يک خانم مسيحی شرح داده است که چگونه خداوند در بدترين شرايط روحی و جسمی او، بعد از يک حادثه ناگوار، از طريق يک تصوير با قلب او سخن گفته و اميد و آرامشی عجيب برای ادامه زندگی به او بخشيده است. شهادت ايشان از اينقرار میباشد:
چند سال قبل، در پی يک حادثه رانندگی، به مدت چهار ماه در بيمارستان بستری شدم و پس از انجام هفت عمل جراحی، در حالی از بيمارستان به خانه برگشتم که بدنم از شانه به پايين فلج شده بود. اگرچه مدتی قبل از اين حادثه با مسيح آشنا شده بودم، اما طی اين ماههای دردناک همهاش از خودم میپرسيدم که خدا کجاست؟ ولی سکوت، تنها پاسخ اين سؤال بود!
روزهای دشواری را گذراندم، تا يک روز وقتی چشمانم را باز کردم، بر روی کمد روبروی تختم، کاغذ سفيد مچاله شدهای را ديدم. خوب که به آن توجه کردم تصوير خارقالعادهای را مشاهده کردم. هرچه بيشتر خيره میشدم آن تصوير برايم زندهترمیشد. در آن تصوير، عيسی مسيح دختری را در حال بيهوشی بر دستهای خود حمل میکرد. چهره مسيح در آن تصوير فراموش نشدنی میباشد. او با محبت و دلسوزی، آن دختر را بر دستهای خود حمل میکرد. در آن لحظه، پيام آن تصوير را درک کردم. بر اساس مزمور بيست و سوم در کتاب مقدس، “خداوند شبان من است؛ محتاج به هيچ چيز نخواهم بود . . . حتی اگر از دره تاريک مرگ نيز عبور کنم، نخواهم ترسيد، زيرا تو، ای شبان من، با من هستی!” در آن لحظه، همسرم وارد اطاق شد. توجه او را به آن کاغذ جلب کردم. او هم به وضوح تصويری را که من میديدم مشاهده کرد!
خداوند جواب سؤالهای من را بوسيله تصويری که دنيايی از مفهوم بود، داد. شک و ترديدهايم از بين رفت و آرامش الهی که مافوق فهم بشر است، وجود مرا فرا گرفت. در آن لحظه بود که فهميدم قدرت مسيح در تمام اين مدت ياور من بوده است. روحالقدس در وجود من توانايی قبول اين وضعيت و انگيزه ادامه زندگی را بخشيده است. من درک میکنم که توانائيهای بسياری از من سلب شده، اما در مقابل آنچه از دست دادهام، خداوند عشقی گرمتر و اميد و آرامشی که مافوق درک بشر میباشد به من عطا کرده است. اين همان وعدهای است که مسيح به پيروان خود داده است و اين وعده، شامل حال شما هم در هر موقعيت و شرايطی میشود، البته اگر مسيح را به قلب خود دعوت کرده باشيد.
حالا دو سال و نيم از آن حادثه میگذرد و من بيشتر اوقاتم را صرف نقاشی، نويسندگی و مطالعه میکنم. استعداد نقاشی را هديهای از جانب خداوند میدانم چون من از چنين استعدادی برخوردار نبودم و کوششی هم برای کسب آن بعمل نياوردهام.
اين خانم، در پايان شهادت نامه خود ذکر نموده است: اميدوارم که ايمان خود را از طريق هنر و بوسيله نوشتههايم به ديگر فارسی زبانان و به کسانیکه به اميد و محبت بی قيد و شرط مسيح نياز دارند، برسانم.