتی روحی یا افسردگیِ خود می‌نالد، این را به حساب ارواح خبیث می‌گذارند و شخص را سردرگم می‌کنند. یا اگر شخص بگوید که اسیر عادت زشتی است، مثلاً اسیر عادتِ حسادت یا غیبت است، فوراً این را به روح خبیث نسبت می‌دهند، در حالی که همانطور که بعداً توضیح خواهیم داد، به هیچ وجه چنین چیزی نیست.

اکنون به یک ماجرای دیگر از زندگی رسولان نگاه کنیم. پولس، رسول برجستۀ مسیح، برای اولین بار به یک شهرِ اروپایی، به نام فیلیپی، واقع در یونان امروزی رفته بود. در آنجا عده‌ای ایمان آوردند. روزی، پولس و همراهانش به کنیزی بر‌خوردند که روح پلیدی داشت و به همین دلیل، می‌توانست غیب‌گویی کند و از راه فال‌‌بینی، سودِ بسیاری عاید اربابانش سازد. باید توجه داشته باشیم که در جامعۀ آن روزگار، عده‌ای آزاد بودند، اما عدۀ بسیاری برده بودند و ارباب داشتند. این دختر نیز یک برده بود که از راه طالع‌بینی و غیب‌گویی منافع بسیاری به اربابانش می‌رساند. این دختر به‌دنبال پولس و همراهانش به‌راه افتاد و با صدای بلند می‌گفت: “این مردان، خدمتگزاران خدای متعال‌اند و راه نجات را به شما اعلام می‌کنند.”. این واقعه را در کتاب اعمال رسولان ۱۶:‏۱۶-‏۲۱ می‌یابیم. این دختر چندین روز به این کار ادامه داد، به‌طوری که سرانجام صبر پولس به سر آمد و برگشت و به روحی که در این دختر بود دستور داد و فرمود: “به نام عیسی مسیح تو را امر می‌کنم که از این دختر به در آیی!”. همان موقع، روح خبیث از آن دختر بیرون آمد و دیگر نتوانست غیب‌گویی کند. ارباب‌های او که دیدند کسب و کارشان از بین رفته، پولس و یکی از همراهانش را گرفتند و نزد مأموران رومی بردند و آنها را پس از ضرب و شتم فراوان، به زندان انداختند.

خوب توجه کنید که این دخترِ بینوا هیچ اطلاعی از زندگی مسیح و راه نجات نداشت، با این حال، می‌دانست که پولس و همراهانش، خادمین خدای آسمانها هستند. بله، این دخترِ بیچاره روح خبیث داشت و غیب‌گویی می‌کرد. البته در این مورد، گفته نشده که این دختر به کسی از نظر جسمی صدمه وارد می‌کرد. دخترِ بی‌آزاری بود، اما گرفتار روح پلید بود و این روح به او قدرت می‌داد تا غیب‌گویی کند.

اینها چند نمونه از موارد دیوزدگی در کتاب‌مقدس بود. از همۀ آنها کاملاً واضح است که دیوزدگی یا همان اسارت در چنگال ارواح خبیث، موضوع ساده‌ای نیست که بتوانیم هر رفتار را، حتی اگر ناهنجار به‌نظر آید، به روح‌های خبیث نسبت بدهیم. طبق مندرجات کتاب‌مقدس که دو سه نمونۀ آن را نقل کردیم، دیوزدگی یا اسارت در چنگال ارواح خبیث علائمِ خاص و فوق‌طبیعی‌ای دارد که باید با دقت آنها را تشخیص داد. باید خوب توجه کرد که هر چیزی را به ارواح خبیث نسبت ندهیم. حتی اگر کسی را دیدیم که آدم خبیث و بدکاری است، نمی‌توانیم بگوییم که او اسیر ارواح است. کتاب‌مقدس می‌فرماید که او با ارادۀ آزادش، خود را در اختیار گناه قرار داده و باید “توبه” کند. برای مثال، کسی نمی‌تواند بگوید که هیتلر حتماً دیوزده بود. او انسانی بود که طبق کتاب‌مقدس، خویشتن و افکارش را به گناه فروخته بود. گرچه می‌توان گفت که چنین اشخاصی در قلمروِ شیطان به‌سر می‌برند و کلاً اسیر او هستند، اما اینکه يقيناً آنان توسط ارواح خبیث تسخیر شده باشند، اصلاً درست نیست. اما اگر کسی وارد جریاناتی مانند احضار ارواح و شیطان‌پرستی شود، ممکن است در درازمدت، تسخیر گردد. به همین دلیل، کلام خدا ما را از کارهایی نظیر احضار ارواح، فال‌بینی با قهوه یا ورق و نظایر اینها شدیداً منع کرده و این قبیل کارها را “جادوگری” می‌نامد. چارۀ این کار و راه حلش نیز فقط توبه ‌است، نه به قول این واعظین و معلمین، “آزادسازی”. تازه، ما تمام این سخنان را در مورد کسانی گفتیم که زندگی خود را به مسیح تسلیم نکرده‌‌اند. پس اگر افراد بی‌ایمان یا غیر مسیحی همه اسیر ارواح خبیث نیستند، دیگر چه برسد به کسانی که به نام مقدس عیسی مسیح ایمان آورده‌اند و وجودشان مَسْکنِ روح‌القدس شده و به نام مقدس تثلیث تعمید گرفته‌اند؟

ما این بحث را با همین نتیجه‌گیری کلی به پایان می‌بریم و ادامۀ بحث را موکول می‌کنیم به مقالۀ بعدی. در آن، به‌طور خاص به این نکته خواهیم پرداخت که کسانی که زندگی خود را واقعاً به مسیح تسلیم کرده‌اند و می‌کوشند با خداترسی زندگی کنند و مطیع خدا باشند، آیا اینها هم ممکن است دیوزده بشوند و تحت اسارت ارواح خبیث در بیایند؟